نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 11 رای - 4.91 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

پاتوق شب نشینی

Dariush نوشته: تائیدی بر نگرش روانی آنها از سوی یک شبه‌فیلسوف همچون هدایت گذارده شود و خیالشان راحت شود.

این ستیزهای دوستان پیرامون «علم» و «شبه علم» به فلسفه هم کشیده شده؟! من
هیچکجا ادعا نکرده‌ام هدایت فیلسوف است که بخواهیم او را "شبه فیلسوف" بخوانیم.
هدایت هم درست است که از کافکا الهام گرفته ولی در بسیاری جهات از او بهتر می‌نویسد.
---
من هم بروم که کلی کار و بار روی سرم ریخته شده؛ دوستان روز خوبی داشته باشید. E306

Catwoman: from here, Bane's men patrol the tunnels. And they're not your average brawlers
Batman: Neither am I
پاسخ

Alice نوشته: این ستیزهای دوستان پیرامون «علم» و «شبه علم» به فلسفه هم کشیده شده؟! من
هیچکجا ادعا نکرده‌ام هدایت فیلسوف است که بخواهیم او را "شبه فیلسوف" بخوانیم.
هدایت هم درست است که از کافکا الهام گرفته ولی در بسیاری جهات از او بهتر می‌نویسد.
شبه‌فیلسوف عبارت خودساخته‌ی من است. ولی چه اشکالی دارد؟ شبه‌فیلسوف هم مثل شبه‌روشنفکر داریم. اما شبه فیلسوف را من به این خاطر به کار بردم که هدایت خودش خود را هرگز فیلسوف نمی‌نامید، این دیگران هستند که زور میزنند از رمانهای او یک ایده‌ئولوژی نیهیلیستی بیرون بکشند. خودش به لحاظ کفری به نیهیلیسم خیام‌گون علاقه‌ی زیادی داشت، ولی تحت تاثیر زندگی شخصی خودش، هرگز نتوانست آنطور بشود .
مقایسه میان کافکا و هدایت هم بیشتر سلیقه‌ایست، ولی من کافکا را پخته‌تر می‌بینم چرا که در نوشته‌های او شعارها و مفاهیم لُختِ اینچنینی پیدا نمی‌شوند:
"هرچه فکر می‌کنم، ادامه دادن به این زندگی بیهوده است "
در آثار هدایت این عبارات فراوان هستند. کافکا اما به سادگی و زیبایی بار فرهنگ را همچون شمشیری که در کمر فرو رفته و فرد اگرچه آن را نمیبیند یا حس نمیکند، اما نمیتواند آن را انکار کند، تصویر میکند.

کسشر هم تعاونی؟!
پاسخ

Dariush نوشته: شبه‌فیلسوف عبارت خودساخته‌ی من است. ولی چه اشکالی دارد؟ شبه‌فیلسوف هم مثل شبه‌روشنفکر داریم. اما شبه فیلسوف را من به این خاطر به کار بردم که هدایت خودش خود را هرگز فیلسوف نمی‌نامید، این دیگران هستند که زور میزنند از رمانهای او یک ایده‌ئولوژی نیهیلیستی بیرون بکشند. خودش به لحاظ کفری به نیهیلیسم خیام‌گون علاقه‌ی زیادی داشت، ولی تحت تاثیر زندگی شخصی خودش، هرگز نتوانست آنطور بشود .

آری هدایت هرگز نتوانست پیرو فلسفه‌ی خیام باشد و سرانجام جز خودکشی راه دیگری نیافت.
اتفاقا من از آن دسته افراد هستم که از داستان‌های او ایدئولوژی فکری هدایت را بیرون می‌کشم،
ولی او را فیلسوف نمی‌خوانم. هدایت رگه‌هایی از اندیشه‌ی فلسفی داشت و بیشتر فلسفه‌دان
بود و نه فیلسوف. در واقع او هنرمند بود؛ یک هنرمند بزرگ که به حقیقت لخت و عریان زندگی پی
برده و می‌کوشید در قالب هنر آن را عرضه کند! مثلا، در داستان کوتاه «بُن‌بست» هدایت تیر آخر و
نهایت پوچی را به ذهن خواننده شلیک می‌کند و وجود مفت و بی‌ارزش انسان را به بهترین شکل
ممکن با رگه‌هایی از اندیشه‌ی فلسفی ناب بیان می‌کند. او "مرگ" را بُبست زندگی و بی‌ اندازه
ساده و پیش‌ پا افتاده مطرح می‌کند، مثل شمعی که در یک آن فوت کنند و خاموش بشود. پوست
چین‌خورده، شیارهایی که گوشه‌ی چشم در گاه پیری نقش می‌بندد ... همه‌ی اینها را به عنوان
"درد فلسفی" عنوان می‌کند و سرانجام در کمال ناباوری انسان عصر مدرن را سرگردان و "هیچ"
و ناچیز در جهان مزخرف و موهوم هستی به تصویر می‌کشد.
--
اینها حقایقی هستند که به قول غلامحسین یوسفی، منتقد و ادیب پارسی هنگامیکه پای حرفهای
هدایت می‌نشینیم از خردنگری‌های خودمان شرمنده می‌شویم و از زندگی آدم‌های شکم‌پرست بیزار.
شعارها و مفاهیم لختی که نقل قول کردی بنیان آثار هدایت و سبک هنری اوست. چیزی جز این هم
نیست!

Catwoman: from here, Bane's men patrol the tunnels. And they're not your average brawlers
Batman: Neither am I
پاسخ

Dariush نوشته: "دیگه اینورا پیدات نشه‌ها، پسره‌ی بیشعور".

داریوش جان ، این رو کی به کی گفت E410 ؟
پاسخ

چقدر حال میده بعد از یک هفته کارهای سخت و طاقت فرسا و رسیدن به یه نتیجه خوب، بشینی پفک بخوری و کتاب مورد علاقتو بخونی و شب هم با یه خانم عزیز و دوست داشتنی بری گردش.
پاسخ

Alice نوشته: این ستیزهای دوستان پیرامون «علم» و «شبه علم» به فلسفه هم کشیده شده؟! من
هیچکجا ادعا نکرده‌ام هدایت فیلسوف است که بخواهیم او را "شبه فیلسوف" بخوانیم.
هدایت هم درست است که از کافکا الهام گرفته ولی در بسیاری جهات از او بهتر می‌نویسد.
---
من هم بروم که کلی کار و بار روی سرم ریخته شده؛ دوستان روز خوبی داشته باشید. E306
راستش من از کافکا چیزی جز "مسخ" رو نخوندم(که البته ظاهرا در بین ایرانی ها معروف ترینه)و چون بلافاصله بعد از "بیگانه" کامو خوندمش،چندان جذبش نشدم؛شاید چون موضوع و سبک نوشتار کامو خیلی برام گیرا بود و دیدگاه کافکا در مسخ برام زیادی پیش پا افتاده به نظر میرسید.

در هر حال کافکا رمان های دیگه ای داره که با تعاریفی که کامو ازشون کرده(و تحلیل های کامو از دید من واقعا بی نظریند؛تحلیل های روزنامه نگارانه!) و بخش هایی که ازشون خوندم مثلا "محاکمه" یا "قلعه" رمان هایی واقعا عالی هستند(که توی لیستم هستند ولی نخوندم هنوز) که این دیدگاهت نسبت به کافکا رو نوعی کم لطفی نشون میده.

To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
پاسخ

undead_knight نوشته: راستش من از کافکا چیزی جز "مسخ" رو نخوندم(که البته ظاهرا در بین ایرانی ها معروف ترینه)و چون بلافاصله بعد از "بیگانه" کامو خوندمش،چندان جذبش نشدم؛شاید چون موضوع و سبک نوشتار کامو خیلی برام گیرا بود و دیدگاه کافکا در مسخ برام زیادی پیش پا افتاده به نظر میرسید.

در هر حال کافکا رمان های دیگه ای داره که با تعاریفی که کامو ازشون کرده(و تحلیل های کامو از دید من واقعا بی نظریند؛تحلیل های روزنامه نگارانه!) و بخش هایی که ازشون خوندم مثلا "محاکمه" یا "قلعه" رمان هایی واقعا عالی هستند(که توی لیستم هستند ولی نخوندم هنوز) که این دیدگاهت نسبت به کافکا رو نوعی کم لطفی نشون میده.

دقیقا احساس متضادی را من در هنگام خواندن «بیگانه» داشتم. یعنی اصلا با
مورسو احساس راحتی نداشتم، برایم واقعا بیگانه و نافهمیدنی بود. بویژه اول
نوول که با این عبارت رقت انگیز آغاز می‌شود:
«امروز مادرم مرد؛ نمی‌دانم، شاید هم دیروز.»
چطور داستان را تا انتها پیش بردم؟! نمی‌دانم، ولی بعد از مشاجره‌ی ماندگار مورسو
با پدر روحانی بود که تازه به دنیای بیگانه‌ی مورسو پی بردم و از قضاوت خودم شرمنده
شدم.. دوست داشتم پیش از اعدام با او سیگار می‌کشیدم. و یا کنار لاشه‌ای قهوه
می‌خوردیم و به سالامانوی پیر و خرفت می‌خندیدیم و گپ می‌زدیم؟!
بهرحال هنوز در باره بیگانه نمی‌توانم قضاوت بکنم...! مورسو همچنان که برایم بیگانه
بود و در عین حال «پوچ» به معنای آبرومند کلمه، تا آخر ماجرا با او همراه نبودم و شکاف
بزرگی میان من و شخصیت ایشان وجود داشت. ولی اشک‌های او پس از مجادله‌ی نهایی
با پدر روحانی یهو به من سیلی و کشیده‌ای زد و پس از این همه ورق‌بازی یکباره به
خودم آمدم و تمام ماجرا در یک آن جلوی چشمانم گذشت..!
به محض اتمام داستان تنها فکری که به ذهنم خطور می‌کرد این بود که گوشه بیفتم و کتاب
را ببندم و با آن خودم را باد بزنم...
---
هدایت اگر انگلیسی، آلمانی یا فرانسوی می‌نوشت بی‌شک به اندازه‌ی کافکا پرآوازه می‌شد،
این هم بی‌مهری به ایشان هست که کافکا را بی چون و چرا از او سرتر بدانیم. به نظر من هدایت
از کافکا بی‌نهایت تاثیر گرفت ولی قلم پخته‌تری از او داشت. من همچنان رمان سورئالیستی
هدایت را به همانِ کافکا ترجیح می‌دهم.

Catwoman: from here, Bane's men patrol the tunnels. And they're not your average brawlers
Batman: Neither am I
پاسخ

iranbanoo نوشته: در راستای پدافند از حقوق مردان:
دیشب من و دوست پسرمو گرفتن.بیچاره رو جلو چشمم تا خورد زدن.ولی خوب حداقل با من از لحاظ فیزیکی کاری نداشتن
واقعا که احساس میکنم نمیخوام ایران بمونم

بسیج که حق کتک زدن نداره. ولی اگر مامور نیرو انتظامی بود کمی زبون بازی کنید بعدش یک شیتیلی اینجور وقت ها بدید دستش میره پی کارش.
البته این کارها را پسر میکنه.
راحت دَر رفتن از اینجور شرایط, رابطه مستقیم به جَنم و جربزه ی دوست پسرت داره.

انسان پیشرو با جامعه همخوانی ندارد هم آهنگی دارد
پاسخ

مهربد ,چرا پسوند یک را به یگ دگراندی؟ پارسیک که بهتر از پارسیگ است...

پارسیگر

زمانی که مردم نادان برای اُستوانش خدایانشان همدیگر را تکه پاره می کردند من با چهار سیم و یک تکه چوب اوای خدا را روی کاغذ می نگاشتم!
انتونیو ویوالدی
پاسخ

Alice نوشته: دقیقا احساس متضادی را من در هنگام خواندن «بیگانه» داشتم. یعنی اصلا با
مورسو احساس راحتی نداشتم، برایم واقعا بیگانه و نافهمیدنی بود. بویژه اول
نوول که با این عبارت رقت انگیز آغاز می‌شود:
«امروز مادرم مرد؛ نمی‌دانم، شاید هم دیروز.»
چطور داستان را تا انتها پیش بردم؟! نمی‌دانم، ولی بعد از مشاجره‌ی ماندگار مورسو
با پدر روحانی بود که تازه به دنیای بیگانه‌ی مورسو پی بردم و از قضاوت خودم شرمنده
شدم.. دوست داشتم پیش از اعدام با او سیگار می‌کشیدم. و یا کنار لاشه‌ای قهوه
می‌خوردیم و به سالامانوی پیر و خرفت می‌خندیدیم و گپ می‌زدیم؟!
بهرحال هنوز در باره بیگانه نمی‌توانم قضاوت بکنم...! مورسو همچنان که برایم بیگانه
بود و در عین حال «پوچ» به معنای آبرومند کلمه، تا آخر ماجرا با او همراه نبودم و شکاف
بزرگی میان من و شخصیت ایشان وجود داشت. ولی اشک‌های او پس از مجادله‌ی نهایی
با پدر روحانی یهو به من سیلی و کشیده‌ای زد و پس از این همه ورق‌بازی یکباره به
خودم آمدم و تمام ماجرا در یک آن جلوی چشمانم گذشت..!
به محض اتمام داستان تنها فکری که به ذهنم خطور می‌کرد این بود که گوشه بیفتم و کتاب
را ببندم و با آن خودم را باد بزنم...
---
هدایت اگر انگلیسی، آلمانی یا فرانسوی می‌نوشت بی‌شک به اندازه‌ی کافکا پرآوازه می‌شد،
این هم بی‌مهری به ایشان هست که کافکا را بی چون و چرا از او سرتر بدانیم. به نظر من هدایت
از کافکا بی‌نهایت تاثیر گرفت ولی قلم پخته‌تری از او داشت. من همچنان رمان سورئالیستی
هدایت را به همانِ کافکا ترجیح می‌دهم.
نه من از همون اول هم از مورسو خوشم میومد،فقط اینکه به نظرم مورسو زیادی رادیکال بود،ولی از سایر جهات مثل بیگانگی با محیط اطراف،جامعه ای که شخص رو نمیفهمه و پوچی واقعا نمونه خوبی هست.البته به طور کالی از جایی که مورسو دستگیر میشه کامو با هر پاراگراف ایده هاشو بیشتر تزریق میکنه.


این دو تا کتابی که گفتم رو از کافکا خوندی؟:))

To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع / نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 10 مهمان