07-19-2013, 08:48 PM
Alice نوشته: داریوش رگههایی از افسردگی در پُستهایت میبینم؛ عاشق شدهای؟ :)
البته من انتظارِ هرچیزی، هتا روبرو شدن با یک موجودِ مریخی در یکی از پیادهروهای شهرمان در حالِ دوچرخهسواری و لاس زدن با دخترانِ پیرامون را هم دارم، خب عاشق شدن هم یک احتمالی در همین حد دارد!
افسردگی که نه آلیسجان؛ اما خب یک چیزهایی هست شبیه به آن احتمالا! ذهن و دلِ بسیار مشغولی دارم این روزها که توانِ تمرکز و زیستِ مطلوب را از من گرفته! همینکه خودمان نمیتوانیم رنجِ خودمان را بر خودمان متوقف کنیم و بخشی از ما بخشی دیگر را انکار میکند و درونمان آوردگاهیست عظیم از نیروهای به هر سو رونده و پیکانِ اندیشه را مرزی نیست... همهی اینها گویی میخواهند تدارکاتِ برپایی ضیافتی برای جنون را فراهم میکنند!
حالا همسفر میشوی یا نه؟ تا دو نفر گنجایش دارم! جای خوبیست و مطمئنم که خوشتان آمده و پشیمان نخواهید شد!
کسشر هم تعاونی؟!