04-26-2013, 01:35 PM
بنده مقالهء «هفت خوان اسپندیاد» را مطالعه کردم.
ایرادهایی به آن دارم:
چیزی که باید بررسی کنیم اینه که آیا الان با اینها مشکل جدی داریم و چرا، و اینکه دردسر و هزینهء عوض کردن اینها میارزه و چرا.
یه مشکل عملی رو ذکر و ثابت کن، نه اینکه بگی اینا هم نژاد ما نبودن و خونشون با خون ما سازگاری نداره!
اگر این بقول شما ناسازگاری مشکل جدی ای ایجاد میکنه الان، پس شما باید بتونی نمونش رو نشون بدی و ثابت کنی.
شما هم دلیل و سند بقدر کافی روشن و محکمی بیار برای این ادعا، نه صرفا یک تقارن تاریخی. در اون تاریخ و حوادث خیلی چیزهای دیگر هم بوده که شاید دلیل اونا بودن، نه زبان، و الانش هم همینطور ممکنه دلایل متعدد دیگری داشته باشه.
زبان آخرین چیزیه که من بهش فکر میکنم در این زمینه.
بنظر من باید بذاریم چیزها تاجاییکه ممکنه بصورت طبیعی پیش برن، و فقط در جاهایی که مشکل جدی (داره) بوجود میاد دخالت و دستکاری کنیم.
چون روش طبیعی هم کم هزینه تره و هم خیلی کارها رو میتونه خودش به درستی و بصورت متعادل انجام بده.
همونطور که انسان با دستکاری بیش از حد طبیعت و ساده و قابل کنترل فرض کردن اون افراط کرده و از این جز صدمه و مشکلات بزرگتر چیزی حاصل نشده.
حرف منم عمدتا اینه که حداقل این واژه های عادی که الان هست اونقدری هم مشکلی نداره که حالا بخوایم به زور اونا رو عوض کنیم.
با اینکه از حالا بهتر کار بشه و واژه های جدیدی که برحسب نیاز ساخته میشن زیاد مشکلی ندارم. هرچند با اینکه مثلا همون هلی کوپتر رو بجای بالگرد بکار ببریم هم بنده شخصا مشکلی ندارم و درک نمیکنم چرا حتما باید یک واژهء فارسی بجاش بذاریم! خب هلی کوپتر یک اختراع خارجیهاست و ما میتونیم این رو بعنوان اسم قبول کنیم. مثل اسم اشخاص و کشورها. آیا میایم برای اسم اشخاص و کشورها هم معادل سازی کنیم؟ چرا؟
و این بیشتر نقص سیستم آموزشی و کار دبیر هست که اینها رو اول برای شاگران روشن کنه و جا بندازه.
درمورد «قیاس مع الفارق» هم حق با شماست و اتفاقا خود بنده چند بار دنبال معنیش بودم که یادم رفت و الان گفتید یادم اومد؛ ولی همچنان درش مشکل خاصی نمیبینم، چون با یک بار فهمیدنش مشکل حل میشه و از اون به بعد اصطلاح مناسبی رو در اختیار دارم.
بنظر بنده واژه ها حتی اگر فارسی باشن، بخصوص اصطلاحات تخصصی، اغلب نیاز به تحقیق و یادگیری دارن (یا اینکه معلم آموزش بده). چون حتی اگر بتونی چیزی از معنیش حدس بزنی، نمیتونی دقیق و مطمئن باشی از نظر تخصصی و Context فنیش، و کار اصولی اینه که بری و معنی و توضیحش رو در منابع تخصصی نگاه کنی.
این مسئله البته تاجاییکه میدونم حتی در کشورهای دیگر و انگلیسی زبانها هم هست. فقط بحث واژه نیست؛ بلکه حقوق بخاطر نیازی که به دقت و عدم ابهام داره، یک دستور زبان خاصی داره برای خودش. خارجیها هم مثلا اصطلاحات یونانی یا حتی ریشه های دیگه دارن در متون قانونی.
بنظرم درمقایسه با زبانهای هند و اروپایی از این نظرها که شما ذکر کردید بدوی بحساب بیاد.
ولی میبینیم که اینا کارهای پیشرفت و صنعت و اقتصادشون واقعا بد نیست.
راستی زبان ژاپنی و کره ای و اینا چطوریه؟
ایرادهایی به آن دارم:
نقل قول:١- زبان، زبان است دیگر چه این، چه آن ، آماج تنها پیوند میان مردم است:---خود استدلال درسته، اما ثابت نشده که اختلاف میان پارسی خالص و همین پارسی معمولی که داریم در این حد زیاده یا حتی اصلا پارسی خالص بهتره. این خودش استدلال و اثبات جداگانه میخواد.
پاسخ:---
آماج یك حاجی، رفتن به مكه است. او هم میتواند از هواپیما و هم از شتر برای اینكار بهره بجوید، هر دوی این ابزار، او را به مكّه می رسانند. پس آیا آن دو ابزار یكسان و هم ارزش اند؟ پاسخ، نه می باشد. در باره ی زبان ها هم همین سخن رواست. كارآیی و توانایی رسانه ای و پرمایگی و آسانی و یا سختی ، زیبایی و .. هر زبانی برابر زبان دیگر نیست. پس این گزاره كه " زبان زبان است، چه این و چه آن" یك سفسته بیش نیست، چرا كه ویژگیهای مهند زبانها را به فراموشی میسپارد. مانند اینكه بگوییم كه موش و نهنگ (وال) یكسان هستند چون هر دو بچه میزایند.
نقل قول:واژه ای كه جای یك واژه همسان را گرفته باشد ( مانند تشكر كه جای سپاس را گرفته و این واژه را بیرون كرده) وام واژه نیست و از راه دادو ستد فرهنگی هم نیامده، بساكه زورواژه است كه با شمشیر آمده و با زبان و كلك چاپلوسان بیگانه پرست گسترش یافته.ما کاری نداریم چطوری اومده. اصلا به گذشته کار نداریم. چون به خودی خودش اینا الان چیزی رو تغییر نمیده/تعیین نمیکنه.
از این گذشته، ۷۰% زبان ما واژه های تازی اند، پس این دیگر داد و ستد فرهنگی نبوده، "یورش" بیابانی بوده است.
چیزی که باید بررسی کنیم اینه که آیا الان با اینها مشکل جدی داریم و چرا، و اینکه دردسر و هزینهء عوض کردن اینها میارزه و چرا.
نقل قول:زبان انگلیسی یك زبان با ریشه ی میانه ای ژرمنیك و از ریشه ی بنیادین هندواروپایی است. وام واژه های زبان انگلیسی نیز كمابیش از هند و اروپایی ( لاتین) هستند. پس این وام از یك زبان همساز و هم ساختار و نزدیك و همریشه ی انگلیسی گرفته شده و نه از یك زبان سراسر بیگانه و ناهمریشه، مانند زبان سامی عربی كه ناهمساختار باشد و ناساز. اگر ما هم وام واژه از هندی و یا كوردی و سغدی كهن گرفته بودیم ( كه گرفتیم) هیچ باكی نبود چون خار در تن زبان ما نیستند ، بساكه برادران و خواهران زبان پارسی اند.بنظر منکه چندان با معنی نمیاد.
یه مشکل عملی رو ذکر و ثابت کن، نه اینکه بگی اینا هم نژاد ما نبودن و خونشون با خون ما سازگاری نداره!
اگر این بقول شما ناسازگاری مشکل جدی ای ایجاد میکنه الان، پس شما باید بتونی نمونش رو نشون بدی و ثابت کنی.
نقل قول:آماج ما هم بیرون كردن این جامه ی ناجور و ناروا و بدرد نخور بیگانه است كه ما پس از پوشیدن آن، هیچ دستاورد اندیشه و دانش و فند و .. نداشته ایم كه شایان یادآوری باشد و جز آفتابه به جایی نرسیده ایم، چنان كه میبینید، و پوشانیدن دوباره ی جامه ی خودمان است كه با آن، برترین اندیشه ها از "منشور حقوق بشر" كوروش و خردگرایی زرتشت گرفته تا سوسیالیسم مزدك و اندیشه ی مانی و پند بزرگمهر و دانشگاه گـُندی شاپور و شاهنامه را پدید آورده و هزار سال، همواره یكی از دو كشور نیرومند جهان، در كنار یونان/روم بودیم.منکه فکر نمیکنم اینا ربط مهمی به زبان داشته باشه.
شما هم دلیل و سند بقدر کافی روشن و محکمی بیار برای این ادعا، نه صرفا یک تقارن تاریخی. در اون تاریخ و حوادث خیلی چیزهای دیگر هم بوده که شاید دلیل اونا بودن، نه زبان، و الانش هم همینطور ممکنه دلایل متعدد دیگری داشته باشه.
زبان آخرین چیزیه که من بهش فکر میکنم در این زمینه.
نقل قول:آدمی و سازمانهای همبودین ( اجتماعی) نیز بخشی از "طبیعت" هستند. امروز ما ما با دستكاری ژن ها و .. گندم و گوجه فرنگی بهتری درست میكنیم و یا داروهای كارساز فرامی اوریم (تولید میكنیم) و با ساختن كانال ها، از تنداب های ویرانگر پیشگیری می كنیم و با ساختن آب بند ها، انرژی پدید می اوریم كه همه ی اینها، كاریار بهزیستی ما و در راستای خوشبختی هرچه بیشتر مردمانند. اگر می خواستیم كه در هر جایی به روند "طبیعی" میدان بدهیم، بایستی پزشكان را از كار برداریم كه هر كودكی كه بیمار شد و خودش بهبود نیافت، به گونه ی "طبیعی" بمیرد و هر كه از پس سرماخوردگی اش برنیامد، بگونه ی "طبیعی" بمیرد و دیگر بایستی دست از پنی سیلین ، كه دستبرد در كار "طبیعت" است، بر میداشتیم. زبان پارسی هم یك پدیده ی پویا و جاندار مانند یك كودك است و بر ماست كه از آگاهی ها و ابزار خود سود ببریم كه این زبان "دیمی" نشود و از بیماری ها و كژی ها بركنار بماند. در پی همین اندیشه های خردمندانه بود كه در ایران ( و در بسیاری از كشورهای جهان) فرهنگستان زبان پدید آمد كه پزشك و راهنمایی برای زبان باشد ( اگر بز را باغبان نكنیم !).درسته ولی زیاد هم نباید افراط و انگولک کرد هرچیزی رو.
بنظر من باید بذاریم چیزها تاجاییکه ممکنه بصورت طبیعی پیش برن، و فقط در جاهایی که مشکل جدی (داره) بوجود میاد دخالت و دستکاری کنیم.
چون روش طبیعی هم کم هزینه تره و هم خیلی کارها رو میتونه خودش به درستی و بصورت متعادل انجام بده.
همونطور که انسان با دستکاری بیش از حد طبیعت و ساده و قابل کنترل فرض کردن اون افراط کرده و از این جز صدمه و مشکلات بزرگتر چیزی حاصل نشده.
نقل قول:شاید گفته شود كه ما در زبان كنونی، هر دوی این " برتری ها" ! را داریم، نه چنین نیست. چون ایندو دو روند در راستاهای ستیزنده هستند، كار كودك ایرانی از عرب هم سخت تر است و میان دو راه گیر كرده: نشسته ام به میان دو دلبر و دو دلموالا منکه اینقدر مشکل نمیبینم. چون ما یکسری چیزها رو از قبل یاد گرفتیم و حفظ شدیم. مثلا واژه های عربی و بعضی از قواعد و ترکیبات اونا رو که در زبان فارسی کم و بیش نفوذ کردن. ولی در عین حال تاحالا مشکل خاصی در یادگیری و درک واژه های نو و بر اساس قواعد فارسی مثل «بالگرد» احساس نکردم.
حرف منم عمدتا اینه که حداقل این واژه های عادی که الان هست اونقدری هم مشکلی نداره که حالا بخوایم به زور اونا رو عوض کنیم.
با اینکه از حالا بهتر کار بشه و واژه های جدیدی که برحسب نیاز ساخته میشن زیاد مشکلی ندارم. هرچند با اینکه مثلا همون هلی کوپتر رو بجای بالگرد بکار ببریم هم بنده شخصا مشکلی ندارم و درک نمیکنم چرا حتما باید یک واژهء فارسی بجاش بذاریم! خب هلی کوپتر یک اختراع خارجیهاست و ما میتونیم این رو بعنوان اسم قبول کنیم. مثل اسم اشخاص و کشورها. آیا میایم برای اسم اشخاص و کشورها هم معادل سازی کنیم؟ چرا؟
نقل قول:كودك ایرانی كه تازه پای در كلاس هندسه مینهد، با واژه های چون "مثلث متساوی الاضلاع" ! رودرو میشود و گریزان از هندسه و دستور زبان (ماضی التزامی !) و ادبسار یا همان "ادبیات" ( تجزیه و تحلیل ، نكره، معرفه، شبه جمله ! ) و مزداهیك یا همان "ریاضیات" ( مشتق ثانی منحنی هذلولی مماس بر ..) و فلسفه و منطق ( علة العلل، واجب الوجود! قیاس مع الفارق!..) و من پیمان میبندم كه بیشتر خوانندگان هتا دانش آموخته هم هنوز نمیدانند كه "سفسطه ی قیاس مع الفارق " به چه چمی است و از بیخ به چی میگویند!.بنظر بنده یادگیری و درک اینا راحته و مشکل جدی ای ایجاد نمیکنه.
و این بیشتر نقص سیستم آموزشی و کار دبیر هست که اینها رو اول برای شاگران روشن کنه و جا بندازه.
درمورد «قیاس مع الفارق» هم حق با شماست و اتفاقا خود بنده چند بار دنبال معنیش بودم که یادم رفت و الان گفتید یادم اومد؛ ولی همچنان درش مشکل خاصی نمیبینم، چون با یک بار فهمیدنش مشکل حل میشه و از اون به بعد اصطلاح مناسبی رو در اختیار دارم.
بنظر بنده واژه ها حتی اگر فارسی باشن، بخصوص اصطلاحات تخصصی، اغلب نیاز به تحقیق و یادگیری دارن (یا اینکه معلم آموزش بده). چون حتی اگر بتونی چیزی از معنیش حدس بزنی، نمیتونی دقیق و مطمئن باشی از نظر تخصصی و Context فنیش، و کار اصولی اینه که بری و معنی و توضیحش رو در منابع تخصصی نگاه کنی.
نقل قول:این گرفتاری اندیشه در كالبد ها و ریخت ها چنان میان ما بیداد می كرده و می كند كه در گذشته، كسانی بنام "عریضه نویس" ها باید یك نامه ی دیوانی و درخواست ساده را در كالبد های پیش ساخته میریختند كه دیوانیان دستكم یك نگاهی به ان بیندازند.خب این درسته. اما زبان قانونی از زبان مردم چرا اینقدر متفاوته؟
این مسئله البته تاجاییکه میدونم حتی در کشورهای دیگر و انگلیسی زبانها هم هست. فقط بحث واژه نیست؛ بلکه حقوق بخاطر نیازی که به دقت و عدم ابهام داره، یک دستور زبان خاصی داره برای خودش. خارجیها هم مثلا اصطلاحات یونانی یا حتی ریشه های دیگه دارن در متون قانونی.
نقل قول:از سوی دیگر، همانگونه كه گفتیم، فرنودسار ( منطق) و ساختار درونی زبان هم یك كارگزار ( فاكتور، عامل) دیگر است كه با پیشرفت و نوآوری و اندیشه پروری سروكار دارد. برای نمونه، ما در پارسی كارواژه ی "پرسیدن" را داریم، همچنین كارواژه ی "بازپرسیدن" و درمغز خود میدانیم كه" بازپرسیدن"، یك جوری از "پرسیدن" است و اگر هم تا كنون واژه ی "بازپرسی" و یا "همه پرسی" را ندانسته باشیم، بازهم مغز ما به آسانی "همه" را با "پرسیدن" می آماید ( تركیب می كند) و كمابیش در می یابیم كه این یك جور پرسیدن است از همه، یا اینكه همه چیزی را میپرسند و سرانجام به آن چم میرسیم، ولی زبان تازی برای هركدام از اینها، یك ریشه نیاز دارد كه هیچگونه پیوند واژگانی هم باهم ندارند ، یكی هست سؤال، یا استسفار ! یكی هست اِسْتَقْصَى و دیگری میشود ااِسْتَطْلَعَ رَأْیَ الجُمْهُورِ!!(= همه پرسی).( القوامیس)تاجاییکه میدونم زبان چینی ها خیلی سنگین و عجیب و غریبه.
پس در اینجا یك مغز كه با زبان هندواروپای پرورش یافته، میان واژگان كه چم های نزدیك دارند، از بخش های خود همان واژه، پیوند میان واژگان را برپا میسازد و همواره یك شبكه ی واژگانی كه به هم پیوسته اند( لینك شده اند) در ویر او آماده است. او می تواند در گاه نیاز به تندی یك سازه ی دیگر را پدید بیاورد و یا دگرگون كند. برای نمونه، كارواژه ی "هرزپـُـرسی" را بسازد. شما هم تا كنون این واژه را نشنیده اید چون من همین اكنون ساختم!! ، ولی بیدرنگ میدانید كه این به چم پرسش بیهوده و پوچ است !!
ولی آلودگی با روش اندیشه و زبان عرب، بسیاری از مارا هم از اینكار بازداشته و مغزمان را كند كرده است و اینكه اكنون اینجور نوآوری ها افزایش یافته، بیشتر در پی كوشش های سره گویان و پارسی دوستان است و گرنه هنوز بیشترینه ی مردم گرفتار این زندانند .
بنظرم درمقایسه با زبانهای هند و اروپایی از این نظرها که شما ذکر کردید بدوی بحساب بیاد.
ولی میبینیم که اینا کارهای پیشرفت و صنعت و اقتصادشون واقعا بد نیست.
راستی زبان ژاپنی و کره ای و اینا چطوریه؟
نقل قول:در پی آلودگی هرچه بیشتر به واژه های و اندیشار تازی، اكنون ما بیشتر كارواژه ها را در دو یا چند بخش، با "كردن " بكار می بریم: تخریب كردن ! (آنهم در جاییكه تخریب خودش همان "خراب كردن" است) !، تشویق كردن، تقاضا كردن، توزیع كردن، تاسیس كردن، .. كار بجایی رسیده كه بجای "گریستن" پارسی هم میگوییم "گریه كردن" ! نوشته ها و گفته های ما پر از "كردن" و "به عمل آوردن" است! كارواژه ای را كه همچون زبان های نیالوده ی هندواروپایی دیگر، یكپارچه میتوانستیم بگوییم، مانند پرسیدن ( اسك در انگلیسی) میگوییم پرسش كردن، سؤال كردن ! اینگونه بازهم، بار و رنج شمارگری رایانه ی مغزی خودمان را افزایش داده و كارآیی انرا میكاهیم.اینطور که شما میگید هم بله بعضا استفاده میشه، اما بنظرم تخریب و تشویق و گریستن اینها به تنهایی هم بقدر کافی درک و استفاده شدن و میشن.