نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مفهوم میهن دوستی‌ و patriotism
#21

Angela نوشته: اونچه هم که مهربد گفت درباره فرهنگ دوستی، من فکر نمی کنم فرهنگ دوستی از وطن پرستی یا وطن دوستی جدا باشه بلکه بسته به شدت و ضعفش از اونها ناشی میشه،

بمب اتم هم از باتری قلمی جدا نیست، تنها "شدت" انرژی‌ای که آزاد میکنند دگرسانه!


Angela نوشته: به همین خاطر ما به فرهنگ ایران باستان علاقه نشون می دیم و دوست داریم اون رو توی جامعه پیاده کنیم نه فرهنگ سوییس رو و به همین خاطر هست که غرب زدگی و عرب زدگی از سوی گروههای مختلف ویژگیهای منفی شناخته میشه.

نخست اینکه این "ما" کیست؟

دو اینکه اگر این "ما" همان مایی است که در دفترچه است، این ما که همواره نگرشی رو به ایران باستان + غرب داشته؟


.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#22

David Hume نوشته: درست است ، ولی‌ باز همه اینها از روی شانس تنها اتفاق افتاده ، بالیدن به چیزی که من نقشی‌ در آن نداشتم چه معنی‌ میدهد؟ مثلا اینکه من در یک منزل ساکن هستم ، ۲۰۰ سال قبل آنجا یک قصر از الماس بوده است و من به آن قصر افتخار کنم! این به نظر شما احمقانه نیست؟

خیر نابخردانه نیست.

اگر شما هم یک خانه‌ای داشتید که 200 سال پیش آنجا یک کاخ از الماس بوده، پس بیگمان از دید تاریخی خانه باارزشی
است و میتوانید به دوستانتان درباره تاریخچه آن بگویید و به خودتان ببالید که توانسته‌اید چنین خانه‌ای را بخرید یا در آن زندگی کنید.

روی هم رفته گفتیم «نقش داشتن» اصلا فاکتوری در نازیدن نیست، نازیدن یک ابزار است برای "ارزشدهی و بها دادن" به چیزهایی که "داریم".

اینکه این چیزها از کجا آمده‌اند که ما "داریم" و پررنگیِ نقش ما در بدست آوردنشان، در اندازه نازش میتواند تاثیر داشته باشد، ولی فاکتور سرنوشت‌ساز نیست و گاه
وارونه هم میشود: برای نمونه، یک دختر/پسر اگر زیبایی خدادادی داشته باشد باارزش‌تر و مایه‌ی نازش است، یا زیبایی‌ای که با پول خودش و با ده عمل جراحی بدست آورده؟ :e405:

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#23

به نظر من باید بین ارزش برونی و درونی باید یک مرزی قائل شد.
اینکه یک چیز ارزشمنده به این خاطر که اثرش ارزشمنده یا مفیده در برابر چیزی که به خودی خود ارزشمنده.
در نهایت اینکه به نظرم بین دوست داشتن یک چیز و ارزشمند تفاوت هست.ما میتونیم زیبایی رو دوست داشته باشیم، چه طبیعی و چه به دست آوردنی باشه(این یک جور سلیقه هست)ولی دوست داشتنی بودن ارزش ذاتی ایجاد نمیکنه همونطور که منفور بودن ارزش چیزی رو کم نمیکنه.
در واقع با این استدلال اگر ما در قبیله ای به دنیا بیاییم که همگی آدم کش و جانی هستند باید از خودمون شرمنده باشیم؟واقعا؟(اگرنه نمیشه استاندارد یک طرفه داشت و فقط بگیم به چیزهای مثبت ارزش میدیم!)

از نظر من تنهایی چیزی که ارزش درونی داره آگاهی و چیزهای ناشی ازآگاهیه،باقی چیزها بله ارزش دارند ولی این ارزش برونی هست.
اگر دوباره به همون مثال رجوع کنیم چیزهایی مثل زیبایی چه بدست آوردنی باشند چه طبیعی،ممکنه دوست داشتنی باشند ولی ارزششون ارزشی از جنس آگاهی نیست.

To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
پاسخ
#24

undead_knight نوشته: به نظر من باید بین ارزش برونی و درونی باید یک مرزی قائل شد.
اینکه یک چیز ارزشمنده به این خاطر که اثرش ارزشمنده یا مفیده در برابر چیزی که به خودی خود ارزشمنده.

این تنها سردرگم کردن خودمان است، چیزی به نام ارزش‌های بیرونی یا درونی نداریم. یک چیز یا ارزشمند است (= سود میرساند) یا ارزشمند نیست.
در جهان ما چیزی به نام "خود" و "اثر خود" نداریم، همه چیز تنها بر پایه‌ی هنودهایشان (اثرات) ارزشدهی میشوند:

برای نمونه خوراک به خودی خود ارزش دارد، یا برای هنود (اثر) آن که انرژی‌رسانی باشد ارزشمند است؟
انرژی به خودی خود ارزشمند است، یا برای جنبش‌زایی و انرژیدهی ماهیچه‌های ما ارزشمند است؟
جنبش‌زایی ماهیچه‌های ما به خودی خود ارزشمند هستند، یا برای اینکه میتوان با جنب و جوش و انرژی سوزاندن پول در آورد؟
پول به خودی خود ارزشمند است، یا برای اینکه میتوان با آن خورد و خوراک فراهم آورد؟
...



undead_knight نوشته: در نهایت اینکه به نظرم بین دوست داشتن یک چیز و ارزشمند تفاوت هست.ما میتونیم زیبایی رو دوست داشته باشیم، چه طبیعی و چه به دست آوردنی باشه(این یک جور سلیقه هست)ولی دوست داشتنی بودن ارزش ذاتی ایجاد نمیکنه همونطور که منفور بودن ارزش چیزی رو کم نمیکنه.

زیبایی هم ارزشمند است چون نمایانگر تندرستی است. یک جوان تندرست به چشم ما زیبا میاید، ناتندرست زشت؛ ارزشمندی تندرستی هم که روشنه.



undead_knight نوشته: در واقع با این استدلال اگر ما در قبیله ای به دنیا بیاییم که همگی آدم کش و جانی هستند باید از خودمون شرمنده باشیم؟واقعا؟(اگرنه نمیشه استاندارد یک طرفه داشت و فقط بگیم به چیزهای مثبت ارزش میدیم!)

آری باید شرمنده باشیم، بر این پایه‌ که اخلاقیات نسبی است، ولی نسبی بودن آن به این چم نیست که نمیتوان اندازه گرفت.
سودمندی شرمندگی هم در این است که دیگر دست به آدمکشی نمیزنیم و میکوشیم فرهنگ آدکمشی را از تیره (قبیله) خودمان برچینیم.



undead_knight نوشته: از نظر من تنهایی چیزی که ارزش درونی داره آگاهی و چیزهای ناشی ازآگاهیه،باقی چیزها بله ارزش دارند ولی این ارزش برونی هست.
اگر دوباره به همون مثال رجوع کنیم چیزهایی مثل زیبایی چه بدست آوردنی باشند چه طبیعی،ممکنه دوست داشتنی باشند ولی ارزششون ارزشی از جنس آگاهی نیست.

«آگاهی» یا همان «زیستن» میتواند پایه‌ی و سنجه‌ی ارزشهای ما باشد. هر چیز که به زیستن ما یاری رساند یا تراز هوتادین (کیفی) آن را بهبود بخشد = ارزشمند.

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#25

Mehrbod نوشته: اگر شما هم یک خانه‌ای داشتید که 200 سال پیش آنجا یک کاخ از الماس بوده، پس بیگمان از دید تاریخی خانه باارزشی
است و میتوانید به دوستانتان درباره تاریخچه آن بگویید و به خودتان ببالید که توانسته‌اید چنین خانه‌ای را بخرید یا در آن زندگی کنید.
افتخار به رنگ پوست و جنسیت چه؟ آیا افتخاری دارد که نژاد ما چیست؟ نژاد هم ما هیچ نقشی‌ در آن نداشتیم ، همانطور که در محل تولد خود نقشی‌ نداشتیم و همگی‌ از روی شانس اتفاق افتاده است.

"A Land without a People for a People without a Land"


پاسخ
#26

Mehrbod نوشته: این تنها سردرگم کردن خودمان است، چیزی به نام ارزش‌های بیرونی یا درونی نداریم. یک چیز یا ارزشمند است (= سود میرساند) یا ارزشمند نیست.
در جهان ما چیزی به نام "خود" و "اثر خود" نداریم، همه چیز تنها بر پایه‌ی هنودهایشان (اثرات) ارزشدهی میشوند:

برای نمونه خوراک به خودی خود ارزش دارد، یا برای هنود (اثر) آن که انرژی‌رسانی باشد ارزشمند است؟
انرژی به خودی خود ارزشمند است، یا برای جنبش‌زایی و انرژیدهی ماهیچه‌های ما ارزشمند است؟
جنبش‌زایی ماهیچه‌های ما به خودی خود ارزشمند هستند، یا برای اینکه میتوان با جنب و جوش و انرژی سوزاندن پول در آورد؟
پول به خودی خود ارزشمند است، یا برای اینکه میتوان با آن خورد و خوراک فراهم آورد؟
...





زیبایی هم ارزشمند است چون نمایانگر تندرستی است. یک جوان تندرست به چشم ما زیبا میاید، ناتندرست زشت؛ ارزشمندی تندرستی هم که روشنه.





آری باید شرمنده باشیم، بر این پایه‌ که اخلاقیات نسبی است، ولی نسبی بودن آن به این چم نیست که نمیتوان اندازه گرفت.
سودمندی شرمندگی هم در این است که دیگر دست به آدمکشی نمیزنیم و میکوشیم فرهنگ آدکمشی را از تیره (قبیله) خودمان برچینیم.





«آگاهی» یا همان «زیستن» میتواند پایه‌ی و سنجه‌ی ارزشهای ما باشد. هر چیز که به زیستن ما یاری رساند یا تراز هوتادین (کیفی) آن را بهبود بخشد = ارزشمند.
این انحصاری کردن "ارزش ها" در "سود گرایی"هست.تازه این درحالتی که در نظر نگیریم که سود به چه کسی! میرسه.
مخالفم،هر چیزی بر اساس"اثرش" فهمیده یا شناخته میشه.بر این اساس به نظر من یک ارزش بیشتر وجود نداره و اون آگاهیه و حفظ اون هست،باقی ارزش ها فقط به خاطر کمک به این ارزش یا نگه داری اون ارزشمندند(باز هم میگم دوست داشتن یک چیز ربطی به ارزش مند بودنش نداره)

مثال زیبایی هم بی ربط هست،چون نتنها خود ارزش گذاری نسبیه(یعنی معیار ارزش دهی)بلکه مورد زیبایی حتی در تفسیر هم دچار نسبی گرایی شدیدیه!(مثل عدالت چه بسا هم بیشتر)
در ضمن زیبایی ربطی به تندرستی(اگر منظورتون سلامتیه) نداره،تندرستی یک معیار پزشکیه که کاملا قابل اندازه گیری و نسبی بودنش خیلی کمتره.اگر یک فرد زیبا ایدز داشته باشه،بر این پایه که زیبا هست،تندرست هم هست؟! :))

به نظرم کاملا غیر منطقیه،چیزی که ما در اون نقشی نداریم شرمندگی هم نداره!
خیر شرمندگی دلیلی برای محو فرهنگ آدمکشی نیست،چه بسا ما در خیلی از موارد احساس شرمندگی کنیم(دقت کنید که شرمندگی احساس هست و از سازوکار های احساسی استفاده میکنه که لزوما منطقی نیستند)که چیزهای بدی نیستند.
ما به این دلیل با آدم کشی مبارزه میکنیم که فکر میکنیم بد(دارای ارزش منفی)هست مگرنه اگر قبیله ما همگی انسان های متمدن و صلح طلبی بودند،آدم کشی قبیله های دیگه به ما ربطی نداره!

این جمله اخر تقریبا نظر من هست با این تفاوت که باید این ارتباط مشخص باشه.
زیبایی یا نژاد پیوندی با آگاهی ندارند،بنابراین از نظر من ارزشمند نیستند ولی من این حق رو قائل هستم که ما یک نژاد یک چهره رو دوست داشته باشیم یا ازش خوشمون نیاد،ولی این دوست داشتن ارزشی ایجاد نمیکنه(فراموش نشه ارزش های مورد نظر من هم نسبی هستند)

To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
پاسخ
#27

افتخار کردن به ملیت یا نژاد بی معنی هست. و ناشی از محدودیت گستره فکر. ما میتونیم خوشحال باشیم که فرضا تو یه محیط یا سرزمین با منابع غنی با مردمی خوب قرار گرفتیم یا خوشحال باشیم که یه فرهنگ خاصی داریم ولی افتخار کردن نداره. ولی در کل ایرانی بودن هیچ افتخاری نداره حتی باعث خوشحالی هم نیست. در ضمن معمولا آدما (به نظر من آدمای سطحی) به نژاد یا قبیله یا کشورشون افتخار میکنن. فرضا تو یه قبیله که آدم کشی رواج داره هم تک تک افراد به این قبیله و این خصوصیت خودشون افتخار میکنن چون اگه باعث شرمندگیشون بود انجامش نمیداد. فرضا یه پاکستانی طالبانی کلی افتخار میکنه که اولا پاکستانی هست ثانیا طالبانی هست.
پاسخ
#28

David Hume نوشته: افتخار به رنگ پوست و جنسیت چه؟ آیا افتخاری دارد که نژاد ما چیست؟ نژاد هم ما هیچ نقشی‌ در آن نداشتیم ، همانطور که در محل تولد خود نقشی‌ نداشتیم و همگی‌ از روی شانس اتفاق افتاده است.

یکبار دیگر از نو: در «نازش» نیازی به «نقش داشتن» نیست.

پس آری، میتوان به رنگ پوست و جنسیت نازید. چرا نباید نازید؟ برای نمونه ما در همین انجمن درباره مردان سیاهپوست و بزرگ بودن آلت جنسی آنها سخن گفتیم
و به یاد ندارم کسی انگ «نژادپرستی» در برتر شمردن سیاهپوستان در آنجا زده باشد، پس چرا درباره دستاوردهای دانشیک سپیدپوستان سخن نگوییم؟

فراموش نشود:
تا زمانیکه پژوهش‌های دانشیک انجام نپذیرند، سخنان ما پیوندی به «برتری» یا «نابرتری» نژادها ندارد، ولی ما میتوانیم امروز بی هیچ شکی بگوییم نژاد سپید از سیاه در دست‌آوردهای دانشیک برتر بوده است = fact

از گزاره بالا نمیتوان به اینها رسید:
نژاد سپید باهوش‌تر از سیاه است -> شاید باشد، شاید نباشد.
نژاد سپید برتر از سیاه است -> نخست اینکه برتر در چه چیزی؟ دو اینکه بمانند بالا، شاید باشد شاید نه.

روی هم رفته هم از داده‌های آماریک (statistical) نمیتوان فرجامیابی منطقی کرد و به همه هموندان آن گستراند.
برای نمونه گزاره «همه سپید‌پوستان دستآوردهای دانشیک بیشتری داشته‌اند» بخوبی ریشخند‌آور بودن اینکار را نشان میدهد.


همچنین:

کارکرد نازیدن در «ارزشدهی» به چیزهایی است که هم‌اکنون "داریم". اینکه این چیزها از کجا آمده‌اند یا پررنگی نقش ما در بدست آوردن آنها میتواند ( it could be) یک فاکتور به شمار برود، ولی فاکتور سرنوشت‌ساز (= determining factor) نیست.

زمانیکه شما یادگرفتید به نیاکان‌تان بنازید، آنگاه می‌آموزید که خودتان هم در زندگی نیک بوده و کارهای والا بیانجامید تا فرزندان و آیندگان هم بتوانند به شما بنازند -> کارکرد نازیدن در فرازیست + بالانیدن تراز هوتادین زندگی

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#29

undead_knight نوشته: این انحصاری کردن "ارزش ها" در "سود گرایی"هست.تازه این درحالتی که در نظر نگیریم که سود به چه کسی! میرسه.

ما چیزی را "منحصر" نکردیم، گفتیم هر چیزی یک سودی دارد چون به تراز هوتادین زیویک (quality of life) ما می‌افزاید یا در راستای فرازیست (survival) پیش میرود.

اگر نه شما بگو undead_knight جان که برای نمونه، "شکر" به خودی خود چه سودی دارد؟



undead_knight نوشته: مخالفم،هر چیزی بر اساس"اثرش" فهمیده یا شناخته میشه.بر این اساس به نظر من یک ارزش بیشتر وجود نداره و اون آگاهیه و حفظ اون هست،باقی ارزش ها فقط به خاطر کمک به این ارزش یا نگه داری اون ارزشمندند(باز هم میگم دوست داشتن یک چیز ربطی به ارزش مند بودنش نداره)

نخست اینکه این «آگاهی» در اینجا چیست؟ اگر همان خودآگاهی یا آگاهی از پیرامون (=awareness) است، پس برای
ما بگویید چگونه "فداکاری" یک آدم برای رهاندن دیگران "زیباست"، اگر در همین راستا آگاهی‌اش را از دست میدهد؟

اگر هم این آگاهی برای پاسداری از آگاهی خود و آگاهی دیگران است که پس میشود همان چیزی که بالا گفتیم = پاسداری از زیستن (فرازیست)



undead_knight نوشته: مثال زیبایی هم بی ربط هست،چون نتنها خود ارزش گذاری نسبیه(یعنی معیار ارزش دهی)بلکه مورد زیبایی حتی در تفسیر هم دچار نسبی گرایی شدیدیه!(مثل عدالت چه بسا هم بیشتر)
در ضمن زیبایی ربطی به تندرستی(اگر منظورتون سلامتیه) نداره،تندرستی یک معیار پزشکیه که کاملا قابل اندازه گیری و نسبی بودنش خیلی کمتره.اگر یک فرد زیبا ایدز داشته باشه،بر این پایه که زیبا هست،تندرست هم هست؟! :))

زیبایی در آدمی را گفتیم همان «تندرستی» است.

زیبایی در چیزهای دیگر هم از روی کارکرد آنها میاید و اندازه‌پذیر است.
برای نمونه، یک باغبان با هرس کردن باغچه از دیدگاه (point-of-view) خودش آنرا زیبا میکند، هنگامیکه از دیدگاه جانوران و
حشره‌های ریزی که انجا می‌زیوند و خانه و زندگی‌اشان از هم پاشیده و می‌آشوبد، هیچ چیز "زیبایی" در اینکار نیست.

درباره بیمار ایدزی هم همینجور است، زمانیکه بیمار به جایگاه چهارم و پایانی بیماری‌اش
رسیده و نشانه‌های بیماری خود را در رنجوری و ناتوانی و رنگ‌پریدگی و .. نمایاندند، بیمار دیگر زیبا نیست.



undead_knight نوشته: به نظرم کاملا غیر منطقیه،چیزی که ما در اون نقشی نداریم شرمندگی هم نداره!
خیر شرمندگی دلیلی برای محو فرهنگ آدمکشی نیست،چه بسا ما در خیلی از موارد احساس شرمندگی کنیم(دقت کنید که شرمندگی احساس هست و از سازوکار های احساسی استفاده میکنه که لزوما منطقی نیستند)که چیزهای بدی نیستند.
ما به این دلیل با آدم کشی مبارزه میکنیم که فکر میکنیم بد(دارای ارزش منفی)هست مگرنه اگر قبیله ما همگی انسان های متمدن و صلح طلبی بودند،آدم کشی قبیله های دیگه به ما ربطی نداره!

شرمندگی یک ابزار فرگشتیک است و کارکرد دارد. کسانی که پیوسته میگویند ما میهن نداریم و .. بگونه‌ای دارند «انگل‌وار» زندگی میکنند.

چرا؟ چون نیاکان اینها با کار و کوشش و درستی‌ها و نادرستی‌هایشان این خاک را به آنها رسانده‌اند، ولی ایشان بسادگی
زیر کارهای نادرست آنها زده و میگویند «به ما چه؟» و میروند در یک کشور بهتر زندگی کرده و میگویند «گور بابای نیاکان ما».

برای اینکه آسانتر دریافت شود، جای نیاکان ایرانی خودتان را با «پدرتان» جایگزین کنید. کارهای نادرست پدرتان هتا
اگر پیش از زاده شدن شما باشند، همچنان از دید اخلاقی بر دوش شماست که در راستای درست کردنشان بکوشید.

کسی شما را در بیشتر زمانها "وادار" به این نکرده، ولی از دیدگاه اخلاقی برای هر کس روشن است که کار درست، رسیدگی و تاوان دادن نادرستی‌های پدر است. در کنار آن، میتوانید به کارهای درست پدرتان هم بنازید.

پس اکنون در همین نمونه، اگر همه هموندان تیره (قبیله) ما آدمکش‌های بی‌اخلاقی بودند و اگر ما به این آگاهیدیم،
آنگاه از دیدگاه اخلاقی میبایستی "شرمنده" باشیم و این شرمندگی در راستای کارکردش، ما را به سوی «بهتر بودن
از نیاکان شرم‌آوران» سوق داده و ما دیگر «آدمکش» نمیشویم و این کار را ناپسند می‌شماریم.

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#30

Mehrbod نوشته: ما چیزی را "منحصر" نکردیم، گفتیم هر چیزی یک سودی دارد چون به تراز هوتادین زیویک (quality of life) ما می‌افزاید یا در راستای فرازیست (survival) پیش میرود.

اگر نه شما بگو undead_knight جان که برای نمونه، "شکر" به خودی خود چه سودی دارد؟
نخست اینکه این «آگاهی» در اینجا چیست؟ اگر همان خودآگاهی یا آگاهی از پیرامون (=awareness) است، پس برای
ما بگویید چگونه "فداکاری" یک آدم برای رهاندن دیگران "زیباست"، اگر در همین راستا آگاهی‌اش را از دست میدهد؟

اگر هم این آگاهی برای پاسداری از آگاهی خود و آگاهی دیگران است که پس میشود همان چیزی که بالا گفتیم = پاسداری از زیستن (فرازیست)
زیبایی در آدمی را گفتیم همان «تندرستی» است.
زیبایی در چیزهای دیگر هم از روی کارکرد آنها میاید و اندازه‌پذیر است.
برای نمونه، یک باغبان با هرس کردن باغچه از دیدگاه (point-of-view) خودش آنرا زیبا میکند، هنگامیکه از دیدگاه جانوران و
حشره‌های ریزی که انجا می‌زیوند و خانه و زندگی‌اشان از هم پاشیده و می‌آشوبد، هیچ چیز "زیبایی" در اینکار نیست.
درباره بیمار ایدزی هم همینجور است، زمانیکه بیمار به جایگاه چهارم و پایانی بیماری‌اش
رسیده و نشانه‌های بیماری خود را در رنجوری و ناتوانی و رنگ‌پریدگی و .. نمایاندند، بیمار دیگر زیبا نیست.
شرمندگی یک ابزار فرگشتیک است و کارکرد دارد. کسانی که پیوسته میگویند ما میهن نداریم و .. بگونه‌ای دارند «انگل‌وار» زندگی میکنند.
چرا؟ چون نیاکان اینها با کار و کوشش و درستی‌ها و نادرستی‌هایشان این خاک را به آنها رسانده‌اند، ولی ایشان بسادگی
زیر کارهای نادرست آنها زده و میگویند «به ما چه؟» و میروند در یک کشور بهتر زندگی کرده و میگویند «گور بابای نیاکان ما».
برای اینکه آسانتر دریافت شود، جای نیاکان ایرانی خودتان را با «پدرتان» جایگزین کنید. کارهای نادرست پدرتان هتا
اگر پیش از زاده شدن شما باشند، همچنان از دید اخلاقی بر دوش شماست که در راستای درست کردنشان بکوشید.
کسی شما را در بیشتر زمانها "وادار" به این نکرده، ولی از دیدگاه اخلاقی برای هر کس روشن است که کار درست، رسیدگی و تاوان دادن نادرستی‌های پدر است. در کنار آن، میتوانید به کارهای درست پدرتان هم بنازید.
پس اکنون در همین نمونه، اگر همه هموندان تیره (قبیله) ما آدمکش‌های بی‌اخلاقی بودند و اگر ما به این آگاهیدیم،
آنگاه از دیدگاه اخلاقی میبایستی "شرمنده" باشیم و این شرمندگی در راستای کارکردش، ما را به سوی «بهتر بودن
از نیاکان شرم‌آوران» سوق داده و ما دیگر «آدمکش» نمیشویم و این کار را ناپسند می‌شماریم.
خب کیفیت زندگی و بقا هم ارزش درونی ندارند!ولی قبول میکنم که میتونند سود داشته باشند.
شکر به خودی خود سودی نداره ولی اینجا مسئله مسئله ارزش هست نه سود،بله سود میتونه ارزش باشه ولی هر ارزشی با سود سنجیده نمیشه.
منظور من سلف Self-awareness یا خود آگاهی هست(به اختصار همون آگاهی) بنابراین اگر چیزی مثل بقا سودمند هست به خاطر حفظ آگاهی هست،مگرنه اگر آگاهی از بین بره(مثلا شخص دچار صدمه جبران ناپذیر مغزی بشه)زنده موندن و بقا ارزشی نداره.در نتیجه اگر کسی برای پاسداری از آگاهی دیگران از زندگی اونها دفاع میکنه کارش ارزشمند هست،نه به این خاطر که خود زندگی ارزشمنده بلکه به این خاطر که آگاهی ارزشمنده و ارزش زندگی بواسطه آگاهیه.
در واقع باز به این جمله میرسیم که"تنها مسئله جدی فلسفی خودکشیه!"باقی فقط بعد از این هستند آیا ما میخوایم بمیریم یا زنده بمونیم؟(و اگر زنده بمونیم،پس دلایلی داریم مگرنه فقط از غریزه بقا پیروی میکنیم)آگاهی به خودی خود ارزشمنده چون آگاهی خالق ارزشه!آگاهی تعیین میکنه که چه چیز ارزشمند هست و چه چیز نیست،مگرنه بدون آگاهی هیچ چیزی برای ما وجود نداره.
زیبایی رو نمیشه سنجید!اصلا اگر ما همه چیز رو بر اساس کارکرد در نظر بگیریم،چطور هنرهای زیبا رو میتونیم بر این مبنا دسته بندی کنیم؟یک تابلو نقاشی که فقط برای زیبا بودن آفریده شده و از نظر من زیبا نیست ولی از نظر شما هست!حتی در مورد انسان ها مثلا به یک فرد لاغر در جایی زیبا گفته میشه و در جایی دیگه همین شخص نازیبا قلمداد میشه،دقت کنید اینجا هر دو نمونه انسان هستند.
مراحل بیماری=بیماری نیست چون بیماری ایدز مراحل نهفته داره یعنی شخص زیبا هست( و حتی ظاهرا تندرست)ولی در واقع بیمار هست،اگر تندرستی=زیبایی قلمداد بشه در این صورت مثلا یک فرد آفریقایی کاملا تندرست و نرمال میتونه به نظر شخصی من زیبا نباشه،این تناقض رو چطور میشه توجیه کرد؟یا مگر هم زیبایی که غیر انسانی نیست(مثلا یک منظره طبیعی یا حتی انفجار یک سوپر نوا)لزوما نشانه های تندرستی و سالم بودن هستند؟

انگلی بودن به معنای این هست که ما چیزی رو تولید یا ایجاد نکنیم و فقط از چیزهایی استفاده کنیم که دیگران(مثلا نیاکان)برای ما فراهم آوردند پس خیر انگلی نیست(و حتی بر اساس"سود گرایی"ممکن همین انگل بودن تجویز هم بشه!) چون ما موجودات مستقلی از نیاکانمون هستیم،اتفاقا شکل انگلی اینه که به افتخارات و دستاوردهای اونها چنگ بزنیم و خودمون چیزی رو ایجاد یا تولید نکنیم.

جدا تعجب میکنم در این موارد چقدر مطلق و یک طرفه نتیجه گیری میکنید!کدوم اخلاق؟(ما اول باید بر سر معیار اخلاقی بودن توافق داشته باشیم) این اخلاقیات به اصطلاح نسبی هست؟من که چیزی جز یک اخلاقیات جهانشمول رو در این کلمات درک نمیکنم.
پس به نظر من بر اساس اخلاقیات شما ممکنه دوست داشته باشید دین پدرتون رو ادا کنید و بر اساس اخلاقیات من،هیچ دینی بر گردن من نیست.

گفتم اینکه شما فکر کنید اخلاقیات شما اخلاقیات همگانی هست مشکل داره،از نظر من هیچ شرمندگی وجود نداره و حتی اگر نیاکان ما آدم کش نبودند و بسیار هم آدم های متمدنی بودند،من به این دلیل در راه برچیده شدن فرهنگ آدم کشی تلاش میکنم که فکر میکنم آدم کشی"بد"هست نه اینکه از آدم کشی شرمنده باشم.اگر بر اساس کارکرد سنجیده بشه ممکنه من به این آدم کشی افتخار هم بکنم!(مثلا قبلیه قوی تر شده،مال وثروت زیاد تری پیدا کردیم و...)

To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 3 مهمان