نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

صندلی داغ - Nevermore
#1

با درود و خوشآمد به [MENTION=251]Nevermore[/MENTION] گرامی، امیدواریم صندلی داغِ جذابی با ایشان داشته باشیم.

فقط من یکبار برای کسانی که تازه‌واردند یا یادشان رفته توضیح بدهم، 26 پرسشِ استاندارد داریم که شخصِ مهمان باید در یک هفته به آنها پاسخ دهد؛ در طول و ادامه‌ی این هفته کاربرانِ دیگر می‌توانند پرسش‌های خود را قرار دهند، اما میهمانِ گرامی پس از آنکه به پرسش‌های استاندارد پرداخت، می‌تواند به پرسش‌های کاربران پاسخ دهد. نکته‌ی مهم اینکه با هرگونه پرسشی که به اطلاعاتِ شخصیِ میهمان مربوط شود و ردگیری او را برای افسرانِ ارتشِ سایبری و سربازانِ امامِ زمان آسان کند برخورد می‌شود.. در پایان هم اینکه شهریار گرامی‌ می‌توانند هر پرسشی را که خواستند بی‌پاسخ بگذارند.

لیستِ پرسش‌های استاندارد:

1. چه عنصری را در روابط اجتماعی از باقی مهم‌تر می‌دانید؟ توضیح بدهید.
2. در این محدوده‌ی این فرتور خود را در کجا(ها) می‌بینید؟ اندکی روشنگری بکنید.
3. در زندگی روزمره آیا مقید به اصول اخلاقی مشخصی هستید یا نخست به نتیجه‌بخشی اعمال خود توجه می‌کنید؟
4. آیا در زندگی شما نقطه‌ی دگرگونی برجسته‌ای وجود داشته؟ لحظه‌ای، رخدادی، شخصی ... که زندگی شما به پس و پیش از آن تقسیم بشود؟ اگر بله، بدون ذکر جزئیات، حالات خود و چگونگی آن تغییرات را توصیف بکنید.
5. با استیصال چه می‌کنید؟ یعنی اگر تمام آنچه ممکن است را برای حل یک مشکل انجام داده‌اید اما همچنان عاجز مانده‌اید، برای کنار آمدن با عجز منتج چه طریقی را برمی‌گزینید؟
6. به باور شما برابری مهم‌تر است یا آزادی؟
7. موثرترین شخص در زندگی شما که بوده؟ بدون درج اطلاعات شخصی، کمی پیرامون چگونگی اثرگیری خود توضیح بدهید.
8. آیا تا بحال آرزوی مرگ کسی را کرده‌اید؟ اگر بله، توضیح بدهید.
9. به نظر شما آیا کیفیت زندگی بشر از منظر زمانی درحال صعود بوده یا سقوط؟
10. کدامیک از این دو را دستاورد مهم‌تری برای بشر تلقی می‌کنید: هنر، یا دانش؟
11. آینده‌ی نزدیک جهان و ایران را از منظری سیاسی، اجتماعی و فرهنگی چگونه می‌بینید؟
12. آیا حاضر هستید برای تحقق آرمان‌های خود جانتان را به خطر بیاندازید؟
13. آیا حاضر هستید برای تحقق آرمان‌های خود جان دیگران را به خطر بیاندازید؟
14. آیا مذهب و دانش را آشتی‌پذیر می‌دانید؟
15. آیا به وجود فضای سیاسی سالم باور دارید یا اساسا برای این عرصه از زندگی اجتماعی اعتباری قائل نیستید؟
16. آیا با نقوش سنتی زن و مرد در جامعه موافق هستید؟
17. کدام ورزش، غذا، سبک موسیقی و ژانر سینمایی را ترجیح می‌دهید؟
18. نظرتان پیرامون فمینیسم، کمونیسم و لیبرالیسم چیست؟
19. اگر وادار به برگزیدن یکی از ادیان ابراهیمی بشوید کدام را انتخاب می‌کنید؟
20. اگر بنا بود در جزیره‌ای دورافتاده تنها بمانید، و حق انتخاب یک آلبوم موسیقی، یک فیلم و یک کتاب را داشتید، کدام‌ها را برمی‌گزیدید؟
21. بدترین و بهترین ویژگی خود را چه می‌دانید؟
22. بدترین و بهترین ویژگی نوع بشر را چه می‌دانید؟
23. اگر می‌توانستید سه چیز را در جهان تغییر بدهید، آن سه چیز چه می‌بودند؟
24. همنشینی با آدم‌های مشابه خودتان را ترجیح می‌دهید یا با اشخاص متفاوت؟
25. دیدگاه شما پیرامون مرگ چیست؟
26. انتظار و امید وجود چه پرسشی(ها) را در این مجموعه داشتید که آنرا نمی‌بینید، خودتان آن‌(ها) را مطرح بکنید و پاسخ بدهید.

فرتورِ مربوط به پرسش شماره‌ی دو:

[عکس: 3924d1397141973-%D8%B5%D9%86%D8%AF%D9%84...rin-15.png]

کسشر هم تعاونی؟!
پاسخ
#2

درود بر داریوش عزیز و سپاس بابت آغاز این جستار،با عرض شرمندگی من چون کوت گرفتن برایم سخت است تنها شماره پرسش ها را می گذارم:

1-بدون هیچ تردیدی ثروت،بویژه برای مردان.چنانکه اگر شما شرکت چاه خالی کنی هم داشته باشید اما روزی 1 میلیون در آمد داشته باشید احترام و عزت بیشتری نسبت به یک دکترای فیزیک بی چیز دارید.من حتی باور به آن هم ندارم که پرستیژ شغل چندان تاثیر گذار است.من در این مورد یک تجربه ی شخصی دارم،یکی از فامیل های نزدیک من که از کودکی با او بودم و هم سن هم بودیم پس از سالها مادر اش که روزگاری به دلیل ورشکستگی پدر پولداراش بچه را رها کرده بود به سراغ فرزند خود آمد و او را به خارج برد و من به عینه دیدم که در شرایطی که من از نظر جایگاه اجتماعی،سواد و غیره کیلومتر ها از او جلوتر بودم چگونه حجم عظیمی از پول او را فرسنگ ها جلوتر از من انداخت.گویی یک شبه زندگی او از این رو به آن رو شده باشد و اصلا به کلی آدم دیگری شد.


2-سوسیال دموکراسی از دید من بهترین سیستم حکومتی در حال حاضر است،چند روز پیش خبری می خواندم درباره ی اینکه چگونه بخش اعظمی از ثروت در آمریکا در اختیار کمتر از ده درصد جامعه است و جالب اینکه در 20 سال گذشته در آمد این ثروتمندان بیش از دو برابر شده بود و دیگر مردم نزدیک 20 درصد افزایش در آمد داشتند،گرفتن مالکیت بر ابزار تولید به نگرم(دست کم اکنون) دستاوردی غیر از دیکتاتوری نخواهد داشت و ما فعلا راهی جز مالیات برای کاهش این فاصله طبقاتی نداریم.چنانکه اکنون بحث هایی راه افتاده درباره ی اینکه بر ثروت هم مالیات وضع کنند.

3-روزگاری بودم،اما اکنون خیر،بیشتر به نتیجه ای که آن کار برایم دارد می اندیشم.البته یک استثناء هم وجود دارد و آن ضرر جانی و مالی به دیگران است.بدون شک کلاهبرداری و دزدی و اینها در رفتار من جایی نخواهد داشت.

4-خب باید اعتراف کنم که خواندن نیچه تاثیر شگرفی بر روحیات من داشت و مرا که از روز نخست گمان می بردم با دیگران تفاوت دارم به چنان انزوایی کشاند که تحمل نزدیک ترین افراد خانواده ام هم برایم امکان ناپذیر بود،نمی دانم بگویم خوشبختانه یا شوربختانه اما دیگر آن آدم پیشین نیستم.رخداد دیگر هم به یکی دو سال قبل باز می گردد که سلسله اتفاقاتی باعث شد که من به کلی از تحصیل زده بشوم و هدف نخست و آخر زندگی ام پول بشود.

5-به نظرم همیشه یک راه حلی وجود دارد و احساس درماندگی و استیصال پایه ی چندان درستی ندارد،اما اگر براستی شکست خورده باشم و هیچ راهی برای جبران آن وجود نداشته باشد به راحتی با آن کنار می آیم و سعی می کنم خود را عذاب ندهم.در پیش گرفتن چنین رویکردی برای من به شخصه سخت بود و چند سالی طول کشید که بیاموزم برای هر رخدادی در زندگی من مقصر نیستم و دلیلی برای سرزنش وجود ندارد.

6-برابری به نظرم مفهوم مسخره ایست.هیچ دلیلی وجود ندارد که انسانها با هم برابر باشند،شاید اگر برابر می بودند وضع بهتر از این می بود اما می دانیم که ما از بدو تولد نابرابر به دنیا می آییم،و این نابرابری در تمام وجوهات زندگی ما نیز نقش دارد.در چنین وضعیتی توقع برابری داشتن به نظرم مضحک است.احتمالا دلیل داشتن چنین طرز فکری از سوی من طبقه ی اجتماعی ایست که در آن متولد شده ام.من در خانواده ای کاملا معمولی و چه بسا فقیر به دنیا آمده ام و سالها سختی کشیدن خود من و برادرانم مرا به جایی رسانده که تا حدودی از زندگی ام راضی باشم.

7-بدون شک برادر بزرگترم،چرا که با وجود آنکه گمان می بردم(و می برم) که از او باهوش ترم اما آن چیزی که من در آیینه نمی دیدم او در خشت خام می دید،من از نوجوانی راه متفاوتی از او برگزیدم و سعی کردم هدف زندگی ام تحصیل باشد و او از همان کودکی به دنبال قدرت و پول بود.بخش اعظمی از پوئن هایی را که بدست آورده ام مدیون او هستم.البته او از نظر اندیشه و دستگاه فکری و فلسفه و اینها هیچ تاثیری بر من نداشته و اتفاقا فردی خداباور هم هست.

8-خیر،هیچ گاه کسی آنچنان مرا نیازرده که آرزوی مرگش را بکنم،هرگز در برابر کسی آنقدر مستاصل نبوده ام که آرزوی مرگش را بکنم.


9-از منظر فکری بشر حال حاضر متعفن و چندش آور است،اما از آنجایی که در طی زمان تفریحات و لذت ها به مرور میان تمام انسانها گسترده شده و دیگر انحصارا در اختیار یک گروه خاص نیست معتقدم پیشرفت داشته.من براستی نمی توانم تصور کنم که چگونه می توان روزهای تابستان را بدون کولر گازی و روزی چند ساعت بازی آنلاین سر کرد.

10-دانش،هنر چگونه می توانست یا می تواند میلیون ها نفر را از مرگ نجات دهد؟تکنولوژی قابل قیاس با فلان تابلو نقاشی از فلان نقاش معروف نیست.به شما اختیار دهند میان یک لکسوز و فیلم 4 ساعته سرجیو لئونه کدام را بر می گزینید؟

11-به نظرم بر خلاف آنچه که بیخدا ها گمان می کنند آینده ی جهان در اختیار دین داران و به خصوص مسلمانان خواهد بود،مدارای بیش از اندازه غربی ها با مسلمانان پیامد بدی برای ایشان خواهد داشت،اکنون اروپا پیر شده است و روز به روز توله های مسلمانان یکی پس از دیگری پس انداخته می شوند و دیر نیست آن روزی که اروپا توسط روسیه بلعیده شود.به نظرم دست کم از منظر قدرت افول آمریکا را شاهد خواهیم بود،برای ایران هم گمان نمی کنم با این مردم سازشکار ره به جایی ببریم،شاید بتوان بر روی خرد آخوند ها قمار کرد و امیدوار بود که اینها سر عقل بیایند و حاضر به تغییرات تدریجی باشند.

12-خیر،جان من با ارزش ترین دارایی من است و حاضرم هر آنچه دارم را بدهم تا یک سال بیشتر بزییم.

13-خیر اکنون آرمان چندانی ندارم که بخواهم برای آن تلاش کنم چه برسد به آنکه جان دیگران را به خطر بیاندازم.
پاسخ
#3

14-راستش به نظرم این پرسش تا حدودی گنگ و مبهم است،منظور خود "علم" و "مذهب" در متن،اصول و چارچوب است یا آشتی پذیری ِ پیروان این دو.اگر مورد اول مورد نظر است واضح است که این دو آشتی پذیر نیستند،چراکه کاملا در تضاد یکدیگرند،مذهب بر پایه ی ایمان به یک فرد بنا شده،ادعاها همگی اثبات ناپذیراند،هرگونه مخالفتی به اشد مجازات محکوم می شود و غیره اما پیروان این دو سالها است که با مسالمت در کنار یکدیگر زندگی می کنند به چند دلیل:نخست آنکه بیشینه ی دین داران،دیندار "واقعی" نیستند و همه ی دستورات دین شان را مو به مو اجرا نمی کنند،دوم آنکه دانش چیزی یکسره سودآور و مفید است برای انسان و دین داران آنقدر ابله نیستند که با مخالفت با دانش زندگی خود را تباه کنند و آخر هم آنکه خیلی از مبلغان مذهبی هم می کوشند هرجایی که تضادی میان علم و دانش است ماله به دست وارد شوند،یکی از توضیح فرگشت در قرآن سخن می گوید و دیگری می خواهد بر اساس اصل بقای انرژی و جرم وجود خدا را اثبات کند،در واقع دینداران چاره ای جز تسلیم و ماله کشی در برابر قدرت علم ندارند.


15- به وجود فضای "سالم" سیاسی باور ندارم،به نظرم سیاستمداران همگی قدرتمندان و ثروتمندانی هستند که تنها برای کسب قدرت بیشتر به این سمت روانه می شوند،این است که هیچ اعتمادی به ایشان ندارم اما اگر روزی ثروت بسنده برای ورود به دنیای سیاست داشته باشم بیگمان شانس خود را امتحان خواهم کرد.

16-خیر،نقوش سنتی زن و مرد از دید من کاملا به ضرر مردان است و بازنده ی نخست و آخر مردان اند نه زنان،در اینباره نظراتم در بحث ها موجود است،اما باور هم ندارم که بشود به این سادگی ها این بند ها را گسست،نبرد میان خرد(؟) و هورمون است و به نظرم هیچ مردی که از قدرت کافی برخوردار نباشد قادر به رهایی از این بند ها نیست،مردان اکثرا در حال کولی دادن هستند و زنان در حال خر سواری.شاید اگر نیک بنگریم و در همین "بازی" که بحث آن نقل مجالس انجمن است باریک شویم در یابیم که این هم کم به زیان مردان نیست،اما خب چه می شود کرد از گزینه های دیگر صد پله بهتر است.نهایت اتفاقی که رخ خواهد داد این است که گروه اندکی از مردان فوق العاده باهوش می فمهند چه خبر است و یا به کنج انزوا کشیده می شوند و در تنهایی مطلق خودکشی می کنند و یا برای به قول دوستمان امیر برای سود ِ حداکثری خود تلاش می کنند و بیشتر به این کثافت دامن می زنند.من البته تمام تلاشم این است که در دسته ی دوم جای داشته باشم.:)

17-طرفدار فوتبال هستم و عاشق سینه چاک لیورپول،ورزشی که خودم انجام می دهم بدنسازی است.غذا بدون شک قرمه سبزی ِ دست پخت مادرم را که پس از ماهها مشقت و سختی به تازگی یاد گرفته ام خودم بپزم.بعد از آن دیزی و شیشلیک و البته کله پاچه.اگر ساعت سه صبح در اوج خواب هم به من زنگ بزنید حاضرم برای کله پاچه بیایم،این را تمام دوستانم می دانند.همه نوع موسیقی را گوش می دهم،پیشتر سنتی و محسن نامجو گوش می دادم،اما الان دیگر حس می کنم زیادی غمگین است و به روحیات من نمی سازد.ژانر سینمایی هم کرایم و مافیایی را ترجیح می دهم.

18-فمینیسم انبوهی از دروغ های زشتی است که زنان و مردان ابله کس لیس به خورد دیگران می دهند،اینان به دروغ، بازی همه سر برد برای زنان را به نفع مردان جا می زنند تا روز به روز همان اندک مواردی که به سود مردان است را نیز از ایشان بگیرند.کمونیسم اما در متن به سود انسانها است اما قدرت طلبی ِ بی حد و حصر انسان ها را نادیده می گیرد و ساز و کار بسنده ای برای مهار این قدرت در اختیار ما قرار نمی دهد،این میشود که جز تجربه هایی به غایت تلخ خاطره ی دیگر از آن نمی ماند،اما ورژن تعدیل شده ی آن(سوسیال دموکراسی) احتمالا ما را به سعادت و عدالت نزدیک خواهد کرد.
و اما لیبرالیسم از منظر اقتصادی آن چیزی است که اگر قوانین اش را بلد باشید و شانس هم داشته باشید می توانید به هر آنچه که می خواهید برسید،اما به چه قیمتی؟صد در صد مخالف آن هستم و برای تغییر آن هر چه از دست ام برآید را انجام می دهم،اما از آن سو چاره ای هم ندارم که با همین قوانین و در همین جنگل زندگی کنم و روزگار بگذرانم،پس صبح که سر کار می روم می کوشم جانوری همچون خودشان باشم و بعد از ظهر اینجا و آنجا در مزمت آن سخن می گویم.:)

19-آنچنان با ادیان دیگر سر و کار نداشته ام و مطالعه ی آنها را هم بیهوده می دانم،به نظرم محمد نابغه ی بی بدیلی بوده،سرتاسر زندگی او درس است برای پیشرفت و اثر گذاری اما با این همه یکی از جانی ترین افراد در طول تاریخ هم بوده.شاید زرتشتی را برگزینم.

20-گلچینی از آهنگ های لورنا مک کنیت،فیلم گودفلاز و کتاب هم شاهنامه چون بسیار طولانی است و چندین روز طول می کشد تا آنرا بخوانم و به احتمال بسیار تا آن را تمام می کنم از آن جزیره ی لعنتی نجات خواهم یافت.:)

21- بدترین و یژگی ام سرزنش خودام برای شکست ها است،بهترین ویژگی ام این است که تقریبا با هر تیپ آدم و هر قشری می سازم.همه با من خوب هستند.:)

22- بدترین را نمی دانم اما بهترین تمایل به پیورزی و فرار از شکست است.

23-یک رباتی چیزی شبیه زنها می خواستم که دیگر مردان از شرشان راحت شوند،اجازه ی ساخت جنگ افزار های اتمی و کشتار جمعی را از همه می گرفتم،راه و روش نامیرایی را برای انسان ها کشف می کردم.

24-با همه تیپ آدمی هم نشین می شوم،اما گاهی اوقات هم از همه اشان بیزار می شوم،نمی دانم چرا.

25-دورانی مرگ هولناکترین چیزی بود که به آن می اندیشیدم و شاید باور اش برایتان سخت باشد اما تمام حرکات زندگی من تحت تاثیر این طرز فکر بود،اما اکنون دیگر اینگونه نیست،دوست دارم در یک تصادف،سقوط هواپیما چه می دانم اتفاقی که خود ام از قبل آنرا پیش بینی نمی کردم بمیرم.هرگز دوست ندارم به سن هشتاد سالگی برسم تا هر روز انتظار مرگ را بکشم.شاید به آن سن که رسیدم بروم جبهه برای جنگ تا یک مرگ غیرمترقبه داشته باشم.

26-صندلی داغ محل پرسش های شخصی است بیشتر و اینها همه به افکار و عقاید آدم مربوط می شد.
پاسخ
#4

- چه چیزی را در زندگی از دست داده‌ای که اکنون بیش از هر چیز دیگری دلت برای آن تنگ می‌شود؟
- گفته‌ای که «مردانگی» به نظرت سرکوبگر و «به زیان مردان» است، به باور تو اگر سلحشوری و جنگاوری و غیرتمندی و حقیقت‌جویی و خیال‌پردازی را کنار بگذاریم چه چیزی دیگری در این جهان باقی می‌ماند؟ حواست باشد که من منکر سرکوبگر بودن مردانگی نیستم، سؤالم این است که آیا آلترناتیو «مرد بودن» بدتر از مردن نیست؟
- چقدر برای «وفاداری» ارزش قائلی؟ به نظرت آیا در جامعه‌/رابطه‌ی ایده‌آل وفاداری ارزش است؟
- ده کاری که از آن‌ها بیزارید اما به تناوب ناگزیر به انجامشان می‌شوید/شده‌اید؟
- نظرت راجع به ولادیمیر پوتین چیست؟
- برنامه‌ات برای تابستان چیست؟!(بدون ذکر جزئیات خطرناک!)
- نظر شما درباره‌ی سیگار؟
- نظرت راجع به ماجرای الیوت راجر؟
- نظرت راجع به یک سناریوی آخرالزمانی چیست؟ آیا مثل من به آن امیدواری یا مثل مهربد از آن هراسان؟
- نظرت درباره‌ی نژاد چیست؟ با آدمهایی از نژادهای دیگر سر و کار داشته‌ای؟ و اگر بله، آن‌ها را چگونه دریافتی؟
- زیباترین سکانس تاریخ سینما؟
- چه‌جور عینک آفتابی می‌زنید؟
- زیباترین صدای دنیا را کدام خواننده دارد؟

E10c

زنده باد زندگی!
پاسخ
#5

درود؛ این هم پرسش‌های من:

1- چرا در دفترچه فعالیت‌ می‌کنید؟
2- خانه‌اتان منظم است یا درهم‌ریخته؟
3-رابطه‌‌تان با پدرتان بهتر بوده یا مادر؟
4- حداکثر هزینه‌ای که برای ارتباط با یک زنِ همه‌چیز کامل حاضرید بپردازید (مادی و معنوی) چقدر است؟
5- سوسیال‌دموکراسی از نظر شما بهترین است، ولی آیا این خودش نوعی ایدئولوژی سیاسی-اجتماعیِ شبه‌عادلانه‌ی گداپرورِ ضددموکراسی نیست؟
6- نظرتان به طور کلی نسبت به بازی چطور است؟ آیا آنطور که جنابِ امیر گفتند فقط راهِ حلی برای نادرستی‌ها جنسیتی نیست یا آنکه با من موافقید که خودش یک نادرستی افزوده است؟
7- نهایتِ فداکاری‌ و از خود‌گذشتگی‌ای که برای بهترین صمیمی‌ترین دوست‌تان بکنید چیست؟
8- نظرتان پیرامونِ هدونیسم چیست؟ آیا مثلِ من آنرا یک ابتذالِ فلسفی می‌بینید؟
9- معمولا چه نوع غذاهایی می‌خورید؟ آدمِ پرخوری هستید؟
10- بهترین کشور برای زندگی از نظر شما کدام است؟
11- بهترین شهر ایران برای زندگی از نظر کدام است؟
12- اهلِ مطالعه‌ی تاریخ هستید؟ چقدر دانشِ تاریخی را برای درکِ روابطِ پیچیده‌ی جوامعِ امروزی مهم می‌دانید؟
13- آیا حاضرید برای نجاتِ خویش التماس کنید و به دست و پای کسی بیوفتید؟
14- چه زمانی نبودن‌تان را به بودن‌تان ترجیح می‌دهید؟
15-نظرات‌تان به کدام کاربران دفترچه نزدیک‌تر است؟اگر خواستید تفاهم‌ها را هم بگویید. (سه تن را می‌توانید انتخاب کنید)
16- چه شغلی بیش از همه دوست دارید؟
17- آیا به دوست‌تان که به بحرانِ جدی فلسفی رسیده و راهِ خودکشی را برگزیده، کمک می‌کنید که بهترین و بی‌دردترین راه را برای خودکشی پیدا کرده و آنرا عملی بکند؟
18- زندگی ایده‌آل برایتان چه زندگی‌ایست؟
19- آیا اهلِ خودفریبی هستید؟
20- آیا سرزمین ِ ایران را دوست می‌دارید؟

کسشر هم تعاونی؟!
پاسخ
#6

نقل قول:- چه چیزی را در زندگی از دست داده‌ای که اکنون بیش از هر چیز دیگری دلت برای آن تنگ می‌شود؟
- گفته‌ای که «مردانگی» به نظرت سرکوبگر و «به زیان مردان» است، به باور تو اگر سلحشوری و جنگاوری و غیرتمندی و حقیقت‌جویی و خیال‌پردازی را کنار بگذاریم چه چیزی دیگری در این جهان باقی می‌ماند؟ حواست باشد که من منکر سرکوبگر بودن مردانگی نیستم، سؤالم این است که آیا آلترناتیو «مرد بودن» بدتر از مردن نیست؟
- چقدر برای «وفاداری» ارزش قائلی؟ به نظرت آیا در جامعه‌/رابطه‌ی ایده‌آل وفاداری ارزش است؟
- ده کاری که از آن‌ها بیزارید اما به تناوب ناگزیر به انجامشان می‌شوید/شده‌اید؟
- نظرت راجع به ولادیمیر پوتین چیست؟
- برنامه‌ات برای تابستان چیست؟!(بدون ذکر جزئیات خطرناک!)
- نظر شما درباره‌ی سیگار؟

شاید چند سال نخست جوانی ام را که بیهوده و بدون هیچ دستاورد قابل تاملی گذراندم،یک ملک مرغوبی هم داشتیم که با برادرم آنرا فروختیم و ضرر هنگفتی متحمل شدیم،چند سالی افسوس از دست رفتن آنرا می خوردم.

ببینید ما اگر از دید خرد و منطق نگاه کنیم به ضرر ما است،اما نمی توان منکر آن شد که من از رقابت،له کردن دیگر مردان،پیروزی،گاهی اوقات حمایت و مراقبت از زنان خوشم می آید و از آن لذت می برم.به نظرم طبیعت ما را برای همین ساخته و رها شدن از این بند ناممکن است.اما سخن شما هم درست است،من ترجیح می دهم بمیرم تا اینکه همچون زنان زیست کنم،ساز و کار طبیعی مغز ما هم همینگونه است،کافی است مدتی خودمان را از هیاهوی مردانگی و رقابت با دیگر مردان کنار بکشیم تا بفهمیم که چگونه دچار افسردگی حاد می شویم.اتفاقی که برای من رخ داد.پس از آن است که میفهمیم که انگیزه،سلامت عقلی،حالات روحی،شاد بودن یا غمگین بودن،قدرت تصمیم گیری و حتی نوع نگرش مان به دنیا به شدت وابسته به پرداختن یا عدم پرداختن به همین لذایذ پست و حیوانی است.از دید من اصلی ترینش هم رقابت و تلاش مداوم برای پیروزی است،حسی که پس از پیروزی به مرد(شاید هم زن) دست می دهد با هیچ چیزی قابل قیاس نیست.

بله،وفاداری در قبال دیگر مردان برای من ارزشمند است و یکی از اصول زندگی من است و گاها هم برای پایبند بودن به آن ضرر کرده ام.اما در قبال زنان خیر،چراکه به نوعی با طبیعت من در تضاد است.به نظرم اوج و حد نهایت وفاداری را می توان در روابط برادری مشاهده کرد.بی خود و بی جهت نبوده که مردان قرن ها پیش پیمان "برادری" با یکدیگر می بستند و سعی می کردند تا سر حد جان خود به آن پایبند باشند،به نظرم فضیلت راستین است.

اولیش توالت رفتن است مگر به هنگام مستی:)2-تحمل بلاهت و نادانی زنان و برخی در مردان در مهمانی های خودمانی و عدم مخالفت با آنها3-یک دورانی مجبور بودم برای رسیدن به هدفی لاس زدن های یک زنک پیر خرفت چروک را تحمل کنم و با آن همراهی کنم.4-رفتن سر کلاس دانشگاه5-ظرف شستن و کارهای خانه6-آشپزی7-رانندگی با ماشین(عاشق رانندگی با موتورام).
دیگر هرچه فکر می کنم چیزی به ذهنم نمی رسد.اگر قرار باشد این همه کار نفرت برانگیز را انجام دهیم که همان بمیریم بهتر است.:)


به نظرم او اکنون قدرتمندترین مرد جهان است،سرگذشتی تا حدی تحسین بر انگیز دارد.بدون شک یکی از همان آلفاهای طبیعی است.بعید نیست از کاهش قدرت اوباما و آمریکا استفاده کند و روز به روز قلمرو تحت سیطره ی خود را افزایش دهد.در مورد کارهایش برای روسیه که می خوانیم قابل ستایش است اما خب سیاستمدار است وسلطه جو و سرکوبگر، شاید هم هیتلری دیگر کسی چه می داند.

بدبختانه شغل من به گونه ایست که تعطیلاتم در زمستان است به جای تابستان،این است که برنامه ام همان "خرکاری" است.

هیچگاه با سیگار رابطه ی خوبی نداشته ام.کشیدن آن احساس فوق العاده بدی به من می دهد و احساس خفگی می کنم،اما قلیان را همه جوره پایه ام.
پاسخ
#7

نقل قول:- نظرت راجع به ماجرای الیوت راجر؟

اگر از منظر اجتماعی به موضوع راجر نگاه کنیم بسیار قابل تامل است،چرا که نهیبی است اساسی به مردان که دریابند به چه سمتی و سویی در حال حرکتند،چنین روندی(آلفا پرستی زنان) روز به روز بر تعداد مردان باکره و مجرد می افزاید و مردان به گمانم باید فکری اساسی برای این معضل بکنند.اما از نگاه فردی کیس بسیار فراگیری است و این یکی به آن درجه از حماقت رسیده که دست به چنین کاری بزند.من هم معتقدم که مردان امگا با وجود آن غرور بی نهایت زیاد اما همواره فکر و ذهنشان گرفتن تایید از زنان است،گویی تمام زندگی ایشان بر این مبنا پایه ریزی شده و همانطور که شما اشاره کردید تقریبا هیچ دستاورد دیگری هم در زندگی ندارند از اینرو روز به روز سرخورده تر می شوند.به نظرم یک تفاوت اساسی و ذاتی میان دو مفهوم "غرور" و "اعتماد به نفس" وجود دارد.لزوما آنکه انسانی مغرور است اعتماد به نفس بالایی آندارد و بر عکس،ایشان از کمبود اعتماد به نفس مفرط رنج می برند و حتی حاضر نیستند لحظه ای از آن پستو بیرون آیند و شخصیت و کیستی خودشان را به قضاوت دیگران بگذراند،و گرنه چنین مردی با چنین ثروتی(حتی اگر برای پدر او باشد) کار راحتی برای دختربازی خواهد داشت.
یک نکته ی دیگر به نظرم این است که امگا ها اعتبار فوق العاده زیادی برای زنان قائلند و اهمیت بیش از اندازه ای هم به آنها و نظراتشان می دهند،مگر این خود نوعی کس پرستی نیست؟پس برای چه پاچه ی بازیکنان را می گیرند؟اینها یک تصور سطحی و کاملا بچگانه هم از عشق زنان به مردان دارند،عشقی که تنها و تنها معطوف به شخصیت ذاتی و شاید طرز فکر و اندیشه ی یک مرد می شود و "باید" یک دختری آن بیرون وجود داشته باشد که او را بخواهد.اما از همه ی اینها گذشته به نظرم اصلی ترین نکته همان نداشتن هیچ دستاورد دیگری در زندگی است،شکست پشت شکست روندی فوق العاده خطرناک برای مرد است و خیلی زود او را به چنین ورطه ای می اندازد.من در این باره نظری دارم که احتمالا دوستان آنرا کاملا متحجرانه می دانند،اما به نظرم مردان برای رهایی از این منجلاب چاره ای ندارند جز آنکه به همان ازدواج های سنتی روی آورند،تعهد و پول در قبال سکس و عشق.باید تکلیف شان را با خود روشن کنند که یا بازیکن باشند و یا بروند به صورت سنتی ازدواج کنند.


نقل قول:- نظرت راجع به یک سناریوی آخرالزمانی چیست؟ آیا مثل من به آن امیدواری یا مثل مهربد از آن هراسان؟
هامنطور که گفتم برای خودم دوست می دارم که چنین پایانی وجود داشته باشد اما برای دیگران خیر.به هر روی باید به دنبال شرایطی باشیم که فرزندانمان هم بتوانند زندگی کنند.شما را نمی دانم اما من هنوز هیچ چیز نشده هوس بچه کرده ام.E412
نقل قول:- نظرت درباره‌ی نژاد چیست؟ با آدمهایی از نژادهای دیگر سر و کار داشته‌ای؟ و اگر بله، آن‌ها را چگونه دریافتی؟
در باره ی نژاد برخی دیگر پا را فراتر از حد معمول گذاشته اند و هر گونه تفاوت نژادی را انکار می کنند،من اینگونه نیستم و اگرچه تبعیض نژادی را به کلی رد می کنم اما تفاوت ها را خیر.با عرب ها بسیار سر و کار داشته ام،انسانهای متحجری هستند اما به غیر از این فوق العاده با معرفت،درستکار،صادق و شریف هستند.دوستان بسیاری هم از میان ایشان دارم،چند باری بدون آنکه من درخواستی کرده باشم برایم آیفون و نوت و از این گوشی ها از آنور آورده اند،خلاصه خیلی بهتر از ما ایرانیان اند.:e057:

نقل قول:- زیباترین سکانس تاریخ سینما؟
در یوتیوب نمی توان یافت اما یکی در فیلم goodfellas جایی که جو پشی در حال قمار بازی به پسرک می گوید برایش آبجو بیاورد،فکر کنم پسر در جوابش می گوید fuck your mother و قاطی می کند،اسلحه را در می آورد و بی درنگ او را می کشد.گویا واقعا چنین شخصیت رذلی هم وجود داشته.
Thomas DeSimone - Mafia Wiki
این به گمانم سوپر آلفا باشد.

یک سکانس هم در فیلم Inglourious Basterds بود جایی که کریستوفر والتز که یک افسر نازی بود به خانه ی یک دهاتی فرانسوی می رود که خانواده ای یهودی را در زیر زمین قایم کرده بود،بدون هیچ شکنجه ای او را وادار می کند حقیقت را بگوید.و سپس خانواده ی یهودی را به رگبار می بندد.من عاشق بازی این مرد هستم.خود فیلم البته آشغال بود.


نقل قول:- چه‌جور عینک آفتابی می‌زنید؟
متاسفانه من اصلا عینک آفتابی را دوست ندارم،به نظرم آدمها چهره ی زشت شان را پشت آن پنهان می کنند،و گرنه کسی که چشمان درشت و زیبایی دارد نیازی به این چیز ها ندارد. یکی دو سال پیش یک نفر یک پلیس به من هدیه داد که کلا دو سه بار آنرا زدم.

نقل قول:- زیباترین صدای دنیا را کدام خواننده دارد؟
این که دیگر پرسیدن ندارد:
Loreena McKennitt - WiKi
پاسخ
#8

Nevermore نوشته: متاسفانه من اصلا عینک آفتابی را دوست ندارم،به نظرم آدمها چهره ی زشت شان را پشت آن پنهان می کنند،و گرنه کسی که چشمان درشت و زیبایی دارد نیازی به این چیز ها ندارد. یکی دو سال پیش یک نفر یک پلیس به من هدیه داد که کلا دو سه بار آنرا زدم.

؟!
برای زنها شاید.
Top 5 health reasons why you should wear sunglasses | CLE Contact Lenses

کلا ایرانیان آفتاب را زیاد خطری جدی نمی‌بینند و نه از چشمان خود و نه از پوست خود بدرستی در برابر آن محافظت نمی‌کنند.

زنده باد زندگی!
پاسخ
#9

Dariush نوشته: درود؛ این هم پرسش‌های من:
درود بر داریوش ارجمند و پوزش فراوان بابت تاخیر در پاسخگویی،پرسش هایت دهانمان را آسفالت کرد.E412

نقل قول:1- چرا در دفترچه فعالیت‌ می‌کنید؟

پیشتر هم گفته ام،دفترچه جمعی است متشکل از ناب ترین،فرزانه ترین و ارزشمند ترین انسانهای هم زبان من که تا کنون در دنیای حقیقی فرصت هم نشینی و هم فکری با انسانهایی حتی شبیه اینان هم نیافته ام،خواندن مطالبشان سر شار از آموزه هایی بوده که به سختی در جای دیگر می توانستم بیابم،دانستن از زندگی اشان بسیار مرا در بهبود زندگی ام یاری کرده و همفکری با ایشان در موارد متعددی باعث تغییر موضع من و ارتقاء نگرشم شده.به گمانم با من موافق باشید که چنین جمعی را "هیچ رقم" نمی توان از دست داد.


نقل قول:2- خانه‌اتان منظم است یا درهم‌ریخته؟
متاسفانه به شدت انسان شلخته ای هستم،روزی نمی شود که من چیزی را گم نکنم و دقایق طولانی در جست و جوی آن نباشم.برای تغییر این رفتارم کوشیده ام اما افاقه نکرده و همچنان هم شلخته ام.
نقل قول:3-رابطه‌‌تان با پدرتان بهتر بوده یا مادر؟
پدر من به واقع هیچ گاه نقش پدران دیگر را برای من نداشته،ایراد هم از او نیست،در خانواده ی ما از روز نخست زن سالاری بوده و از آنجایی که مادرم از خانواده ای پولدار بود پدرم هیچ قدرتی نداشت و در تربیت ما هم سر سوزنی نقش نداشت، رابطه ام با مادرم بسیار خوب است،اگر روزی قرار باشد برای یک نفر فداکاری کنم بدون شک مادرم خواهم بود،البته مدتی در دوران تین ایجری از او بیزار شده بودم اما به نظرم این پروسه ایست که تمام بچه ها طی می کنند.صد البته اکنون باور دارم تقصیری متوجه پدرم نبوده که یک مرد معمولی بوده،اما بدون شک او کسی نیست که الگوی زندگی من باشد و بتواند تاثیری بر آن بگذارد.


نقل قول:4- حداکثر هزینه‌ای که برای ارتباط با یک زنِ همه‌چیز کامل حاضرید بپردازید (مادی و معنوی) چقدر است؟
هزینه ی معنوی اگر وابستگی و عشق باشد حاضر نیستم بپردازم،در واقع وقتی شما حقیقت را می فهمید دیگر آن مرد پیشین نیستید که عاشق زنان شود،همواره باید خود را آماده کات کردن بکنید بدون آنکه ذره ای از نظر احساسی برایتان مشکلی پیش آید،این است که برای جلوگیری از ضرر و زیان سعی می کنم به هیچ زنی وابسته نشوم.اما هزینه ی مادی اگر براستی تیکه ی آسی باشد و نمره 8 به بالا بگیرد تا یک سقفی حاضرم برای او خرج کنم.اگر 10 بگیرد شاید بدون مرز هم حاضر باشم برایش خرج کنم.خوشبختانه تا کنون نمره ی 10 به پستم نخورده تا به این فلاکت بیافتم.:)

نقل قول:5- سوسیال‌دموکراسی از نظر شما بهترین است، ولی آیا این خودش نوعی ایدئولوژی سیاسی-اجتماعیِ شبه‌عادلانه‌ی گداپرورِ ضددموکراسی نیست؟

خیر،اندک کژروی ها در این سیستم هم نا خواسته است و می توان با یکسری ساز و کار ها جلوی همین سوءاستفاده ها از این سیستم را نیز گرفت،اما توجه داشته باشید که در این سیستم تلاش برای "برابری" نیست بلکه تلاش برای فراهم کردن شرایط برابر برای پیشرفت است.هامنطور که در پیک پیشین هم گفتم سرمایه داری ِ افسارگسیخته روز به روز پولدار را ثروتمند تر و فقیر را مستمند تر می کند،اما در سیستم سوسیال دموکراسی قدری این فاصله کاهش می یابد.در نظر داشته باشید که من گفتم این سیستم،در حال حاضر بهترین چیزی است که ما می توانیم پیاده کنیم.بیمه ی همگانی و درمان رایگان،آموزش رایگان،حقوق بسنده برای بیکاری و ... مواردی است که برای یک جامعه ی سالم ضروری است،چیز هایی که در سرمایه داری نمی بینیم.
نقل قول:6- نظرتان به طور کلی نسبت به بازی چطور است؟ آیا آنطور که جنابِ امیر گفتند فقط راهِ حلی برای نادرستی‌ها جنسیتی نیست یا آنکه با من موافقید که خودش یک نادرستی افزوده است؟

داریوش عزیز،من معتقدم بازی آخرین مرحله پیش از به راه خود رفتن است،به نظرم اگر کسی توان آنرا دارد که بدون زنان زندگی ای خوش برای خود دست و پا کند خب خوش به حالش،اما مردان دیگر چاره ای جز آنکه به "بازی" متوسل شوند ندارند،مگر آن کسانی که ویژگی های مرد آلفا را در حد نهایت آن دارا می باشند،من البته باور دارم که با وجود داشتن آن همه ویژگی بدون "بازی" نمی توان از یک تعدادی بیشتر پارتنر داشت،با این همه پر واضح است که اگر شما مردی براستی ثروتمند باشید سخت نیست که دختری با نمره ی بالاتر از 9 بیابید و به اصطلاح او را "بخرید"،ولی بدون بازی باید قید دوست داشته شدن از سوی زنان را به کلی بزنید.از دیدگاه منطقی یک نادرستی افزوده است اما به شرط آنکه ما توان زندگی کردن بدون آغوش زنان را داشته باشیم، و گرنه بهترین گزینه ی دم دست است و با فاصله ای بسیار از آنهای دیگر بهتر است.پیشتر خدمت شما گفتم که به نظرم گزینه ی ازدواج سنتی(که خوشبختانه هنوز برای مردان ایرانی امکان پذیر است) برای مردان معمولی گزینه ی خوبی است و می توان به آن هم فکر کرد.
پاسخ
#10

Dariush نوشته: 7- نهایتِ فداکاری‌ و از خود‌گذشتگی‌ای که برای بهترین صمیمی‌ترین دوست‌تان بکنید چیست؟

برای خانواده ی درجه یک خود ام حاضر به فداکاری هستم و چه بسا حاضرم جان خود را هم تحت شرایطی به خطر اندازم،اما غیر از آن همیشه یک مرزی برای دوستان خود داشته ام و گاهی حتی حاضر نبوده ام کمک مالی ِ اندکی هم به دوستان خود ام بکنم.بستگی دارد طرف ام که باشد،اگر انسان ارزشمندی باشد تقریبا همه کاری حاضرم برای او بکنم.
نقل قول:8- نظرتان پیرامونِ هدونیسم چیست؟ آیا مثلِ من آنرا یک ابتذالِ فلسفی می‌بینید؟
خیر،من خود تا حدودی پیرو این مکتب هستم،به نظرم انسان بیخدای ِ بی باور به معاد راهی غیر از این ندارد،روشن است که زندگی هدف برین و والایی ندارد و ما زاده شده ایم تا لذت ببریم،سرکشی از رانه هایمان دستاوردی غیر از سقوط برایمان نخواهد داشت،نخست زندگی من در اولویت است و سپس دیگران.در این باره خیام عزیز و دوست داشتنی حق مطلب را ادا کرده و من پیرو اویم.
نقل قول:9- معمولا چه نوع غذاهایی می‌خورید؟ آدمِ پرخوری هستید؟
معمولا غذاهای گوشتی را بیشتر دوست دارم،به شدت انسان پرخوری هستم ولی مدتی است که دیگر "بد" خوری نمی کنم.مثلا برنج مدت ها است که دیگر جایی در رژیم غذایی من ندارد،نان را هم تا جایی که امکان دارد کم می خورم و اما غذاهای مورد علاقه به ترتیب:قورمه سبزی،کله پاچه،شیشلیک،فسنجون و از غذاهای غیر گوشتی هم عاشق میرزا قاسمی و فلافل ام.

نقل قول:10- بهترین کشور برای زندگی از نظر شما کدام است؟
برای زندگی استرالیا را دوست دارم،آب و هوای کشورهای سرد سیر را اصلا نمی پسندم،اعتقاد دارم برای مردان ایران کشور خوبی است برای زندگی به شرط آنکه ثروتمند باشند.

نقل قول:11- بهترین شهر ایران برای زندگی از نظر کدام است؟

من در چندین شهر ایران تا کنون زندگی کرده ام،تهران و اصفهان و شیراز زندگی کرده ام اما به نظرم بهترین شهر برای زندگی مشهد است.:)نه آن اندازه شلوغ و پر هیایو است مانند تهران و نه مانند شهرهای کوچک است که هیچ چیزی در آن یافت نشود،آب و هوای دل انگیزی هم دارد.البته دختران خوشگلی ندارد و در مرکز ایران دختران زیباتری یافت می شود.
نقل قول:12- اهلِ مطالعه‌ی تاریخ هستید؟ چقدر دانشِ تاریخی را برای درکِ روابطِ پیچیده‌ی جوامعِ امروزی مهم می‌دانید؟
زمانی مطالعه ی تاریخ ایران را بسیار دوست می داشتم و حتی چندین کتاب قطور تاریخی را هم مطالعه کردم،مطالعه ی تاریخ به نظرم برای بررسی جامعه و ساز و کارهای سایسی اجتماعی مفید است،اما برای درک روابط شخصی و انسانی به نظرم مطالعه ی روانشناسی بهترین انتخاب است.
نقل قول:13- آیا حاضرید برای نجاتِ خویش التماس کنید و به دست و پای کسی بیوفتید؟
پرسش سختی است،اکنون اگر از من بپرسید می گویم خیر،اما معلوم نیست به آن وضعیت که بیافتم چه بکنم،حدس میزنم در آن موقعیت مرگ را ترجیح بدهم.

نقل قول:14- چه زمانی نبودن‌تان را به بودن‌تان ترجیح می‌دهید؟

زمانی که سربار دیگران باشم و برای ادامه ی حیات خود وابسته به دیگران باشم،تا زمانی که در قبال کارهای دیگران مزدشان را می پردازم مهم نیست،اما اگر روزی کسی بخواهد از سر دلسوزی و یا هر دلیل دیگری از من مراقبت کند و من قادر به ادامه ی زندگی بدون آنان نباشم نبودن را ترجیح می دهم.در پاسخ به امیر عزیز هم گفتم که اصلا دوست ندارم به روزگار پیری برسم و امیدوارم که پیش از آن دوران مرگ زودرسی داشته باشم.

نقل قول:15-نظرات‌تان به کدام کاربران دفترچه نزدیک‌تر است؟اگر خواستید تفاهم‌ها را هم بگویید. (سه تن را می‌توانید انتخاب کنید)

از امیر بزرگوار بی اندازه آموخته ام،به خودت،مهربد نازنین و مزدک فرزانه هم بسیار مدیونم بابت نوشته هایتان اما گمان می کنم زندگی من به راسل دوست داشتنی شباهت زیادی داشته باشد و از اینرو او را شبیه به خودم می دانم. در اکثر مواقع نظراتم با شما،امیر و راسل یکسان است.
نقل قول:16- چه شغلی بیش از همه دوست دارید؟
تاکنون بیش از چندین شغل را آزموده ام،از نظر مالی شغل حال حاضرم را می پسندم اما اگر در روزگاری می زیستیم که پول ارزشی نداشت بدون شک فیزیکدان می شدم.اکنون هم احتمالا پس از چند سال خر کاری و زدن پول و پله ای به جیب به سمت همان خواهم رفت.
نقل قول:17- آیا به دوست‌تان که به بحرانِ جدی فلسفی رسیده و راهِ خودکشی را برگزیده، کمک می‌کنید که بهترین و بی‌دردترین راه را برای خودکشی پیدا کرده و آنرا عملی بکند؟
خیر،چون معتقدم یک راه آسان برای جلوگیری از خودکشی و افسردگی حاد وجود دارد و آن هم چشیدن لذت است.سعی می کنم او را به زور به باشگاه ببرم تا مزه ی تستسترون پس از آن را بچشد،یک خانمی هم برای او کرایه می کنم که یک ماه به صورت تمام وقت به او سرویس دهد و از نظر مالی هم تلاش می کنم کمکش کنم.به نظرم کسی که لذت شیمیایی اش به راه باشد افسرده نمی شود.این را جدا می گویم چراکه خود ام آنرا تجربه کرده ام.یک قرص سیتالوپرام زندگی فرد را از این رو به آن رو می کند،سعی می کنم او را در اولین فرصت پیش یک روانپزشک مجرب ببرم.اما اگر ناتوان جسمی بود و مثلا تیری به کمر اش خورده بود و مجبور بود باقی زندگی را با ناتوانی سر کند،بله کمک اش می کردم بهترین و کم درد ترین راه را برای خودکشی بیابد.
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 4 مهمان