12-27-2014, 11:17 PM
ای مرگ!
تو از غم و اندوه زندگانی کاسته، باز سنگین آن را از دوش برمی داری
تو نوش داروی ماتم زدگی و ناامیدی می باشی
تو مانند مادر مهربانی هستی که بچه ی خود را پس از یک روز طوفانی در آغوش کشیده، نوازش کرده می خاباند
تنها در گورستان است که خونخاران و دژخیمان از بیدادگری خود دست می کشند و بی گناه شکنجه نمی شود. نه ستمگر است و نه ستمدیده، بزرگ و کوچک در خاب شیرینی فرو رفته اند.
چه خاب آرام و گوارایی است که روی بامداد را نمی بینند، داد و فریاد و آشوب و غوغای زندگانی را نمی شنوند.
مرگ
تو از غم و اندوه زندگانی کاسته، باز سنگین آن را از دوش برمی داری
تو نوش داروی ماتم زدگی و ناامیدی می باشی
تو مانند مادر مهربانی هستی که بچه ی خود را پس از یک روز طوفانی در آغوش کشیده، نوازش کرده می خاباند
تنها در گورستان است که خونخاران و دژخیمان از بیدادگری خود دست می کشند و بی گناه شکنجه نمی شود. نه ستمگر است و نه ستمدیده، بزرگ و کوچک در خاب شیرینی فرو رفته اند.
چه خاب آرام و گوارایی است که روی بامداد را نمی بینند، داد و فریاد و آشوب و غوغای زندگانی را نمی شنوند.
مرگ
یک روزی ملت ما آزاد می شود و این روز زیاد دور نیست. فرهنگ همیشه غالب می شود بر زور و ستم و قلدری!
"فریدون فرخزاد"