نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

صادق هدایت
#31

مقالهء ویکیپدیای فارسی درمورد صادق هدایت: صادق هدایت - WiKi

اینو هم خوندم گفتم اطلاعاتم درموردش کاملتر بشه (اطلاعات عمومی) و این پرونده رو فعلا به بایگانی بفرستیم!
آدم جالبی بوده و استعدادهاش هم بد نبوده، ولی همونطور که استنباط کرده بودم فکر کنم یک مقدار آدم ضعیف و سرخورده ای بوده (منجمله در مسائل جنسی). در مقالهء ویکیپدیا هم اشاراتی به این مسئله شده! مثلا میگه: «هدایت پس از سفر به هند به شدت در مضیقه مالی قرار داشته و خرج زندگی‌اش توسط ش. پرتو تقبل می‌شده‌است، همین فقر و شکست از بی‌اعتنایی جامعه سبب شد هدایت روی به طنز نویسی بیاورد و همین طنز تلخ زخم‌های در سینه وی را بیشتر هویدا می‌کرد».
یا در بیوگرافی ای که خود صادق هدایت دربارهء خودش میگه: «از این گذشته، شرح حال من هیچ نکتهٔ برجسته‌ای در بر ندارد نه پیش آمد قابل توجهی در آن رخ داده نه عنوانی داشته‌ام نه دیپلم مهمی در دست دارم و نه در مدرسه شاگرد درخشانی بوده‌ام بلکه بر عکس همیشه با عدم موفقیت روبه‌رو شده‌ام. در اداراتی که کار کرده‌ام همیشه عضو مبهم و گمنامی بوده‌ام و رؤسایم از من دل خونی داشته‌اند به طوری که هر وقت استعفا داده‌ام با شادی هذیان‌آوری پذیرفته شده‌است. روی‌هم‌رفته موجود وازدهٔ بی مصرف قضاوت محیط دربارهٔ من می‌باشد و شاید هم حقیقت در همین باشد».
البته این صداقت و واقع بینی و جسارت متعاقب در گفتار، واقعا از خصایص برجسته و ستودنی ایشان بوده که به خلق آثار و محتواهای برجسته ایشون منجر شده!

ضمنا بنظر من شرایط بدنی هم روی همه چیز آدمها منجمله روان اونها تاثیر زیادی داره. با توجه به عکسهایی که از صادق هدایت مشاهده میکنیم متوجه میشیم که آدم ظریف و شکننده ای بوده.

حالا برم سرچ کنم ببینم قضیهء اون نامه ها به نورایی که میگید چیه!

--------------------------

اوه اینجا هم مطالب جالبی نوشته: دانلود کتاب هشتاد و دو نامه از صادق هدایت به حسن شهید نورایی
مثلا این قسمت خیلی خوب درونیات هدایت رو توصیف کرده: «هدایت سه مسئله اساسی داشت که طبعاً به هم مربوطند: مسئله شخصی، مسئله اجتماعی و مسئله جهانی یا “کیهانی” (universal). مسئله شخصی بویژه به روان شناسی فردی او مربوط است و از آن جمله آنچه به جنسیاّت مربوط می شود. مسئله اجتماعی این است که آن آدم با آن روحیاّت و خلقیاّت (و جنسیاّت) ایرانی است، نه آلمانی یا هندی یا چینی. و مسئله جهانی اش هم به زبان خیلی ساده این است که آدمی باآن روحیاّت وبا آن حساسیت فرهنگی و اجتماعی درمرکزبرخورد قدیم و جدید و ایرانی و اروپایی، طبعاً کارش می کشد به بحث درباره کائنات، و این که چیست و چطور است و برای چه. . . و اصلاً گور پدرش. این سه مسئله در آثار هدایت – خاصّه روانْ داستان هایش- متجلّی اند.».
پاسخ
#32

kourosh_iran نوشته: من بوف کور رو که گفتید بهترین اثرشه خوندم و محتوای زیادی توش ندیدم. خیلی هذیان و عبارات تکراری داره توش. دیگه انگیزه ای ندارم که بقیهء آثارش رو هم بخونم، مگر اینکه شما بهم نشون بدید بوف کور چطوری چه محتوا و ارزشی داره!
چه کسی گفته بوف کور بهترین اثر هدایت است؟! البته سلایق گوناگون است ، ولی به نظر من بهترین اثر او نیست، بلکه معروف ترین اثر اوست. از آنجا که این کتاب به سایر زبان های دنیا هم ترجمه شده و در واقع شهرت جهانی دارد.

در ضمن اینکه شما نمی توانید با این داستان ارتباط برقرار کنید دلیل بر بد بودن کتاب نمی شود.

و اما بهترین اثر صادق هدایت به گمان من "حاجی آقا" است، البته اگر فواید گیاهخاری را فاکتور بگیریم! [عکس: 8.png]

به جز این ها من برای مطالعه داستان های "مردی که نفسش را کشت" ، "سایه ی مغول" ، "مرده خورها" ، "زنده به گور" ، "صورتک ها" و "بن بست" را به شما پیشنهاد می کنم و یقین دارم که با آن ها ارتباط برقرار خاهید کرد.

مثل شما مانند کسی است که کلاس اول دبستان را هنوز تمام نکرده ناگهان به صورت جهشی می خاهد برود کنکور بدهد!

شما ابتدا به سراغ یکی از سنگین ترین رمان های هدایت رفته اید و طبیعی است که اینچنین توی ذوق تان بخورد!

ولی این داستان هایی که پیشنهاد دادم هم کوتاه هستند و هم درکشان بسیار آسان است. طوریکه جذب قلم شیوای هدایت خاهید شد. مگر آنکه مثل میلاد و امثالهم به طور ذاتی بدسلیقه باشید!! [عکس: 9.png]

kourosh_iran نوشته: خب من فکر کردم احتمالا داستان بوف کور به خودش مربوط میشه. البته اینطور که میگید زن نداشته (عزب هم بوده؟) بنظرم احتمالا این داستان یجورایی انعکاس عقده ها و روایت خودشه.

اشکالی دارد مگر؟! یعنی میخاهید بگویید شما عقده ای نیستید؟! کتمان نکنیم، همه ی ما نوعی کمبود و عقده داریم (البته به جز مهربد!!) . خب این هنر هدایت بود که اینچنین داستان زندگی خودش را روایت کند. البته بیشتر داستان های او به همین شکل هستند. یعنی شما زنده به گور را بخانید یا تاریکخانه را یا بن بست را ، گویی که نقش اول داستان خود صادق هدایت است!

kourosh_iran نوشته: بنظر شما آدم از نظر روانی سالم خودکشی میکنه؟
به نظر من فقط آدم های سالم خودکشی می کنند! ما ترسو هستیم، ما به زندگی مثل زالو چسبیده ایم . ما شهامت خودکشی را نداریم.هدایت در کتاب زنده به گور به شما پاسخ داده است:

من همیشه زندگانی را به مسخره گرفتم. دنیا، مردم ، همه اش به چشمم یک بازیچه ، یک ننگ، یک چیز پوچ و بی معنی است.

می خاستم بخابم و دیگر بیدار نشوم و خاب هم نبینم، ولی چون در نزد همه ی مردم خودکشی یک کار عجیب و غریب است می خاستم خودم را ناخوش سخت بکنم، مردنی و ناتوان بشوم و بعد از آنکه چشم و گوش همه پر شد تریاک بخورم تا بگویند : ناخوش شد مُرد!

یک روزی ملت ما آزاد می شود و این روز زیاد دور نیست. فرهنگ همیشه غالب می شود بر زور و ستم و قلدری!

"فریدون فرخزاد"
پاسخ
#33

kourosh_iran نوشته: والا من دیگه انگیزه ندارم با هر گفته و نظری برم وقت و انرژی بذارم یه چیزی رو بخونم. همون بوف کور خوندم واسه اطلاعات عمومی هم که شده کافی بود شما میتونی خودت یه توضیح و تفسیری چیزی اینجا ارائه بده یا نشون بده من چرا کجا چه اشتباهی کردم درموردش.
عزیزم نخست اینکه زمانی که از تلف شدن آن لذت ببری زمان تلف شده محسوب نمی شود!

باید عاشق باشی، باید شوق دانستن داشته باشی تا بروی پی خاندن آن. ولی اگر از سر رفع تکلیف بخاهی این کار را بکنی همان نخانی سنگین تر است!

راستش من بوف کور شناس نیستم، در نتیجه تحلیل خاصی هم بر آن ندارم. نقدهای نوشته شده هم بسیار است، ولی باید پرس و جو کنم و بهترین آن را بیابم و احتمالن همینجا معرفی خاهم کرد.

در ویکی پدیا هم به صورت خلاصه داستان را توضیح داده به همراه نظر نویسندگان بزرگ ایران و جهان در مورد این رمان کوتاه.

بوف کور - WiKi

یک روزی ملت ما آزاد می شود و این روز زیاد دور نیست. فرهنگ همیشه غالب می شود بر زور و ستم و قلدری!

"فریدون فرخزاد"
پاسخ
#34

kourosh_iran نوشته: برم سرچ کنم ببینم قضیهء اون نامه ها به نورایی که میگید چیه!

--------------------------

اوه اینجا هم مطالب جالبی نوشته: دانلود کتاب هشتاد و دو نامه از صادق هدایت به حسن شهید نورایی

مثلا این قسمت خیلی خوب درونیات هدایت رو توصیف کرده: «هدایت سه مسئله اساسی داشت که طبعاً به هم مربوطند: مسئله شخصی، مسئله اجتماعی و مسئله جهانی یا “کیهانی” (universal). مسئله شخصی بویژه به روان شناسی فردی او مربوط است و از آن جمله آنچه به جنسیاّت مربوط می شود. مسئله اجتماعی این است که آن آدم با آن روحیاّت و خلقیاّت (و جنسیاّت) ایرانی است، نه آلمانی یا هندی یا چینی. و مسئله جهانی اش هم به زبان خیلی ساده این است که آدمی باآن روحیاّت وبا آن حساسیت فرهنگی و اجتماعی درمرکزبرخورد قدیم و جدید و ایرانی و اروپایی، طبعاً کارش می کشد به بحث درباره کائنات، و این که چیست و چطور است و برای چه. . . و اصلاً گور پدرش. این سه مسئله در آثار هدایت – خاصّه روانْ داستان هایش- متجلّی اند.».

این هایی که گفتی مقدمه ی کتاب است به قلم بهزاد نورایی، برو سراغ اصل نامه ها !

صفحه ی 50 به بعد است اگر میخاهی وقت باارزش و گرانبهایت هدر نرود!! [عکس: 6.gif]

یک روزی ملت ما آزاد می شود و این روز زیاد دور نیست. فرهنگ همیشه غالب می شود بر زور و ستم و قلدری!

"فریدون فرخزاد"
پاسخ
#35

کافر_مقدس نوشته: اشکالی دارد مگر؟! یعنی میخاهید بگویید شما عقده ای نیستید؟! کتمان نکنیم، همه ی ما نوعی کمبود و عقده داریم
صحیح است E105
نقل قول:البته به جز مهربد!!
جدی میگی؟ چطور؟
نقل قول:خب این هنر هدایت بود که اینچنین داستان زندگی خودش را روایت کند. البته بیشتر داستان های او به همین شکل هستند. یعنی شما زنده به گور را بخانید یا تاریکخانه را یا بن بست را ، گویی که نقش اول داستان خود صادق هدایت است!
آره منم که گفتم از صداقت و واقعگراییش خوشم میاد. نکات مثبتش اینا بود که بعلاوهء نثر شیوایی که داره موجب ایجاد این اثرهای برجسته شده.

نقل قول:به نظر من فقط آدم های سالم خودکشی می کنند! ما ترسو هستیم، ما به زندگی مثل زالو چسبیده ایم . ما شهامت خودکشی را نداریم.
فک نمیکنم خودکشی شهامت خیلی زیادی بخواد. بخصوص که روشهای سریع و تقریبا بدون دردی در دسترس هست.
برای خودکشی علاوه بر اینکه واقعا دیگه از زندگی دل خوشی و امیدی نداشته باشی فقط باید از مرگ نترسی، که منم نمیترسم، و دیگر اینکه از اینکه بعدش خدا و دنیای دیگر و مجازاتی بابت این نباشه مطمئن باشی، که من یکی در این باب اطمینان ندارم و چون خودکشی از اعمال به شدت نهی شده و هشدار داده شده در تقریبا تمامی ادیان و مکاتب است، بنده نمیخوام این ریسک رو بکنم. توی یه کتابی میخوندم که کسی که خودکشی میکنه از رنجی که باید تحمل میکرده راحت نمیشه که هیچ، بلکه رنج بیشتری رو هم بخاطر مکافات این عمل متحمل میشه، بعدش دوباره برمیگرده به این دنیا و باید مسیر و سختی ای رو که طی میکرده بالاخره طی کنه! دقت کنید این مسئلهء شهامت و ترس نیست، بلکه مسئلهء انجام یک کاری است که سراسر ضرر و بدبختیه و نه چیز دیگر، یعنی مسئلهء حماقته. هر انسانی هرچقدر که شجاع باشه و سر نترسی داشته باشه، عقل حکم میکنه که از صدمه و ضرر و رنج بیهوده اجتناب کنه، چون هیچ فایده و ارزشی درش نیست.
پاسخ
#36

کافر_مقدس نوشته: این هایی که گفتی مقدمه ی کتاب است به قلم بهزاد نورایی، برو سراغ اصل نامه ها !

صفحه ی 50 به بعد است اگر میخاهی وقت باارزش و گرانبهایت هدر نرود!! [عکس: 6.gif]
اتفاقا همون روز دانلود کردم دارم از صفحهء اولش شروع کردم به خوندن و تا الان چندتا از متن نامه هاش رو هم خوندم.
باید بگم این نامه ها خودشون اثرهای قابل توجهی هستن و بیشتر ما رو در باب واقعیات زندگی و شخصیت این افراد و همچنین شرایط زمانه روشن و مطمئن میکنن.

بنده قصد توهین و کوچک شمردن هدایت رو نداشتم، ولی بقول sonixax فکر کنم مسئله اینه که ما هدایت رو باید بعنوان یک انسان صادق و واقعگرا و روایتگری برجسته و هنرمند که زندگی و روایت خودش نمونه ای تمام عیار و مهمه از واقعیت های انسان های فرودست و تاریخ، درنظر بگیریم تا یک روشنفکر و فعال در جنبش روشنفکران و سیاست و اینطور مسائل. البته اثرهای ایشون میتونه توسط روشنفکران هم مورد استفاده و منبع الهام باشه، ولی بیشتر بخاطر اینکه خیلی خوب درونیات انسان و واقعیات زندگی و زمانه و تاریخش رو به تصویر میکشه و واضح میکنه و جنبه های واقعی انسانها رو که در خیلی از تفکرها و فضل فروشی ها و ایسم ها تاحد قابل توجهی به فراموشی سپرده شدن دوباره بعنوان موضوع محوری و سرنوشت ساز مطرح میکنه.

هدایت بر اساس معیارهای زمان خودش صرفا یک انسان میانه و حتی فرودست تر است، و حتی شاید الان، ولی صداقتش و هنر بیانش اون رو به یک انسان ستودنی و موثر تبدیل کرده. یعنی همین خصایص مثبت رو که داره، که خیلی های دیگر ندارن یا به این حد ندارن، باعث شده بقیهء کاستی های اون قابل اغماض باشه.
فقط من با بخش خودکشی اصلا حال نمیکنم بنظرم بهرصورت کار درستی نیست. درکل این ناامیدی و بیزاری که نسبت به تقریبا همه چیز داره، بنظر من بیش از حد افراطی و سیاه بینیه و بخاطر همین فکر میکنم شاید از نظر روانی مشکلی داشته. البته گفتم که بنظر بنده ویژگیهای جسمی در روان انسان هم میتونن بسیار موثر باشن. هدایت هم که بقول خودش هیچ نقطهء قوت و برتری و موفقیت خاصی در زندگیش نمیبینه و از نظر جسمی هم انسان ظریف و شکننده ایه، پس بیخود نیست که اینقدر پوچگرا و ناامید بوده.
پاسخ
#37

kourosh_iran نوشته: فک نمیکنم خودکشی شهامت خیلی زیادی بخواد. بخصوص که روشهای سریع و تقریبا بدون دردی در دسترس هست.برای خودکشی علاوه بر اینکه واقعا دیگه از زندگی دل خوشی و امیدی نداشته باشی فقط باید از مرگ نترسی، که منم نمیترسم، و دیگر اینکه از اینکه بعدش خدا و دنیای دیگر و مجازاتی بابت این نباشه مطمئن باشی، که من یکی در این باب اطمینان ندارم و چون خودکشی از اعمال به شدت نهی شده و هشدار داده شده در تقریبا تمامی ادیان و مکاتب است، بنده نمیخوام این ریسک رو بکنم. توی یه کتابی میخوندم که کسی که خودکشی میکنه از رنجی که باید تحمل میکرده راحت نمیشه که هیچ، بلکه رنج بیشتری رو هم بخاطر مکافات این عمل متحمل میشه، بعدش دوباره برمیگرده به این دنیا و باید مسیر و سختی ای رو که طی میکرده بالاخره طی کنه! دقت کنید این مسئلهء شهامت و ترس نیست، بلکه مسئلهء انجام یک کاری است که سراسر ضرر و بدبختیه و نه چیز دیگر، یعنی مسئلهء حماقته. هر انسانی هرچقدر که شجاع باشه و سر نترسی داشته باشه، عقل حکم میکنه که از صدمه و ضرر و رنج بیهوده اجتناب کنه، چون هیچ فایده و ارزشی درش نیست.

مرگ دوست انسان های خسته است.

به قول هدایت بشر آنقدر که از نیستی می ترسد از مرگ نمی ترسد!

دیدگاه او در مورد مرگ را می توانید در چند اثر او مثل "مرگ" ، " زنده به گور" و تاریکخانه" بخانید.

او در تاریکخانه گفته است:" با خودم عهد كردم روزی كه كیسه ام ته كشید یا محتاج به كس دیگه ای شدم به زندگی ام خاتمه بدم "

و شگفتا که دقیقن همین کار را کرد.

من پیشنهاد می کنم پیش از داوری در مورد دیگران ابتدا کفش آن ها را بپوشیم و با آن مسافتی را گام برداریم.

در ضمن مایه ی تاسف است که شما سکس زیاد و هیکل آرنولدی و رجاله بودن را یک مزیت به شمار می آوری!

در کل دیدگاهت نسبت به زندگی 180 درجه توفیر می کند با دیدگاهی که ما پوچ گرایان به زندگی داریم.

شما به این دنیا دلبستگی داری و جای شگفتی نیست اگر خودکشی یک فرد را محکوم کنی.

انسان به دنیا آمدنش به اختیار او نیست، ولی تاریخ مرگ خود را می تواند اگر بخاهد خود تعیین کند. این جسم اوست و به هیچکس ارتباطی ندارد که میخاهد با آن چه کند. عذاب های پس از خودکشی هم مزخرف محض است و ساخته پرداخته ی ذهن متوهم مذهبی ها .

البته ناگفته نماند افرادی هم همچون سارتر بوده اند که تا حدودی همچون شما می اندیشیده اند. البته نه به خاطر عذاب آن ، بلکه به گفته ی خودش تنها چیزی که مانع از این میشده که خودش را از این زندگی پر از رنج و درد برهاند این بوده که احساس می کرده پس از مرگ تنهاتر خاهد شد.

یک روزی ملت ما آزاد می شود و این روز زیاد دور نیست. فرهنگ همیشه غالب می شود بر زور و ستم و قلدری!

"فریدون فرخزاد"
پاسخ
#38

همه از مرگ می ترسند، من از زندگی سمج خودم!

چقدر هولناک است وقتی که مرگ آدم را نمی خاهد و پس می زند! تنها یک چیز به من دلداری می دهد، دو هفته پیش بود در روزنامه خاندم که در اتریش کسی سیزده بار به انواع گوناگون قصد خودکشی کرده و همه ی مراحل آنرا پیموده : خودش را دار زده و ریسمان پاره شده، خودش را در رودخانه انداخته، او را از آب بیرون کشیده اند و غیره ... بلاخره برای آخرین بار خانه را که خلوت دیده با کارد آشپزخانه همه ی رگ و پی خودش را بریده و ایندفعه سیزدهم می میرد!

این به من دلداری می دهد!

[عکس: 12.jpg]

یک روزی ملت ما آزاد می شود و این روز زیاد دور نیست. فرهنگ همیشه غالب می شود بر زور و ستم و قلدری!

"فریدون فرخزاد"
پاسخ
#39

چندین بار به فکرم رسید که چشم هایم را ببندم بروم جلوی اتومبیل چرخ های آن از رویم بگذرد، اما مردن سختی بود!

بعد هم از کجا معلوم که آسوده می شدم؟! شاید باز هم زنده می ماندم! این فکر است که مرا دیوانه می کند

[عکس: 13.jpg]

یک روزی ملت ما آزاد می شود و این روز زیاد دور نیست. فرهنگ همیشه غالب می شود بر زور و ستم و قلدری!

"فریدون فرخزاد"
پاسخ
#40

ای مرگ!

تو از غم و اندوه زندگانی کاسته، باز سنگین آن را از دوش برمی داری

تو نوش داروی ماتم زدگی و ناامیدی می باشی

تو مانند مادر مهربانی هستی که بچه ی خود را پس از یک روز طوفانی در آغوش کشیده، نوازش کرده می خاباند

تنها در گورستان است که خونخاران و دژخیمان از بیدادگری خود دست می کشند و بی گناه شکنجه نمی شود. نه ستمگر است و نه ستمدیده، بزرگ و کوچک در خاب شیرینی فرو رفته اند.

چه خاب آرام و گوارایی است که روی بامداد را نمی بینند، داد و فریاد و آشوب و غوغای زندگانی را نمی شنوند.

مرگ

یک روزی ملت ما آزاد می شود و این روز زیاد دور نیست. فرهنگ همیشه غالب می شود بر زور و ستم و قلدری!

"فریدون فرخزاد"
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع / نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان