نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دیدگاه خداباوران دربرابر ناخداباوران به زندگی
#51

parvaz نوشته: من حوصله خوندن كتابهای فلسفی و دینی رو ندارم
شاید از یه دختر 21 ساله انتظار بیشتری نمیره!

سپاس برای روراستی, ولی خیر, از شما در جایگاه یک آدمِ زنده چشمداشت اندیشیدن میرود, نه اینکه بنشینید و کار اندیشیدن را به ما مردان بسپارید!




parvaz نوشته: ولی هم به سایت شما و هم سایت های مذهبی سر میزنم
و هر چیزی رو كه خوشم بیاد میخونم
من خودم در خانواده ای هستم كه ازادی های رفتاری و عملی دارند!
ولی من چند وقته با این افكار كنار نمیتونم بیام
دلیلش رو دقیق نمیدونم!
حالا سوالم اینه
ایا برای شما خدا ناباوران اخلاق در زندگی جایگاهی داره؟
فقط یه خدا باور ممكنه به اخلاقیات گرایش داشته باشه؟
ایا اخلاق ممكنه منجر به تمایل به دین بشه!؟

اخلاقیات پیوند سرراستی به خداباوری و ناخداباوری ندارد, اخلاقیات (آرتائیک[sup][aname=rpad9da][[/aname][anchor=pad9da]1][/anchor][/sup]) چیزی بیشتر از یک پروتکل (protocol) همزیستی میان ما آدمها نیست.
پروتکل همزیستی یعنی اینکه من بهمان کار را میکنم و از دیگران هم چشمداشت اینکه دربرابر اش بهمان کار را بکنند نیز دارم: من
مالیات ام را میپردازم و از دولت چشمداشت اینکه پولِ من را در راستای آبادانی و شهرسازی و بهکرد زیست‌بوم ام هزینه کند دارم.

اگر یکسوی این پروتکل همراهی نکرد آنگاه ما یک کنش نااخلاقی داشته‌ایم; اگر دولت از شما مالیات
گرفت ولی بجای گسارش[sup][aname=rpaddb8][[/aname][anchor=paddb8]2][/anchor][/sup] آن برای رفاه شما آنرا به جیب آقازاده‌ها ریخت, یک کنش نااخلاقی داشته‌ایم.

در این میان خداباوری شما را بی‌اخلاق‌تر میکند, زیرا میتوانید کردار و رفتارهای خودتان را زیر نام اینکه "خدا حتما اینجور میخواد"
ماست‌مالی کنید, ولی یک خردگرا از این دستآویز‌هایِ[sup][aname=rpad2da][[/aname][anchor=pad2da]3][/anchor][/sup] ذهنی ندارد و اخلاقیات هر کنشی را از اثرهای آن کنش روی خود و پیرامونیان اش میسنجد[sup][aname=rpa8a4c][[/aname][anchor=pa8a4c]4][/anchor][/sup]!

نمونه برای همین همنجسگرایی, خداباوران بسیار بیشرمتر از ناخداباوران میباشند و بیزاری خودشان را زیرِ نام "God hates fags" می‌نمایانند:

[عکس: 64.jpg]








parvaz نوشته: یه مسله دیگه اونهایی كه در ایران زندگی میكنن
و خودشون رو كافر میدونن قطعا نمیتونن تفكراتشون رو جایی ازادانه بگن
پس برای تحصیل در دانشگاه یا مثلا كار
شما گرایش مذهبیتون رو چه چیزی انتخاب میكنید؟
اگه روی باورتون هستید پس نباید مخفی كنید و اسلام رو انتخاب كنید !
حالا چجوریاست!!؟؟

چنانکه راسل گفت, از آشکاردن باور‌هایِ راستین اتان خوددارید.





----
[aname=pad9da]1[/aname]. [anchor=rpad9da]^[/anchor] ârtâ+ik::Ârtâik || آرتائیک: اخلاقیات Ϣiki-En ethics
[aname=paddb8]2[/aname]. [anchor=rpaddb8]^[/anchor] Gosâridan <— Gosârdan || گساریدن: مصرف کردن Dehxodâ, Ϣiki-En to consume
[aname=pad2da]3[/aname]. [anchor=rpad2da]^[/anchor] dast+âviz::Dastâviz || دستاویز: مستمسک; آنچه همراه آورند و وسیله‌یِ داو (ادعای) خود سازند. Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ pretext; excuse
[aname=pa8a4c]4[/aname]. [anchor=rpa8a4c]^[/anchor] Sanjidan || سنجیدن: قیاس کردن Dehxodâ, Ϣiki-En to infer; to conclude

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#52

نقل قول:چنانکه راسل گفت, از آشکاردن باور‌هایِ راستین اتان خوددارید.
نه بابا!
چرا؟
پاسخ
#53

folaani نوشته: نه بابا!
چرا؟

چون نمیخواهیم سرمان را ببرند؟

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#54

درود
یک سوال....
کسانی که خدا رو باور ندارند ظاهرا شادتر هستند نسبت به بقیه
این ظاهر سازی هست یا نه؟
خیلی خوندم خداناباوران عنوان میکنن که از وقتی خداناباور شدند خوشی های زندگیشان بیشتر شده و غمها کمتر
و به نظر من میتونه فقط شعار باشه
البته رهایی از قید و بند بودن (اطاعت از فرامین الهی حال مسلمان یا غیرش)رو اگر جدا کنیم
پاسخ
#55

mosafer نوشته: درود
یک سوال....
کسانی که خدا رو باور ندارند ظاهرا شادتر هستند نسبت به بقیه
این ظاهر سازی هست یا نه؟
خیلی خوندم خداناباوران عنوان میکنن که از وقتی خداناباور شدند خوشی های زندگیشان بیشتر شده و غمها کمتر
و به نظر من میتونه فقط شعار باشه
البته رهایی از قید و بند بودن (اطاعت از فرامین الهی حال مسلمان یا غیرش)رو اگر جدا کنیم
من الان ۲ سال هست که بیخدا شدم ، قبلش مذهبی‌ بودم ، الان که بیخدا هستم خیلی‌ خوشی‌ بیشتری دارم ، اون زمان که مذهبی‌ بودم تمام کارهایی که الان می‌کنم رو می‌کردم ولی‌ با احساس گناه ، مثلا زمان مجردی وقتی‌ مذهبی‌ بودم یک کلاب میرفتم با ۴ تا دختر لاس میزدم بعدش فکر می‌کردم که الان بمیرم خدا چوب تو اونجام میکنه برای این کار ، ولی‌ از زمان بیخدایی دیگه این احساس گناه رو ندارم و این خیلی‌ لذت بخش است.E00e

"A Land without a People for a People without a Land"


پاسخ
#56

mosafer نوشته: درود
یک سوال....
کسانی که خدا رو باور ندارند ظاهرا شادتر هستند نسبت به بقیه
این ظاهر سازی هست یا نه؟
خیلی خوندم خداناباوران عنوان میکنن که از وقتی خداناباور شدند خوشی های زندگیشان بیشتر شده و غمها کمتر
و به نظر من میتونه فقط شعار باشه
البته رهایی از قید و بند بودن (اطاعت از فرامین الهی حال مسلمان یا غیرش)رو اگر جدا کنیم

من خودم شادترین هومنی[sup][aname=rpae58a][[/aname][anchor=pae58a]1][/anchor][/sup] هستم که در زندگی میشناسم و بخشی از آنرا در همین فلسفه‌یِ آزاداندیشی و باژ ندادن به هیچ کس و هیچ چیز (از جمله آفریدگار) میدانم (:

از بیرون همه‌یِ ما تا اندازه‌یِ بالایی زیر کنترل هستیم, چه بپوشیم, چه جور بسخنیم, ولی از درون هتا اگر آفریدگاری هم بود روی
اینکه من یکی پرستش اش نخواهم کرد میتوانید حساب باز کنید. زمانیکه برای خودتان میزیوید[sup][aname=rpa2f63][[/aname][anchor=pa2f63]2][/anchor][/sup] و همه‌یِ هستی و اندیشه
اتان از آنِ خودتان بود, روشنه که زندگی را نیز شادتر میسپرانید تا هنگامیکه پیوسته بسهید[sup][aname=rpa5bc3][[/aname][anchor=pa5bc3]3][/anchor][/sup] از درون و بیرون کنترل میشوید.






----
[aname=pae58a]1[/aname]. [anchor=rpae58a]^[/anchor] human+i::Humani || هومنی: بشریت mankind || هومنی: یک هومن a human
[aname=pa2f63]2[/aname]. [anchor=rpa2f63]^[/anchor] Zistan <— Zividan
[aname=pa5bc3]3[/aname]. [anchor=rpa5bc3]^[/anchor] Sohidan || سهیدن: حس کردن MacKenzie to sense

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#57

mosafer نوشته: درود
یک سوال....
کسانی که خدا رو باور ندارند ظاهرا شادتر هستند نسبت به بقیه
این ظاهر سازی هست یا نه؟
خیلی خوندم خداناباوران عنوان میکنن که از وقتی خداناباور شدند خوشی های زندگیشان بیشتر شده و غمها کمتر
و به نظر من میتونه فقط شعار باشه
البته رهایی از قید و بند بودن (اطاعت از فرامین الهی حال مسلمان یا غیرش)رو اگر جدا کنیم

چون عاقبت کار جهان نیستی است - انگار که نیستی ، چو هستی خوش باش
خیام E032

خدای ار به حکمت ببندد دری - به کرمک زند قفل محکم تری  
پاسخ
#58

Nâxodâ_Mehrbod نوشته: چون نمیخواهیم سرمان را ببرند؟
آهان من فکر کردم منظور اینه که شما هم یه اعتقادهایی به چیزهای ماورایی دارید ولی برای اینکه دیگران بول نگیرن و ازش سوء استفاده نکنن، افشا نمیکنید.
یا اینکه بهرصورت اعتقاداتی دارید یا به چیزهایی فکر میکنید که ممکنه دیگران ازش سوء استفاده کنن.
مثلا یه مذهبی ممکنه بپره وسط بگه اون چیزی که شما بهش فکر میکنید همون خدای ادیان است!
خب شما هم که اینو نمیخواید. حداقلش واستون زحمت اضافه میشه. بهرحال نمیخواید به نفع مذهبیون کاری کرده باشید.
پاسخ
#59

mosafer نوشته: درود
یک سوال....
کسانی که خدا رو باور ندارند ظاهرا شادتر هستند نسبت به بقیه
این ظاهر سازی هست یا نه؟
خیلی خوندم خداناباوران عنوان میکنن که از وقتی خداناباور شدند خوشی های زندگیشان بیشتر شده و غمها کمتر
و به نظر من میتونه فقط شعار باشه
البته رهایی از قید و بند بودن (اطاعت از فرامین الهی حال مسلمان یا غیرش)رو اگر جدا کنیم
من خداناباور به اون شکل نیستم. حتی پیامبر ناباور و دین ناباور هم به اون شکل نیستم. یجورایی بینابین هستم و احتمالاتی فکر میکنم. سعی میکنم بنا بر احتیاط و تا حد توانم تاجاییکه خودم معقول و منطقی میبینم عمل کنم در هرچیزی.
من احتمال میدم که حتی خدایی هم نباشه.
یعنی این رو پذیرفتم که ممکنه نباشه.
و باید بگم اینطوری راحتتر شدم.

مذهب منو خیلی اذیت میکرد.
مثل همین حس گناه و پشیمانی تصنعی که مذهب با احکام و تحقیرها و تهدیدهای خودش ایجاد میکنه.
خب مثلا یه چیزهایی رو نمیتونی انجام ندی که مذهب/علما مذهب/مذهبیون میگن نباید انجام بدی. اونوقت آدم بهش فشار میاد و همش احساس شکست و تحقیر و عذاب وجدان و غیره میکنه.
من این احساسات رو مضر دیدم برای خودم بدون اینکه فایده و سرانجامی داشته باشن که ارزشش رو داشته باشه. وقت و انرژی منو تلف میکردن. دیگه خسته شدم از این دور بی پایان و تهدید و تحقیر بی منطق! و به عقل و خرد و هوش و خواست و ارادهء خودم توجه کردم. و بعدش خیلی راحتتر شدم. شادتر زندگی میکنم اینطوری. کاراییم هم بیشتر میشه. دیگه میرم روی چیزهایی که درش استعداد بیشتری دارم یا امکان موفقیت یا بازدهی مناسب میبینم کار میکنم.

من به مشترکات میان ادیان تقریبا اعتقاد دارم (یا عمل به احتیاط رو معقول میدونم در این مورد) و سعی میکنم عمل کنم.
یعنی مثلا دزدی نکردن، ظلم نکردن، جنایت نکردن، زنا نکردن، خودکشی نکردن، دروغ نگفتن و غیره.
ولی یه وقت هم اگر به هر دلیلی نتونستم و مرتکب هرکدام از این اعمال شدم، دیگه زیاد خودم رو اذیت نمیکنم. میگم نشد، نتونستم.
اون خدایی که بخواد منو بخاطر چیزی که نتونستم مجازات سخت کنه اصولا برای من قابل شناسایی و بعد قابل اعتماد نیست؛ بقدر کافی با منطق و وجدانی که میشناسم سازگاری نداره!

ضمنا عمل کامل و همیشگی به حتی همین مجموعهء اساسی محدود هم بسیار دشواره و فکر میکنم اکثریت انسانها درش شکست میخورن.
مثلا منکه خودم فکر نمیکنم هیچوقت بتونم اصلا و تحت هیچ شرایطی دروغ نگم!
ولی اصلا خوشم هم نمیاد از این کار. حتی با اینکه دیگه از مذهب تاثیر نمیگیرم اما بازم حس ناراحتی و مقداری عذاب وجدان بهم دست میده از این بابت؛ چون با مرام و تفکر خودم هم سازگار نیست.
خب ما انسانها ضعیف هستیم.

من به معنویت اعتقاد دارم.
ولی مذهبی نیستم.
هرچند در بعضی موارد خودم هم شک میکنم که واقعا هیچ مذهبی نباشم!
ولی کلیتش خب نیستم. چون اونطور پایبند و دنبال همهء مسائل مذهب نیستم.
میشه گفت یه مواردی هم از مذهب برداشت میکنم.
بطور کلی منبع هر منبعی باشه من ممکنه چیزی ازش برداشت کنم (با تشخیص عقل و دانش و تجربهء خودم)، یا خلاصه همون عمل به احتیاط و اینها دیگه. ولی بازم تا یه حدی فقط که خیلی سخت و پرهزینه نباشه.
پاسخ
#60

mosafer نوشته: درود
یک سوال....
کسانی که خدا رو باور ندارند ظاهرا شادتر هستند نسبت به بقیه
این ظاهر سازی هست یا نه؟
خیلی خوندم خداناباوران عنوان میکنن که از وقتی خداناباور شدند خوشی های زندگیشان بیشتر شده و غمها کمتر
و به نظر من میتونه فقط شعار باشه
البته رهایی از قید و بند بودن (اطاعت از فرامین الهی حال مسلمان یا غیرش)رو اگر جدا کنیم

Theodor Herzl نوشته: من الان ۲ سال هست که بیخدا شدم ، قبلش مذهبی‌ بودم ، الان که بیخدا هستم خیلی‌ خوشی‌ بیشتری دارم ، اون زمان که مذهبی‌ بودم تمام کارهایی که الان می‌کنم رو می‌کردم ولی‌ با احساس گناه ، مثلا زمان مجردی وقتی‌ مذهبی‌ بودم یک کلاب میرفتم با ۴ تا دختر لاس میزدم بعدش فکر می‌کردم که الان بمیرم خدا چوب تو اونجام میکنه برای این کار ، ولی‌ از زمان بیخدایی دیگه این احساس گناه رو ندارم و این خیلی‌ لذت بخش است.E00e

sonixax نوشته: چون عاقبت کار جهان نیستی است - انگار که نیستی ، چو هستی خوش باش
خیام E032

folaani نوشته: من خداناباور به اون شکل نیستم. حتی پیامبر ناباور و دین ناباور هم به اون شکل نیستم. یجورایی بینابین هستم و احتمالاتی فکر میکنم. سعی میکنم بنا بر احتیاط و تا حد توانم تاجاییکه خودم معقول و منطقی میبینم عمل کنم در هرچیزی.
من احتمال میدم که حتی خدایی هم نباشه.
یعنی این رو پذیرفتم که ممکنه نباشه.
و باید بگم اینطوری راحتتر شدم.

مذهب منو خیلی اذیت میکرد.
مثل همین حس گناه و پشیمانی تصنعی که مذهب با احکام و تحقیرها و تهدیدهای خودش ایجاد میکنه.
خب مثلا یه چیزهایی رو نمیتونی انجام ندی که مذهب/علما مذهب/مذهبیون میگن نباید انجام بدی. اونوقت آدم بهش فشار میاد و همش احساس شکست و تحقیر و عذاب وجدان و غیره میکنه.
من این احساسات رو مضر دیدم برای خودم بدون اینکه فایده و سرانجامی داشته باشن که ارزشش رو داشته باشه. وقت و انرژی منو تلف میکردن. دیگه خسته شدم از این دور بی پایان و تهدید و تحقیر بی منطق! و به عقل و خرد و هوش و خواست و ارادهء خودم توجه کردم. و بعدش خیلی راحتتر شدم. شادتر زندگی میکنم اینطوری. کاراییم هم بیشتر میشه. دیگه میرم روی چیزهایی که درش استعداد بیشتری دارم یا امکان موفقیت یا بازدهی مناسب میبینم کار میکنم.

من به مشترکات میان ادیان تقریبا اعتقاد دارم (یا عمل به احتیاط رو معقول میدونم در این مورد) و سعی میکنم عمل کنم.
یعنی مثلا دزدی نکردن، ظلم نکردن، جنایت نکردن، زنا نکردن، خودکشی نکردن، دروغ نگفتن و غیره.
ولی یه وقت هم اگر به هر دلیلی نتونستم و مرتکب هرکدام از این اعمال شدم، دیگه زیاد خودم رو اذیت نمیکنم. میگم نشد، نتونستم.
اون خدایی که بخواد منو بخاطر چیزی که نتونستم مجازات سخت کنه اصولا برای من قابل شناسایی و بعد قابل اعتماد نیست؛ بقدر کافی با منطق و وجدانی که میشناسم سازگاری نداره!

ضمنا عمل کامل و همیشگی به حتی همین مجموعهء اساسی محدود هم بسیار دشواره و فکر میکنم اکثریت انسانها درش شکست میخورن.
مثلا منکه خودم فکر نمیکنم هیچوقت بتونم اصلا و تحت هیچ شرایطی دروغ نگم!
ولی اصلا خوشم هم نمیاد از این کار. حتی با اینکه دیگه از مذهب تاثیر نمیگیرم اما بازم حس ناراحتی و مقداری عذاب وجدان بهم دست میده از این بابت؛ چون با مرام و تفکر خودم هم سازگار نیست.
خب ما انسانها ضعیف هستیم.

من به معنویت اعتقاد دارم.
ولی مذهبی نیستم.
هرچند در بعضی موارد خودم هم شک میکنم که واقعا هیچ مذهبی نباشم!
ولی کلیتش خب نیستم. چون اونطور پایبند و دنبال همهء مسائل مذهب نیستم.
میشه گفت یه مواردی هم از مذهب برداشت میکنم.
بطور کلی منبع هر منبعی باشه من ممکنه چیزی ازش برداشت کنم (با تشخیص عقل و دانش و تجربهء خودم)، یا خلاصه همون عمل به احتیاط و اینها دیگه. ولی بازم تا یه حدی فقط که خیلی سخت و پرهزینه نباشه.
دقیقا به مواردی اشاره کردید که من گفتم اونو جدا کنیم
یعنی شماها غم و ناراحتیتون فقط بواسطه ی پرستش خدا بود؟
بعضی مشکلات ربطی به خداباوری نداره و این میتونه هر کس رو تحت تاثیر قرار بده و آشفته کنه
و برخی از خداناباوران در این شرایط خلوتی پیدا میکنند و مناجات با خدایی میکنند که میپرستنش نه اون خدایی که اسلام رو آورد منظورم خُدآی (خود آی) هر کس هست
و نمیتونید انکار کنید که ندارید این لحظات رو در زندگی
شرایط همیشه به گونه ای نیست که ما رو راضی نگه داره
و این همیشه عذاب وجدان اونی نیست که باید منعش کنی برای خودت
سوال من مربوط به این قسم از زندگیهاست
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان