نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 2 رای - 4.5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

در تونس هم انقلاب شد!
#41

sonixax نوشته: خوب این گفته شما نشان میدهد که شما اعتقادی به آزادی بیان ندارید ولی به عکس شما من هم نازی ها و هم طرفداران جمهوری اسلامی را به رسمیت میشناسم چرا که چه خوشم بیاید و چه خوشم نیاید وجود خارجی دارند و گرفتن حق سخن گفتن از هر شخص یا گروهی نتایجش چیزی است که ما آن را با نام دیکتاتوری میشناسیم .

جاب کسرا هم درست به خاطر اینکه من و برخی دوستان حق سخن گفتن را برای هر کسی محفوظ میدانیم تحمل نکردند و اینجا را ترک کردند و این رفتار نوعی استبداد پنهان در وجود برخی از مردم است .

در مورد خر و گاو هم که توضیحات لازم داده شده .

53
خیر،
برای گفتگو به میزانی اندک و ابتدایی از همدلی نیاز هست(مثلا پیرامون ِ معنای واژگان و زنجیره ی ِ دلالتی و ...)، من این همدلی را با گفتمان ِ نازیسم، جمهوری اسلامی، الیتیسم و ناسیونالیسم ندارم. آنها را به رسمیت نمی شناسم و بنابراین وارد گفتگو با طرفداران ِ آن نمی شوم(به گفتگو نشستن خود نوعی به رسمیت شناختن است). فوکو می گفت «آزادی بیان» حق سکوت را از مردم می گیرد، الان هم کسی حق ِ سخن گفتن را از شما نگرفته، من از حق سکوت ِ خودم استفاده می کنم.

زنده باد زندگی!
پاسخ
#42

Ouroboros نوشته: 53
خیر،
برای گفتگو به میزانی اندک و ابتدایی از همدلی نیاز هست(مثلا پیرامون ِ معنای واژگان و زنجیره ی ِ دلالتی و ...)، من این همدلی را با گفتمان ِ نازیسم، جمهوری اسلامی، الیتیسم و ناسیونالیسم ندارم. آنها را به رسمیت نمی شناسم و بنابراین وارد گفتگو با طرفداران ِ آن نمی شوم(به گفتگو نشستن خود نوعی به رسمیت شناختن است). فوکو می گفت «آزادی بیان» حق سکوت را از مردم می گیرد، الان هم کسی حق ِ سخن گفتن را از شما نگرفته، من از حق سکوت ِ خودم استفاده می کنم.

شناخت من از شما در حد همین گفتگو هاست ، برای همین تنها از روی چند گفتگو در مورد کسی قضاوت نمیکنم - فقط امیدوارم شما معتقد به خفه کردن همینهایی که میگویید به رسمیت نمیشناسیدشان نباشید .

ولی در مورد الیتیسم که میفرمایید ، آمریکا نمونه یک جامعه با حکومتی اینچنینی است که دنیا را گرفته و شوروی نمونه یک حکومت 100% مردم سالار است که تجزیه شد ، و ایران هم نمونه ی کشوری است که با مردمسالاری های افراطی و دخالت بیش از حد و بیجای عامه ی مردم حکومتش را به دست افرادی بیلیاقت داد که باز پس گرفتن حکومت از ایشان به واسطه پول نفت و ارتش و پشتیبانی گروه های تروریستی اگر غیر ممکن نباشد کار بسیار دشواری است .

ولی از آنجایی که شما اعلام کرده اید علاقه ای به ادامه ی این بحث ندارید - من هم این بحث را با شما بیش از این ادامه نمیدهم .

موفق باشید53

خدای ار به حکمت ببندد دری - به کرمک زند قفل محکم تری  
پاسخ
#43

Ouroboros نوشته: 53
خیر،
برای گفتگو به میزانی اندک و ابتدایی از همدلی نیاز هست(مثلا پیرامون ِ معنای واژگان و زنجیره ی ِ دلالتی و ...)، من این همدلی را با گفتمان ِ نازیسم، جمهوری اسلامی، الیتیسم و ناسیونالیسم ندارم. آنها را به رسمیت نمی شناسم و بنابراین وارد گفتگو با طرفداران ِ آن نمی شوم(به گفتگو نشستن خود نوعی به رسمیت شناختن است). فوکو می گفت «آزادی بیان» حق سکوت را از مردم می گیرد، الان هم کسی حق ِ سخن گفتن را از شما نگرفته، من از حق سکوت ِ خودم استفاده می کنم.

البته اگر پیشروان عصر روشنگری هم چنین میکردند نتیجه ای حاصل نمیشد.
خیلی از چیزها رو میشه از کسانی که کاملاً مخالف عقاید ما رو دارند آموخت علاوه بر اینکه در دموکراسی در حقیقت یک نبرد هر روزه با افراد دگم اندیش در جریان هست و به جنگ این عقاید رفتن بزرگترین خدمت به جامعه است.همون کاری که امروزه باید روشنگران نو بکنند و در زمان انقلاب باید میکردند ولی بجاش راه دیگه ای رو رفتند.

"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" Ezra Pound

پاسخ
#44

عنایت بفرمایید که من از «نقد عقاید»ی که عنوان کردم ابایی ندارم، از گفتگو کردن با طرفداران و پیروان آن باورها پرهیز می کنم، اینها دو چیز متفاوت است. دوستان اگر مایل هستند تاپیکی تحت عنوان «جایگاه مردم در سیاست» یا چیزی شبیه به آن باز بکنند تا این گفتگو را پی بگیریم.

زنده باد زندگی!
پاسخ
#45

Ouroboros نوشته: دوستان اگر مایل هستند تاپیکی تحت عنوان «جایگاه مردم در سیاست» یا چیزی شبیه به آن باز بکنند تا این گفتگو را پی بگیریم.

من موافقم .

خدای ار به حکمت ببندد دری - به کرمک زند قفل محکم تری  
پاسخ
#46

Ouroboros نوشته: عنایت بفرمایید که من از «نقد عقاید»ی که عنوان کردم ابایی ندارم، از گفتگو کردن با طرفداران و پیروان آن باورها پرهیز می کنم، اینها دو چیز متفاوت است. دوستان اگر مایل هستند تاپیکی تحت عنوان «جایگاه مردم در سیاست» یا چیزی شبیه به آن باز بکنند تا این گفتگو را پی بگیریم.

من متوجه حرف شما هستم ولی سحن من اینه که من این گفتگو رو مفید میدانم،ممکن است چندان دلچسب نباشد و به نظر برسد وقت و اعصاب ما با این گفتگو بهدر میرود ولی اینطور نیست و در دراز مدت نتایج بسیار خوبی دارد.البته شما آزادید که سکوت کنید و این بحث دیگریست.

"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" Ezra Pound

پاسخ
#47

Russell نوشته: من متوجه حرف شما هستم ولی سحن من اینه که من این گفتگو رو مفید میدانم،ممکن است چندان دلچسب نباشد و به نظر برسد وقت و اعصاب ما با این گفتگو بهدر میرود ولی اینطور نیست و در دراز مدت نتایج بسیار خوبی دارد.البته شما آزادید که سکوت کنید و این بحث دیگریست.

اغلب ِ پیروان دیدگاه های ِ ارتجاعی و فاشیستی چنان پنجره های ِ ذهن خود را بسته اند که حتی خنجر کلام و خرد را به دل ِ آن راهی نیست. مثلی هست در زبان فرانسه شبیه به امضای شما در ظاهر، متفاوت در ساختار مبنی بر «آنچه از طریق ِ منطق به ذهن وارد نشده را نمی توان با منطق از آن خارج کرد». یک مسلمان از طریق استدلال ِ منطقی و دستگاهی فلسفی و شواهد علمی مسلمان نشده که گفتگو بر اساس این اصول بر او تأثیری بگذارد. در مورد ِ ما هم آنچه مرا به سکوت واداشت اینست که دوستان برای مطرح کردن مواضع خود هم ادبیات ِ بسیار بدی اتخاذ کرده اند، هم مفاهیمی بسیار ارتجاعی را ترویج می دهند.

چیز ِ دیگری که تعجب ِ مرا برانگیخته اینست که چرا شما بجای ِ ابراز علاقه به رفتار ِ من(که اغلب همینگونه مهمل و دشمنی برانگیز است!)برای ابراز بیزاری از سخنانی همچون «مردم را باید گله وار و کشان کشان به دروازه های سعادت رساند» اشتیاقی نشان نمی دهید؟ حقیقتا پایبندی ِ افلیج ِ من به آزادی بیان و «اخلاق ِ گفتگو» جالب تر از دیدگاه های ِ دوستان پیرامون ِ اختیار ِ جامعه بر آنچه بر آن می گذرد است؟

زنده باد زندگی!
پاسخ
#48

Ouroboros نوشته: اغلب ِ پیروان دیدگاه های ِ ارتجاعی و فاشیستی چنان پنجره های ِ ذهن خود را بسته اند که حتی خنجر کلام و خرد را به دل ِ آن راهی نیست. مثلی هست در زبان فرانسه شبیه به امضای شما در ظاهر، متفاوت در ساختار مبنی بر «آنچه از طریق ِ منطق به ذهن وارد نشده را نمی توان با منطق از آن خارج کرد». یک مسلمان از طریق استدلال ِ منطقی و دستگاهی فلسفی و شواهد علمی مسلمان نشده که گفتگو بر اساس این اصول بر او تأثیری بگذارد. در مورد ِ ما هم آنچه مرا به سکوت واداشت اینست که دوستان برای مطرح کردن مواضع خود هم ادبیات ِ بسیار بدی اتخاذ کرده اند، هم مفاهیمی بسیار ارتجاعی را ترویج می دهند. چیز ِ دیگری که تعجب ِ مرا برانگیخته اینست که چرا شما بجای ِ ابراز علاقه به رفتار ِ من(که اغلب همینگونه مهمل و دشمنی برانگیز است!)برای ابراز بیزاری از سخنانی همچون «مردم را باید گله وار و کشان کشان به دروازه های سعادت رساند» اشتیاقی نشان نمی دهید؟ حقیقتا پایبندی ِ افلیج ِ من به آزادی بیان و «اخلاق ِ گفتگو» جالب تر از دیدگاه های ِ دوستان پیرامون ِ اختیار ِ جامعه بر آنچه بر آن می گذرد است؟

امیر گرامی ، این سخن گفتن شما با کمال پوزش خود نوعی دیکتاتوری است ، چرا که میگویید دیگران باید آن طوری که من میپسندم سخن بگویند ، در صورتی که از نظر شما اینچنین سخن گفتن برازنده است و از نظر من استفاده از کلماتی مانند گوسفند وار در توصیف جامعه ای که گوسفندوار زندگی میکند .

من وقتی میبینم جامعه ای که یک بار از یک سوراخ (گندی به نام اصلاح طلبی) نیش خورده ، دوباره به دام همان داستان میوفتد و وقتی اشتباهشان را بهشان گوشزد میکنید میخواهند پاره تان کنند - نمیتوانم از کلماتی بهتر از کلمات پیشین استفاده کنم - حال جامعه ای که از رفتارش درس عبرت نگرفته و اشتباهات یکسان را به صورت پیاپی مرتکب میشود اگر نادان و نا آگاه و نفهم نیست ، پس چیست ؟ نابغه ؟! باهوش ؟! کار درست ؟! شاهزادگان آریایی ؟! نجیبزاده ؟!

گاهی اوقات لازم است که با تندی فراوان جامعه و یا افراد را مورط خطاب قرار داد تا این طرز سخن گفتن باعث شود در باره عملکردش کمی فکر کند گرچه ممکن است در ابتدای کار عصبانی شود و گارد بگیرد .

به قول خودتان شما نمیتوانید با یک مسلمان با منطق و ادبیات و علم و دانش به بحث بنشینید تا بهش حالی کنید که راهی که میرود به ناکجا آباد است ، چون فایده ای ندارد .

اینکه بیاییم بگوییم جامعه ما خیلی باهوشند و کار درستند و بافرهنگند و فهیم هستند حالا گیر حکومتی دیکتاتوری افتاده اند و ایرادهای فرهنگی ای هم دارند چه چیز را عوض میکند جز یک پارانویا و ایجاد حس خود برتر بینی در جامعه ای که حقیقتن نه برتر است ، نه بافرهنگ ، نه کار درست ، نه علمی دارد و نخبه کش هم هست ؟!

وقتی جامعه ای عقبمانده است ، باید خیلی خشک و بدون تعارف و رودربایستی این موضوع را بازگو کرد - گرچه ممکن است در ابتدا جو احساسی ایجاد کند ولی در دراز مدت نتیجه بسیار بهتری خواهد داشت .

این مدل رفتار به نظر من درست مثل آن داستان ایرانی ها ضریب هوشیشان بالاست و کارشون درسته میمونه که بعدها وقتی آمار جهانی منتشر شد معلوم شد که با میانگین ضریب هوشی 84 حتا از عراقی ها و لبنانی ها هم پایین تریم !

http://en.wikipedia.org/wiki/IQ_and_the_...of_Nations

و بعدش هم فوری مردم دیوانه وار گفتند اینها همه کار دشمنان ایران و ایرانیست و از این مدل حرفهای بی سر و ته !

نتیجه این هندوانه زیر بغل گذاشتن ها به نفع بود یا به ضرر ؟ آیا موجب این شد که مردم و جامعه به خودشان بیایند و حقیقتی که با چاپلوسی های عرف در فرهنگ ما پوشانیده شده بود را قبول کنند و فکری در جهت بهبودش بکنند ؟

آیا این حس خود برتر بینی و خود بزرگ بینی را از بین برد ؟

خدای ار به حکمت ببندد دری - به کرمک زند قفل محکم تری  
پاسخ
#49

sonixax نوشته: امیر گرامی ، این سخن گفتن شما با کمال پوزش خود نوعی دیکتاتوری است ، چرا که میگویید دیگران باید آن طوری که من میپسندم سخن بگویند ، در صورتی که از نظر شما اینچنین سخن گفتن برازنده است و از نظر من استفاده از کلماتی مانند گوسفند وار در توصیف جامعه ای که گوسفندوار زندگی میکند .

من وقتی میبینم جامعه ای که یک بار از یک سوراخ (گندی به نام اصلاح طلبی) نیش خورده ، دوباره به دام همان داستان میوفتد و وقتی اشتباهشان را بهشان گوشزد میکنید میخواهند پاره تان کنند - نمیتوانم از کلماتی بهتر از کلمات پیشین استفاده کنم - حال جامعه ای که از رفتارش درس عبرت نگرفته و اشتباهات یکسان را به صورت پیاپی مرتکب میشود اگر نادان و نا آگاه و نفهم نیست ، پس چیست ؟ نابغه ؟! باهوش ؟! کار درست ؟! شاهزادگان آریایی ؟! نجیبزاده ؟!

گاهی اوقات لازم است که با تندی فراوان جامعه و یا افراد را مورط خطاب قرار داد تا این طرز سخن گفتن باعث شود در باره عملکردش کمی فکر کند گرچه ممکن است در ابتدای کار عصبانی شود و گارد بگیرد .

به قول خودتان شما نمیتوانید با یک مسلمان با منطق و ادبیات و علم و دانش به بحث بنشینید تا بهش حالی کنید که راهی که میرود به ناکجا آباد است ، چون فایده ای ندارد .

اینکه بیاییم بگوییم جامعه ما خیلی باهوشند و کار درستند و بافرهنگند و فهیم هستند حالا گیر حکومتی دیکتاتوری افتاده اند و ایرادهای فرهنگی ای هم دارند چه چیز را عوض میکند جز یک پارانویا و ایجاد حس خود برتر بینی در جامعه ای که حقیقتن نه برتر است ، نه بافرهنگ ، نه کار درست ، نه علمی دارد و نخبه کش هم هست ؟!

وقتی جامعه ای عقبمانده است ، باید خیلی خشک و بدون تعارف و رودربایستی این موضوع را بازگو کرد - گرچه ممکن است در ابتدا جو احساسی ایجاد کند ولی در دراز مدت نتیجه بسیار بهتری خواهد داشت .

این مدل رفتار به نظر من درست مثل آن داستان ایرانی ها ضریب هوشیشان بالاست و کارشون درسته میمونه که بعدها وقتی آمار جهانی منتشر شد معلوم شد که با میانگین ضریب هوشی 84 حتا از عراقی ها و لبنانی ها هم پایین تریم !

http://en.wikipedia.org/wiki/IQ_and_the_...of_Nations

و بعدش هم فوری مردم دیوانه وار گفتند اینها همه کار دشمنان ایران و ایرانیست و از این مدل حرفهای بی سر و ته !

نتیجه این هندوانه زیر بغل گذاشتن ها به نفع بود یا به ضرر ؟ آیا موجب این شد که مردم و جامعه به خودشان بیایند و حقیقتی که با چاپلوسی های عرف در فرهنگ ما پوشانیده شده بود را قبول کنند و فکری در جهت بهبودش بکنند ؟

آیا این حس خود برتر بینی و خود بزرگ بینی را از بین برد ؟


اولا، جامعه برای من(برخلاف شما)پارچه ی ِ حریر ِ یک دستی که منافع تمامی اقشار و گروه های ِ آن مشترک باشد نیست که بخواهم اینطور برایش تز صادر کنم. من نه صفات ملی/قومی را معتبر می دانم("ایرانی" همانقدر بی معناست که "مریخی"، چراکه طبق ِ هیچ معیار ِ عینی_و نه متافیزیکی و انتزاعی مثل "زبان مشترک" و "تاریخ مشترک"_نمی توان من و شما را در یک گروه قرار داد)، و نه باور دارم که "جامعه ی ایران" در صورت وجود ِ خارجی حامل ِ هیچیک از صفات ِ مثبت/منفی که به آنها اشاره کردید است. مردمی هستند در مرزی جغرافیایی/سیاسی که ایران نامیده می شود، و در خرده فرهنگها، گروه های نظری و جماعات سیاسی ِ بسیار متفاوتی قرار دارند. جنبش سبز هم حرکت ِ اعتراض آمیز ِ قشر ِ متوسط ِ شهرنشین به بی اعتنایی حاکمیت به آنها بود، همین. بورژوازی ِ خارج نشین، پرولتاریای ِ داخل کشور و طبقه ی ِ حاکم از آن اعلام برائت و بیزاری کرده اند و می کنند، چراکه به زعم ِ خودشان جنبش ِ آنها نیست.

من تا بحال حتی یک بار رأی نداده ام. اصلاح طلبی را بخشی از حاکمیت می دانم که نمی تواند آنچه را آغازیده تا نهایت ِ منطقی ِ خود پی بگیرد و از این جهت به عنوان ارتجاعی خرده بورژایی آنرا نفی می کنم. برای ِ من موسوی تا قبل از انتخابات کسی بود که سندیکاهای مستقل ِ کارگری را نابود کرد و آنها را با گروه های ِ حکومتی ِ کاریزماتیک و فرمانبردار ِ انتصابی جایگزین نمود. اما آنچه بعد از انتخابات رخ داد این بود که بزرگترین طبقه ی ِ اجتماعی ِ کشور پس از سی سال برای ِ اولین بار لب به سخن گشود، حکومت را از واپسین ذره های مشروعیت تهی کرد و تمامی تفاوتها به کنار، توانست روی ِ یک موضع ِ مشترک دست به اتحاد بزند. این اتفاقی بسیار خجسته بود و شما این خجستگی را نمی بینید، چراکه تصور می کنید موسوی، کروبی، اصلاح طلبان یا هر شخص/گروه/نهاد دیگری «رهبر» این جنبش محسوب می شد. چنین نبود، موسوی دست ِ بالا محرکی بود، که با نشان دادن ایستادگی و مقاومت احترام ِ خیلی ها را برانگیخت. اما مسئله باز هم این نیست، موضع ِ مالیخولیایی ِ شما به نفی ِ موسوی یا اشتباه در تشخیص ِ خاستگاه و چیستی ِ جنبش محدود نمی شود، شما با رویکردی یکسر برآمده از توهم ِ توطئه، می گویید «تحریم انتخابات از بیرون ریختن میلیونها نفر در خیابان، آتش زدن مسجد و پاسگاه پلیس، دادن ِ شعار مرگ بر خامنه ای و به چالش کشیدن ِ همه چیز ج.ا در خیابانهای تهران موثرتر می بود». به چنین نظری چه واکنشی برازنده است؟ خندیدن؟ گریستن؟ اساسا مگر ج.ا مشروعیت خود را از انتخابات کسب می کند که تحریم ِ آن ککش را بگزاند؟

اینست که شما نه «جامعه» را بدرستی می شناسید، نه راهی که برایش موعظه می کنید صراط مستقیمی بنظر می رسد. مردمی که در تمامی جهان اسلام، خاورمیانه و چه بسی آسیا اولین مردمی بودند که برای «آزادی» قیام کردند و برای رسیدن به آن معتبرترین شخصیت مذهبی کشور را به دار آویختند(انقلاب مشروطه نه بحث ِ "نان" را مطرح می کرد و نه از حکومت باج می خواست، فقط و فقط "مشروطیت" و "پارلمانتاریسم" را دنبال می کرد)، اولین مردمی که به نحوی کاملا دموکراتیک از غرب «استقلال» طلب کردند، اولین مردمی که در انقلابی «روحانی» بدیلی برای ِ هر دو گرایش ِ سیاسی ِ حاکم آن عصر(سوسیالیسم و لیبرالیسم)اسلام سیاسی را در قالب ِ حکومتی از انقلابی سراسر مردمی بر سر ِ کار آوردند، و باز تنها مردمی که اکنون دموکراسی، مدنیت، حکومت قانون، آزادی بیان، حقوق جنسیتی برابر و غیره را از پائین به بالا مطالبه می کنند شایسته ی ِ صفتی به مراتب بهتر از «خر و گاو و گوسفند» هستند. شکی نیست که این مردم خلقیاتی بسیار ملال آور و نفرت انگیز و بلاهت بار هم دارند(از شکم پرستی گرفته، تا عرفان زدگی و شعرگرایی و خودارضایی ِ روانی و نژادپرستی ِ عمومی و غیره)، و شکی نیست که «نقد»ِ آن کاری بسیار پسندیده است، اما شما «نقد» نمی کنید، بلکه تصوری اشتباه را با ادبیاتی نامناسب به عنوان حقیقت جا می زنید. من گمان می کنم که این موضع گیری ِ تعجب برانگیز ِ شما ریشه در بیزاری ِ همه جانبه از اسلام دارد، چیزی خطرناک که اندک اندک بوی ِ مسلمان ستیزی از آن برمی خیزد و تا در افتادن به آغوش ارتجاع ِ مطلق، یک هول کوچک فاصله دارد.

پ.ن: از تندی ِ لحن این پاسخ نرنجید.53

زنده باد زندگی!
پاسخ
#50

Ouroboros نوشته: اولا، جامعه برای من(برخلاف شما)پارچه ی ِ حریر ِ یک دستی که منافع تمامی اقشار و گروه های ِ آن مشترک باشد نیست که بخواهم اینطور برایش تز صادر کنم. من نه صفات ملی/قومی را معتبر می دانم("ایرانی" همانقدر بی معناست که "مریخی"، چراکه طبق ِ هیچ معیار ِ عینی_و نه متافیزیکی و انتزاعی مثل "زبان مشترک" و "تاریخ مشترک"_نمی توان من و شما را در یک گروه قرار داد)،و نه باور دارم که "جامعه ی ایران" در صورت وجود ِ خارجی حامل ِ هیچیک از صفات ِ مثبت/منفی که به آنها اشاره کردید است. مردمی هستند در مرزی جغرافیایی/سیاسی که ایران نامیده می شود، و در خرده فرهنگها، گروه های نظری و جماعات سیاسی ِ بسیار متفاوتی قرار دارند.

خوب ایرن برای من از طرف شیوه فکری که پرچم یک کشور را به رسمیت نمیشناسد و به جایش پرچم قرمز کمونیستی و شوروی را برتر و بهتر میداند چیز خیلی عجیبی نیست .

Ouroboros نوشته: جنبش سبز هم حرکت ِ اعتراض آمیز ِ قشر ِ متوسط ِ شهرنشین به بی اعتنایی حاکمیت به آنها بود، همین. بورژوازی ِ خارج نشین، پرولتاریای ِ داخل کشور و طبقه ی ِ حاکم از آن اعلام برائت و بیزاری کرده اند و می کنند، چراکه به زعم ِ خودشان جنبش ِ آنها نیست.

در ظاهر چنین است ، ولی در عمل جنبش سبز یک طرح از پیش آماده بود که اندکی از کنترل خارج شد ولی دوباره حکومت توانست کنترل اوضاع را در دست گیرد .

Ouroboros نوشته: من تا بحال حتی یک بار رأی نداده ام. اصلاح طلبی را بخشی از حاکمیت می دانم که نمی تواند آنچه را آغازیده تا نهایت ِ منطقی ِ خود پی بگیرد و از این جهت به عنوان ارتجاعی خرده بورژایی آنرا نفی می کنم.
53

Ouroboros نوشته: برای ِ من موسوی تا قبل از انتخابات کسی بود که سندیکاهای مستقل ِ کارگری را نابود کرد و آنها را با گروه های ِ حکومتی ِ کاریزماتیک و فرمانبردار ِ انتصابی جایگزین نمود. اما آنچه بعد از انتخابات رخ داد این بود که بزرگترین طبقه ی ِ اجتماعی ِ کشور پس از سی سال برای ِ اولین بار لب به سخن گشود، حکومت را از واپسین ذره های مشروعیت تهی کرد و تمامی تفاوتها به کنار، توانست روی ِ یک موضع ِ مشترک دست به اتحاد بزند.

اگر منظور شما مشروعیت نزد مردم است ، که این مشروعیت بیش از 20 سال است نابوده شده و هیچ اثری ازش باقی نمانده - اگر منظور شما مشروعیت در دید کشور های دیگر و امور سیاسیست دیدم که اینچنین نشد و تمام کشور ها رئیس جمهوری انتصابی را به رسمیت شناختند و این جنبش کوچکترین تاثیری در رفتارشان نداشت چرا که آنها مردم ایران را نگاه نمیکنند ، مردم خودشان را نگاه میکنند - و درک این موضوع گویا برای شما دشوار است .

Ouroboros نوشته: این اتفاقی بسیار خجسته بود و شما این خجستگی را نمی بینید، چراکه تصور می کنید موسوی، کروبی، اصلاح طلبان یا هر شخص/گروه/نهاد دیگری «رهبر» این جنبش محسوب می شد.

بنده در هیچ کجا نگفته ام کروبی یا موسوی رهبر هستند ، بلکه عنوان کرده ام ابزار های کنترل جمعیت است که حکومت در دست دارد و به راحتی و با زیرکی فراوان توانست با استفاده از همین ابزار ها اعتراضات سراسری که در ایران جاری بود را کنترل ، کمرنگ و محو کند و همه چیز را مانند سابق به داخل خانه ها و اذهان مردم و تاکسی ها و ... کشاند - حال تا این نفرت و انزجار عمومی دوباره قوت بگیرد که توانایی یک شورش گسترده ی دیگر را داشته باشد جمهوری اسلامی چند سالی زمان دارد و اگر اوضاع به همین روال پیش برود و جنگی دامان ایران را نگیرد جمهوری اسلامی تبدیل به کره شمالی خواهد شد و نابود کردنش حتا با دخالت خارجی غیر ممکن ، آن زمان است که تمام اوپوزوسیون از چپی چپ بگیرید تا راستی راست باید برود سماق بمیکد برای همیشه .

Ouroboros نوشته: وسوی دست ِ بالا محرکی بود، که با نشان دادن ایستادگی و مقاومت احترام ِ خیلی ها را برانگیخت.

همانطور که پیشتر گفتم ، تخلیه ی احساسات مردم و آرام کردنشان . یک دور بررسی کنید به خوبی رد پایش هویداست .

Ouroboros نوشته: موضع ِ مالیخولیایی ِ شما به نفی ِ موسوی یا اشتباه در تشخیص ِ خاستگاه و چیستی ِ جنبش محدود نمی شود، شما با رویکردی یکسر برآمده از توهم ِ توطئه، می گویید «تحریم انتخابات از بیرون ریختن میلیونها نفر در خیابان، آتش زدن مسجد و پاسگاه پلیس، دادن ِ شعار مرگ بر خامنه ای و به چالش کشیدن ِ همه چیز ج.ا در خیابانهای تهران موثرتر می بود». به چنین نظری چه واکنشی برازنده است؟ خندیدن؟ گریستن؟ اساسا مگر ج.ا مشروعیت خود را از انتخابات کسب می کند که تحریم ِ آن ککش را بگزاند؟

یکی از ابزار بسیار مهم و بزرگ جمهوری اسلامی تبلیغاتی است که با نمایش این انتخابات به راه میندازد و همان طور که بارها سران این حکومت اعلام کرده اند شرکت مردم در انتخابات به منزله یک آری دیگر به جمهوری اسلامی است و همین برایشان مشروعیت میخرد چه نزد طرفداران خودشان ، چه نزد کشور های دیگر و این دورنما را ایجاد میکند که جمهوری اسلامی حکومتی است که مردم آن کشور طالبش هستند حال به تعداد چشمگیر مخالف دارد ولی این مخالفین در اکثریت نیستند .

Ouroboros نوشته: اینست که شما نه «جامعه» را بدرستی می شناسید، نه راهی که برایش موعظه می کنید صراط مستقیمی بنظر می رسد.

راهی که شما پیشنهاد میکنید را کشور های دیگر رفته اند و همه شان از دم نابود شده اند ، همان طور که شما نمیتوانید یک حکومت کمونیستی درست و حسابی در طول تاریخ نشان دهید و همگی یا استالینیزه شده اند یا تجزیه یا نابود ، ولی در طرف مقابلش کشور هایی که من با استناد به نظام سیاسی آنها سخن خود را میگویم همگی دارای پیشرفتهای چشمگیر ، رفاه بسیار بالا و اقتصاد های آنچنانی هستند .

Ouroboros نوشته: مردمی که در تمامی جهان اسلام، خاورمیانه و چه بسی آسیا اولین مردمی بودند که برای «آزادی» قیام کردند و برای رسیدن به آن معتبرترین شخصیت مذهبی کشور را به دار آویختند(انقلاب مشروطه نه بحث ِ "نان" را مطرح می کرد و نه از حکومت باج می خواست، فقط و فقط "مشروطیت" و "پارلمانتاریسم" را دنبال می کرد)، اولین مردمی که به نحوی کاملا دموکراتیک از غرب «استقلال» طلب کردند، اولین مردمی که در انقلابی «روحانی» بدیلی برای ِ هر دو گرایش ِ سیاسی ِ حاکم آن عصر(سوسیالیسم و لیبرالیسم)اسلام سیاسی را در قالب ِ حکومتی از انقلابی سراسر مردمی بر سر ِ کار آوردند، و باز تنها مردمی که اکنون دموکراسی، مدنیت، حکومت قانون، آزادی بیان، حقوق جنسیتی برابر و غیره را از پائین به بالا مطالبه می کنند شایسته ی ِ صفتی به مراتب بهتر از «خر و گاو و گوسفند» هستند.

خیر ، در همان زمانها هم همین مردم دست آورد هایی که قشر نخبه و روشنفکران راستین با سختی های فراوان فراهم کرده بودند را بر باد فنا دادند و کار را به جمهوری اسلامی کشاندند ، و اکنون شما تلاش روشنفکران آن زمان را به پای مردمی مینویسید که تمام آن دستاورد ها را نابود کردند و ایران را حتا از دوران قاجار هم عقب تر راندند .

Ouroboros نوشته: شکی نیست که این مردم خلقیاتی بسیار ملال آور و نفرت انگیز و بلاهت بار هم دارند(از شکم پرستی گرفته، تا عرفان زدگی و شعرگرایی و خودارضایی ِ روانی و نژادپرستی ِ عمومی و غیره)، و شکی نیست که «نقد»ِ آن کاری بسیار پسندیده است، اما شما «نقد» نمی کنید، بلکه تصوری اشتباه را با ادبیاتی نامناسب به عنوان حقیقت جا می زنید.

البته این نظر شماست و با حقیقتی که در جامعه ایران در جریان است در تضاد کامل است ، این طور که من برداشت کرده ام شما هم به مانند دیگر باورمندان سرسخت کمونیسم و سوسیالیسم همواره باورهای خود را بر حقیقت مقدم میشمارید و حاضر به قبول حقیقت جاری نیستید .

Ouroboros نوشته: من گمان می کنم که این موضع گیری ِ تعجب برانگیز ِ شما ریشه در بیزاری ِ همه جانبه از اسلام دارد، چیزی خطرناک که اندک اندک بوی ِ مسلمان ستیزی از آن برمی خیزد و تا در افتادن به آغوش ارتجاع ِ مطلق، یک هول کوچک فاصله دارد.

اینکه من از اسلام بیزارم یک حقیقت است و به هیچ عنوان آن را تکذیب نمیکنم . و هرگز وارد معقوله های انسان ستیزی نمیشوم ولی در عین حال چشمانم را بر روی حقیقت به خاطر اینکه ممکن است کسی خوشش نیاید نمیبندم و برای همین با لحن سخنی که میگویم مشکلی ندارم .

اینکه رفتار ایرانیان را بابت روش نگرش به مسائلی که زندگیشان را مختل کرده و درس عبرت نگرفتن از آنها گوسفندوار بنامیم توهین به کسی نیست ، همچنین شما هم دچار همان اسوطره سازی ها و تعارف های الکی شده اید چیزی که بد ترین و وحشتناکترین بخش موجود در فرهنگ ما ایرانیان محسوب میشود و باعث نوعی خودبرتر بینی و نادیده گرفتن حقایق میشود .

اینکه ما حماقت های افراد را با واژه هایی که تعریف دیگری از آنها ارایه میکند بیان کنیم هیچ کمکی به حل مشکلاتی که گریبانگیرش شده ایم نمیکند و به عکس اوضاع را بدتر هم میکند .

جامعه ما جامعه ای است که نباید با چربزبانی و چاپلوسی ایرادهایش را برایش بازگو کرد چون نه تنها متوجه آنها نمیشود بلکه به ادامه دادن به کارهای اشتباهش اصرار هم میورزد ، شخصن زمانی این موارد را درک کردم که از ایران خارج شدم و دچار مقایسه بین جوامع مترقی با جامعه واپسمانده ی خودمان شدم . تا زمانی که شما داخل همان جامعه زندگی میکنید خیلی از این ایرادها را متوجه نمیشوید ولی زمانی که از آن خارج میشوید میبینید که این مدل تعارف های بیجا و الکی در جوامع دیگر وجود ندارد و اگر کسی یا کسانی کار احمقانه ای انجام دهد خیلی روشن آنها را احمق خطاب میکنند و کسی هم دلگیر نمیشود ولی در فرهنگ و جامعه ما فورن دلخوری پیش می آید و همین دلخوری به سمتی میرود که افراد را خفه میکنند و هیچ تغییری در وضع موجود ایجاد نمیشود .

همچنین وقتی شما وارد جوامعی میشوید که توع فرهنگی بسیاری دارد متوجه رفتار عجیب ایرانیان در مقایسه با ملیت ها و فرهنگ های دیگر میشوید ، رفتاری که من آنها را رفتار احمقانه و گوسفندوار مینامم و شما برای تعریفش هیچ کلمه مناسبی در اختیار ندارید در نتیجه هرگز نمیتوانید آنها را خیلی صریح و واضح بازگو کنید .

Ouroboros نوشته: پ.ن: از تندی ِ لحن این پاسخ نرنجید.

من هرگز از تندی سخنان کسی نمیرنجم ، این تندی یکی از خاصیت های بحث کردن است و همان طور که خودم بسیار بسیار تند سخن میگویم از اینکه کسی تند سخن بگوید نارحت نمیشوم 53

ولی اگر جریان بحث به سمت یک درگیری لفظی و حمله به یکدیگر شود و از مسیر طبیعی اش منحرف شود از بحث کناره گیری میکنم تا باعث آزردگی طرف مقابل و سایر کاربران نشوم ، چرا که افرادی هستند که از صریح سخن گفتن من برداشتهایی مانند وابستگی به نازی ها ، یا طرفداری از قشری خاص و ... میکنند و پس از آن در تمام بحث ها نسبت به آنچه گفته میشود گارد میگیرند و استدلال نمیکنند و این جو ، جو خوشایندی نیست .

خدای ار به حکمت ببندد دری - به کرمک زند قفل محکم تری  
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع / نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 2 مهمان