01-23-2013, 09:27 PM
یه روزه آفتابی یه خانمه انگلیسی روی عرشه کشتی
در سواحل مکزیک به دریا نگاه میکرد که ناگهان انگشتر الماس
گرانبهایش از انگشتش سر خورد و افتاد تو آب و زن با ناراحتی
این سفر را سپری کرد ..
پس 15 سال که به شهره مکزیکو سیتی رفته بود
در یک رستوران در کنار ساحل سفارش خوراک ماهی داد
وقتی داشت ماهی رو میخورد یه جسم سفت و سخت زیر
دندانش
حس کرد .......
و وقتی در آورد دید
.
.
.
.
.
استخوان ماهیست ......
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
نکنه فکر کردی انگشتره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟بابا تو دیگه خیلی تخیلت قویه
میخواین تو افق هم ناپدید بشه؟ مث فانتزیام :)))
در سواحل مکزیک به دریا نگاه میکرد که ناگهان انگشتر الماس
گرانبهایش از انگشتش سر خورد و افتاد تو آب و زن با ناراحتی
این سفر را سپری کرد ..
پس 15 سال که به شهره مکزیکو سیتی رفته بود
در یک رستوران در کنار ساحل سفارش خوراک ماهی داد
وقتی داشت ماهی رو میخورد یه جسم سفت و سخت زیر
دندانش
حس کرد .......
و وقتی در آورد دید
.
.
.
.
.
استخوان ماهیست ......
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
نکنه فکر کردی انگشتره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟بابا تو دیگه خیلی تخیلت قویه
میخواین تو افق هم ناپدید بشه؟ مث فانتزیام :)))
آمد شدن تو اندرین گیتی چیست؟
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد!
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد!