07-14-2012, 06:59 PM
يکی همش دعا میکرده با اماما محشور بشه
میمیره پسرش خوابشو میبینه ازش میپرسه:
جات خوبه؟
میگه نه بابا پدرم در اومده….
صبح باید پانسمان سر امام علی رو عوض کنم,
به حسین آب بدم,
پوشک عی اصغرو عوض کنم,
رقیه رو از مهد بیارم,
برای زین العابدین سوپ درست کنم,
سر کلاس درس باقر بشینم,
برگه های امتحانی صادق رو تصحیح کنم,
کفتر های رضا رو دون بدم,
برم زندان ملاقات امام عسکری,
خبر مرگم شب هم خسته و کوفته دنبال مهدی بگردم!
میمیره پسرش خوابشو میبینه ازش میپرسه:
جات خوبه؟
میگه نه بابا پدرم در اومده….
صبح باید پانسمان سر امام علی رو عوض کنم,
به حسین آب بدم,
پوشک عی اصغرو عوض کنم,
رقیه رو از مهد بیارم,
برای زین العابدین سوپ درست کنم,
سر کلاس درس باقر بشینم,
برگه های امتحانی صادق رو تصحیح کنم,
کفتر های رضا رو دون بدم,
برم زندان ملاقات امام عسکری,
خبر مرگم شب هم خسته و کوفته دنبال مهدی بگردم!