نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

نظرسنجی: کدام نوع رمان ها را بیشتر می پسندید؟(می توانید چندین گز -
سیاسی
17.39%
4
17.39%
اجتماعی
30.43%
7
30.43%
عاشقانه
8.70%
2
8.70%
علمی تخیلی
17.39%
4
17.39%
ترسناک
8.70%
2
8.70%
تاریخی
17.39%
4
17.39%
* چنانچه به گزینه‌ای رای داده اید، با علامت ستاره مشخص گردیده است. نمایش نتایج

رتبه موضوع:
  • 3 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بحث و گفتگو پیرامون رمان های ایرانی و خارجی دانلود آنها
#31

پرسشی که ذهن مرا درگیر کرده اینست که چگونه نهیلیسم به خود کشی منجر می شود؟مگر نه اینکه دلیل اصلی بی معنایی زندگی مرگ است؟چگونه یک انسان پس از اینکه با مرگ مواجه می شود و زندگی را بی ارزش می بینید به این نتیجه می رسد که خود را در دامان مرگ قرار دهد و دست به خودکشی بزند؟

پرسش دیگر این که چرا هر کجا نام نهیلیسم می آید حرف ای از نیچه می شود؟من تاکنون سه کتاب چنین گفت زرتشت،فراسوی نیک و بد و غروب بت ها را از نیچه خوانده ام و جز اینکه "زندگی را در آغوش بگیر" آموزه ای دیگر از او که به خودکشی و پوچ گرایی منجر شود ندیده ام.

در باب مرگ هم شخصا دلیل هولناک بودن آنرا از دست دادن لذت زندگی کردن می دانم و در رویارویی با هر مشکلی آنرا با مرگ می سنجم و به این نتیجه می رسم که حتی سخت ترین لحظات زندگی هم ارزش مبارزه و لذت بردن را دارند.شاید خیام و حافظ با اینکه متن فلسفی ننوشته اند اما بهترین و کارآمد ترین راه را برای مواجه با مرگ در پیش گرفته اند:
عشقبازی و جوانی و شراب لعل فام
مجلس انس و حریف همدم و شرب مدام


پ.ن:بگم اسپاگتی چه کارت کند داریوش جان که آنقدر از غامض و پیچیده بودن تهوع گفتی که تصمیم گرفتم دوباره آنرا بخوانم. آخر بیخیالش شده بودم.
پاسخ
#32

نقل قول:هیچکدام به اندازه تهوع سارتر غامض و پیچیده نیستند . چنان که خواننده گاهی به راستی دچار تهوع میشود .پیشنهاد هم نمیشود خواندنش جز برای کسانی که از استعاره‌های مبهم و نامفهم و همچنین نگاه تلخ و گزنده لذت میبرند (چند مقاله و کتاب خوب در تفسیر و توضیح این کتاب دیده‌ام که اگر یافتم می‌آورمشان). وگرنه فقط برای اینکه بخوانیدش تا خوانده باشیدش، باید قدری مازوخیسم داشته باشید . اصولا زمانی که ادبیات با فلسفه آمیزش میکند، چه ادبیات فلسفی زاده شود و چه فلسفه ادبی زاده شود، شما جز سردرد چیزی نصیب‌تان نمیشود (اگرچه من به فلسفه ادبی تقریبا علاقه دارم) . در نظر داشته باشید که سارتر خیلی بیشتر از کامو فیلسوف است و اساسا کسی کامو را به عنوان فیلسوف نمیشناسد . پس سارتر خیلی بیشتر از کامو به مفاهیم، عبارات و استعاره‌های فلسفی چنگ میزند . چرا که هدفی فلسفی دارد . کامو اما در سطحی که بتواند رمان را خود را فلسفی بیان کند ، فیلسوف است! اگرچه در بین آثارش ، نوشته‌های فلسفی هم به چشم میخورند ، اما همچنان خیلی بیشتر از اینکه فیلسوف باشد، یک رمان‌نویس است.
من کلا از هر کتابی لذت میبرم چون حتی خوندنم هم به صورت دیالتیک انجام میدم:))به نطر من کامو رو در درجه اول نباید حتی یک نویسنده در نطر گرفت با توجه به پیشینه ای که داشته کامو رو میشه یک خبرنگار(از نوع اصیل) دید حتی لحنش هم معمولا اینطور هست،معمولا بی طرفانه، بیتفاوت و وفادار به حقیقت عریان(بهترین جایی هم برای اثباتش همون بیگانه هست)
یعنی به جای تحلیل(به روش فلسفی) یا تشبیه(به روش ادبی) به شکل گزارش گونه به جنبه های کمتر دیده شده یک چیز میپردازه:)
نقل قول:بله، بهر صورت شما هیچ جوری نمیتوانید با موضوع مرگ مواجه شوید جز اینکه یک نگاه فلسفی داشته باشید . این دو کتاب هم به این دلهره‌انگیزترین موضوع فلسفی (در واقع مادر تمام فلسفه ها همانا مرگ است )میپردازند که در نوع خودش بسیار عالمانه هستند . اما آنموقع که از کتابهای کامو لذت میبردم از بیگانه بیشتر لذت میبردم . شاید به خاطر اینکه جوانتر بودم و کمتر در اندیشه و هراس از مرگ (البته الان هم جوانم، بانوان دچار سوتفاهم نشوند!!!). یک چیز دیگر آنکه به نظرم سیزیف جالب‌تر است و بعد از بیگانه از همه بیشتر این یکی را دوست داشتم . بهرحال به عنوان کسی که با نیهیلیسم دسته و پنجه نرم میکرد، از اینکه خود و همه‌ی آدمیان را در معرض خودکشی قرار دهم باید لذت میبردم. علاوه بر آن سیزیف نوعی ارتباط پنهانی و ویژه با اندیشه‌های پیشینِ من در مورد تناسخ داشت
تحمل آبزوردیسم از نهیلیسم به مراتب سخت تره معمولا افراد یا به آغوش نهلیسم برمیگردند یا دست به دامن ماورا میشند.
یاد یک جمله ای (البته با تلخیص) از کامو افتادم اینجا"تراژدی ساخت یک کمپ در زمین دشمن(مرگ)است و زندگی بزرگترین تراژدیست"از یک نگاه شبه فرویدی میشه گفت آبزورد تلاش میکنه بین نیروی مرگ و زندگی تعادل برقرار کنه:)

To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
پاسخ
#33

نقل قول:پرسشی که ذهن مرا درگیر کرده اینست که چگونه نهیلیسم به خود کشی منجر می شود؟مگر نه اینکه دلیل اصلی بی معنایی زندگی مرگ است؟چگونه یک انسان پس از اینکه با مرگ مواجه می شود و زندگی را بی ارزش می بینید به این نتیجه می رسد که خود را در دامان مرگ قرار دهد و دست به خودکشی بزند؟
خب منطقی ترین واکنش در برابر بی ارزش بودن زندگی خودکشیه!:))چرا؟چون اگر ما زندگی رو بی ارزش ببینیم و از اونجایی که مرگ رو هم یک حقیقت میدونیم بنابراین دو راه بیشتر نداریم یا اینکه یک چیز بی ارزش(زندگی) رو ادامه بدیم و دچار خودفریبی بشیم یا اینکه دست به خودکشی بزنیم.(البته اینجا تقریبا اکثر نهیلیست ها حتی بزرگترین اندیشمندانشون رو هم میشه دچار درصدی از خودفریبی دونست و اینکه از نهیلیسم انحراف دارند)
البته نهیلیسم معانی زیادی داره مخصوصا اصطلاحی ولی با واکاوی نهیلیسم میبینم مفاهیم ریشه ایش بسیار تاریخی تر از نهیلیسم مدرن هستند:)
نقل قول:نهیلیسم تقریبا در اکثر تعاریف معنا و ارزش وجود رو زیر سوال میبره(و یا جنبه هایی از وجود).خب هر چند مفهوم نهیلیسم و شناخت اون به چند صد سال اخیر بر میگرده ولی رگه هایی از افکار نهیلیستی رو در ایدولوژی های دیگه هم میشه دید.پیشرفت نهیلیسم به عنوان یک مفهوم از زمانی شروع میشه که نهیلیسم خودش رو به رسمیت میشناسه و بی معنایی و بی ارزش بودن جهان رو صریحا ابراز میکنه در صورتی که نهیلیسم در اشکال قدیمی بیشتر به صورت غیر مستقیم به این موضوع میپردازه. اولین و مهمترین سوال در اینجا اینه که چرا وجود از نظر یک متفکر نهیلیست بی معنا و بی ارزشه؟برای این سوال باید کمی به عقب برگشت،برای قضاوت هر چیزی انسان ها از یک مدل بهره گیری میکنند.یعنی وقتی گفته میشه چیزی "خوب" یا"بد"هست شخص با رجوع به یک مفهوم یا چیز و مبنا دادن اون برای مقایسه به این نتیجه میرسه(و فکر نمیکنم هیچ راه ممکن دیگه ای برای قضاوت وجود داشته باشه)خب برای متفکر نهیلیستی که وجود رو به طور تمام فاقد ارزش و معنا میدونه آیا مبنایی وجود داره؟این به معنا هست که شخص "وجود فعلی" رو بی ارزش و بی معنا میدونه نه "وجودی که در ذهن خودش داره" مگرنه مبنایی برای این اظهار نظر وجود نداره. پس با این دید نهیلیسم "وجودی که هست" رو با "وجودی که باید باشه" قضاوت میکنه(بنابراین حالا گسترش مفهوم نهیلیسم به موارد که ظاهرا نهیلیستی نیستند واضح تر میشه) به عنوان مثال ادیان فکر میکنند که با نهیلیسم مبارزه میکنند به این خاطر که به جهان یک حس جهت دار بودن میدند، ولی آیا واقعا اینطوره؟ در واقع اونها با دادن یک معنی وهمی به زندگی باعث رد معنای واقعی اون میشند(و وجودی که هست رو به وجودی که باید باشه ارجاع میدند)
نقل قول:استرینردر جایی میگه:"خداناباوران ما،مردمان دینداری هستند!در تمام طول تاریخ هیچ دینی جز باور به ابدیت وجود نداشته است و این باور یک فریب است.تنها حقیقت یگانگیست،دشمن ابدیت و دشمن همه چیز،که میلش برای چیرگی را به پیش نمی راند"
این جمله برای روشن تر کردن مسیر لازم بود،یعنی باور به ابدیت یا یک چیز ابدی(بر خلاف نسبیت)به نوعی حالت دینی هم داره و طبق پست قبلی رگه هایی از نهیلیسم رو در خودش پرورش میده.
خب البته نکته مهمی این وسط هست نهیلیسم زندگی رو بی معنا میبینه و بعد به خاطر این بی معنا بودن اون رو بی ارزش هم میبینه.خب در مورد این بی معنا بودن آبزوردیسم هم همین نطر رو داره ولی زندگی رو ارزشمند میبینه.یعنی ارزش رو به معنا گره نمیزنه.

نقل قول:پرسش دیگر این که چرا هر کجا نام نهیلیسم می آید حرف ای از نیچه می شود؟من تاکنون سه کتاب چنین گفت زرتشت،فراسوی نیک و بد و غروب بت ها را از نیچه خوانده ام و جز اینکه "زندگی را در آغوش بگیر" آموزه ای دیگر از او که به خودکشی و پوچ گرایی منجر شود ندیده ام.
خب حالا به تعریفی که ارائه دادم شاید بشه منظور از نهیلیست رو درک کرد:)البته در هر حال متود نیچه خیلی بیشتر از دستاورداش ارزش داره و متاخران این متود رو نادیده گرفتند یعنی متود نیچه چندان نهیلیستی نیست.

To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
پاسخ
#34

undead_knight نوشته: خب منطقی ترین واکنش در برابر بی ارزش بودن زندگی خودکشیه!:))چرا؟چون اگر ما زندگی رو بی ارزش ببینیم و از اونجایی که مرگ رو هم یک حقیقت میدونیم بنابراین دو راه بیشتر نداریم یا اینکه یک چیز بی ارزش(زندگی) رو ادامه بدیم و دچار خودفریبی بشیم یا اینکه دست به خودکشی بزنیم.(البته اینجا تقریبا اکثر نهیلیست ها حتی بزرگترین اندیشمندانشون رو هم میشه دچار درصدی از خودفریبی دونست و اینکه از نهیلیسم انحراف دارند)
البته نهیلیسم معانی زیادی داره مخصوصا اصطلاحی ولی با واکاوی نهیلیسم میبینم مفاهیم ریشه ایش بسیار تاریخی تر از نهیلیسم مدرن هستند:)


خب البته نکته مهمی این وسط هست نهیلیسم زندگی رو بی معنا میبینه و بعد به خاطر این بی معنا بودن اون رو بی ارزش هم میبینه.خب در مورد این بی معنا بودن آبزوردیسم هم همین نطر رو داره ولی زندگی رو ارزشمند میبینه.یعنی ارزش رو به معنا گره نمیزنه.


خب حالا به تعریفی که ارائه دادم شاید بشه منظور از نهیلیست رو درک کرد:)البته در هر حال متود نیچه خیلی بیشتر از دستاورداش ارزش داره و متاخران این متود رو نادیده گرفتند یعنی متود نیچه چندان نهیلیستی نیست.

شوالیه جان حرف من اینست که زمانی که ما زندگی را به دلیل فانی بودن و از بین رفتن مان(رخ دادن مرگ) بی معنا و بی ارزش می دانیم چرا باید با مرگ خودخواسته باعث از بین رفتن لذت زندگی کردن بشویم؟
در واقع از دید من سیر رویارویی با مرگ اینگونه است:
من زندگی را به خودی خود با ارزش می دانم واز آن لذت می برم.
زمانی که در می یابم که مرگ پایان این زندگی و لذت بردن است دچار یاس می شوم.
حال بیایم همین اندک لذت زندگی(60،70 سال) را هم با خودکشی از بین ببرم؟

این حرف من در شرایطی است که زندگی را بواسطه ی مرگ بی معنا بدانیم اما اینکه زندگی و زنده بودن را کاری لذت بخش ندانیم و از آن لذت نبریم سخن دیگری است.

من شخصا دلچسب ترین مرگ را مرگ ناگهانی می دانم و برخلاف کامو که احمقانه ترین نوع مرگ را تصادف می دانست و شوربختانه به همین طریق هم درگذشت؛اینچنین مرگ را دوست می دارم اما اینکه برای فرار از مرگ خود را در آغوش آن قرار دهم را کار احمقانه ای می دانم.

در باب دستاورد،شما زندگی خود نیچه را مبنا قرار می دهید؟
پاسخ
#35

nevermore نوشته: پرسشی که ذهن مرا درگیر کرده اینست که چگونه نهیلیسم به خود کشی منجر می شود؟مگر نه اینکه دلیل اصلی بی معنایی زندگی مرگ است؟چگونه یک انسان پس از اینکه با مرگ مواجه می شود و زندگی را بی ارزش می بینید به این نتیجه می رسد که خود را در دامان مرگ قرار دهد و دست به خودکشی بزند؟

به هیچ روی هیچ‌گرایی (nihilism) پیوندی با خودکشی ندارد و بساکه مایه‌یِ خوشی بردن هر چه بیشتر از زندگی هم میشود.

نمونه‌وار خیام نیشاپوری نیز در این چامه بزیبایی هر چه بیشتر نگرش خودش از هیچگرایی و فرجامِ فرنودین آنرا مینمایاند:
خیام اگر ز باده مستی خوش باش - با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است - انگار که نیستی چو هستی خوش باش

که میگوید گرچه سرانجام کارِ جهان نیستی و نابودی و پس همان هیچ و پوچ میباشد, ولی در پیِ آن
میتوانیم با انگاشتن (انگار) نبود خودمان دریابیم که نون که هستیم چه بهتر که تا میتوانیم از زندگی امان بهره و خوشی بگیریم.

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#36

Mehrbod نوشته: به هیچ روی هیچ‌گرایی (nihilism) پیوندی با خودکشی ندارد و بساکه مایه‌یِ خوشی بردن هر چه بیشتر از زندگی هم میشود.

نمونه‌وار خیام نیشاپوری نیز در این چامه بزیبایی هر چه بیشتر نگرش خودش از هیچگرایی و فرجامِ فرنودین آنرا مینمایاند:
خیام اگر ز باده مستی خوش باش - با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است - انگار که نیستی چو هستی خوش باش

که میگوید گرچه سرانجام کارِ جهان نیستی و نابودی و پس همان هیچ و پوچ میباشد, ولی در پیِ آن
میتوانیم با انگاشتن (انگار) نبود خودمان دریابیم که نون که هستیم چه بهتر که تا میتوانیم از زندگی امان بهره و خوشی بگیریم.

مهربد جان از همین روی است که من بی اندازه برای خیام ارزش قائلم و اگر یک ایرانی باشد که براستی مایه نازش من باشد همین خیام است.

پ.ن:گفتی خیام مهربد جان، به یادم آمد که آخرین باری که به آرامگاه خیام رفتم چه مایه تخریب شده بود.جالب اینجاست که دقیقا در همان باغ، آرامگاه نفری 2000 تومان ورودی داشت و امامزاده ی کنار آرامگاه ورودی نداشت.همان جا به یاد مادر گرانقدر خمینی افتادم و درود فرستادم بر هوشنگ سیحون معمار چیره دست آن آرامگاه.
پاسخ
#37

البته لذتگرایی (Hedonism) بنظر من به قدر کافی وجود ارزش عینی قائل هست که نهیلیست نباشد.نهیلیست حقیقی قطعا نمیشیند در موردش برای دیگران کتاب بنویسد 4

"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" Ezra Pound

پاسخ
#38

nevermore نوشته: شوالیه جان حرف من اینست که زمانی که ما زندگی را به دلیل فانی بودن و از بین رفتن مان(رخ دادن مرگ) بی معنا و بی ارزش می دانیم چرا باید با مرگ خودخواسته باعث از بین رفتن لذت زندگی کردن بشویم؟
در واقع از دید من سیر رویارویی با مرگ اینگونه است:
من زندگی را به خودی خود با ارزش می دانم واز آن لذت می برم.
زمانی که در می یابم که مرگ پایان این زندگی و لذت بردن است دچار یاس می شوم.
حال بیایم همین اندک لذت زندگی(60،70 سال) را هم با خودکشی از بین ببرم؟

این حرف من در شرایطی است که زندگی را بواسطه ی مرگ بی معنا بدانیم اما اینکه زندگی و زنده بودن را کاری لذت بخش ندانیم و از آن لذت نبریم سخن دیگری است.

من شخصا دلچسب ترین مرگ را مرگ ناگهانی می دانم و برخلاف کامو که احمقانه ترین نوع مرگ را تصادف می دانست و شوربختانه به همین طریق هم درگذشت؛اینچنین مرگ را دوست می دارم اما اینکه برای فرار از مرگ خود را در آغوش آن قرار دهم را کار احمقانه ای می دانم.

در باب دستاورد،شما زندگی خود نیچه را مبنا قرار می دهید؟
زندگی یک عمل آگاهانه و تا حدی ارادی توسط انسان هاست و با وجود لذتی که داره به هر حال حداقل هایی از درد و رنج و سختی رو داره.
اگر ما ادامه دادن یک چیز رو منوط به با معنا بودنش کنم(مثلا پول درآوردن)مشکلی پیش نمیاد و تقریبا خیلی وقت ها ما خیلی چیزها رو به دلیل هدف دیگه ای انجام میدیم.حالا وقتی زندگی هدف و معنایی فراتر از خودش نداشته باشه انسان ممکنه ادامه دادنش رو بیهوده ببینه(و یک نهیلیست خالص باید در آن خودکشی کنه!)حالا دیدگاه نهیلیستی میتونه منجر به این بشه که شخص به دنبال معنایی متفاوت باشه(مثل ماورا)یا سلطه بر همه چیز و همه کس(و گاهی نابودی اینها)
آبزودیسم تا بی معنا بودن با نهیلیسم هم نظره ولی چون ارزش رو به معنا نمیده بنابراین جهان بی معنا رو خیلی ایده آل حساب میکنه!با این حال مرگ رو دشمن درجه یک خودش میدونه:)

نه نه منطور از دستاورد، دستاوردهای فلسفی نیچه هست.یعنی با وجودی که اینها چیزهای کمی نیست ولی متاسفانه به جای پرداختن به متود نیچه پیروانش به ابر انسان و گرایش به قدرت و... تاکید بیشتری کردند و خب به نطر من بخشی از مصائب دوران مدرن نتیجه این نوع دیدگاه به اندیشمندانی مثل نیچه، مارکس و... هست که به جای شناسایی و تحلیل متودشون به دستاوردهاشون توجه شده.

To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
پاسخ
#39

Mehrbod نوشته: به هیچ روی هیچ‌گرایی (nihilism) پیوندی با خودکشی ندارد و بساکه مایه‌یِ خوشی بردن هر چه بیشتر از زندگی هم میشود.

نمونه‌وار خیام نیشاپوری نیز در این چامه بزیبایی هر چه بیشتر نگرش خودش از هیچگرایی و فرجامِ فرنودین آنرا مینمایاند:
خیام اگر ز باده مستی خوش باش - با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است - انگار که نیستی چو هستی خوش باش

که میگوید گرچه سرانجام کارِ جهان نیستی و نابودی و پس همان هیچ و پوچ میباشد, ولی در پیِ آن
میتوانیم با انگاشتن (انگار) نبود خودمان دریابیم که نون که هستیم چه بهتر که تا میتوانیم از زندگی امان بهره و خوشی بگیریم.
خب راستش مهربود جان به نطر من تو هم به دلیل شدت نیروی زندگی!:))از نهیلیسم فاصله گرفتی:)
کامو جایی بعضی نهیلیست ها رو ریشخند میکنه ومیگه"اینها کسانی هستند که روز در مورد بی ارزش بودن زندگی حرف میزنند و شب ها از این زندگی بی ارزش لذت میبرند" :))
البته هر قدر دایره تعریف نهیلیسم رو گسترده تر کنیم فاصله از خودکشی هم بیشتر میشه و حتی ادیان(که در اونها خودکشی معمولا رد میشه) هم نهیلیستی محسوب میشند:)

To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
پاسخ
#40

یکم از جو رمان های فلسفی بیایم بیرون:))
آنا کارنینای تولستوی به نطر من یک شاهکار در زمینه رمان هایی هست که به عشق و خیانت(مخصوصا با تاکید روی خیانت) میپردازه.نگاه دقیق و چندجانبه به مسئله میشه و توصیف های زیبای کتاب واقعا لذت بخشه:)

To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع / نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 12 مهمان