11-07-2013, 09:47 PM
[h=1]فرهنگ و آموزش در ایران پیش از اسلام[/h]
(بررسی متن پهلوی اندرز کودکان)فریدون جنیدی
الف)گفتاردیگران:
چون ما خاموش نشسته ایم، میدان برای هرگونه داوری بیگانگان، و پیروان ایرانی آنان گشاده است، و چنین است که اوستا را که کهن ترین نمونة دفتر و دیوان جهان است، برای کهن بودن با داستان هومر همزمان می شمارند!
پرویز ناتل خانلری میگوید:
«دبیرة اوستایی در هنگام ساسانیان پدیدار شده است «متن اوستایی که اکنون در دست است؛ خط دقیق خاصی است که تنها برای نوشته های دینی ساخته شده و زمان وضع آن را درحدود قرن ششم میلادی شمرده اند»(1)
مهرداد بهار می گوید:«درایران مدرسه ومکتب وجود نداشت»(2)
و نیز همو می گوید:
«کتب زرتشتی و هم شاهنامه، هر دو، مبتنی بر روایات بسیار کهن حماسی اند که طی اعصار دراز، به صورت شفاهی منتقل می شده اند، و از اواخر عصر ساسانی شروع به کتابت آنها شده است»(3 )
و احمد تفضلی مینویسد: «ایرانیان دارای ادبیات شفاهی بوده اند»(4)
ب)گفتارپیشینیان:
● در کاوشهای تپه یحیی (کرمان) در لایه VI C که به زمان پنج هزارسال پیش بر می گردد،19 لوحة خطی کهنتر از خط سومری پیدا شده است(5).
شاهنامه در رویدادهای زمان بهرام گور از پیدا شدن گنجی به نام گنج گاو آگاهی می دهد که دبیره ای جدا از دبیرة زمان ساسانی داشته است که موبدان آنرا دبیرة هنگام جمشید شماردهاند.
● ابوریحان بیرونی می نویسد:
«در زمان ما، در«جِی» که یکی از شهرهای اصفهان است،ازتل هایی که شکافته شده، خانه هایی یافتند که عدلهای بسیاری از پوست درختی که توزنام دارد و با آن کمان وسپر را جلد می کردند، پر بود و این پوستهای درخت به کتابت هایی مکتوب بود که دانسته نشد چیست»(6)
ابن ندیم آورده است:
● «درسال سیصدوپنجاه قمری سغی[سقفی؟]خراب گردید که جایش معلوم نشد.زیرا از بلند بودن سقف آن گمان می کردند که توی آن خالی و مصمت است، زمانی که فرو ریخت از آن کتابهای زیادی به دست آمد که هیچ کس توانایی خواندن آن را نداشت»(7)
● «درکاوشهای شهر سوخته که به سال1377 به سرپرستی دکتر منصور سجادی انجام گرفت،جمجمهء دختری را یافتندکه از بیماری هیدروسفالی رنج می برده است. پزشکان ایرانی 4850 سال پیش استخوان پاریتال راست آن دختر را برداشته اند(کاری که امروز انجام میشود)تا فشارآب را بر روی مغز کم کنند.پژوهشهای پزشکان داوری می کند که آن دختر چند ماه پس ازآن(عمل جراحی)به زندگی خود ادامه داده است زیراکه نسجهای استخوانی بریده شدة پیرامون آن ترمیم یافته است وترمیم تنها با زنده بودن بیمارانجام می گیرد»(8)
● از شوش پنج هزارساله لوحـةگلینی که خویشکاری(تکلیف)دانش آموزان پیدا شده است که بخش بندی پیرامون دایره را به 6 کمان برابر نشان می دهدکه نشان دهنده آگاهی شگفت ایرانیان ازنسبت پرتودایره(شعاع)باشش بر منتظم محاط دردایره است!(9) (نگاره سوی چپ بالا)
از این برتر لوحه ای دیگر است از 3400 سال پیش خوزستان که پیرامون دایره را به هفت برمنتظم بخش بندی کرده است ،و این کارتنها بایستی با بهره گیری از «فرمول جبری » انجام گیرد! ( .1) (نگاره سوی راست بالا)
[ATTACH=CONFIG]2881[/ATTACH]
[ATTACH=CONFIG]2882[/ATTACH]
[ATTACH=CONFIG]2882[/ATTACH]
دراین لوحه استاد از شاگرد خواسته است که دو«قضیه» هندسی را ترسیم کند.
الف : فاصلهء هر نقطه از نیمساز زاویه با دوضلع زاویه برابر است.
ب:عمود منصف پایه در مثلث دوپهلوبرابر(متساوی الاضلاع) از رأس آن میگذرد.
شاگرد «قضیه»ی نخستین راکشیده است ودر قضیة دوم با لرزش دست خط را با فاصله از رأس بسوی چپ کشیده.
استاد درکنارآن، عمود منصفِ درست را که از رأس میگذردکشیده وبا دوکارد«قیچی» نیمی از آن گل را پاره کرده است تادانش آموزان دیگر نتوانند از آن برای خویشکاری های آینده سود ببرند! و این کار در آن زمان، درست همانند خط زدن مشق امروز کودکان است که از آن دوباره نتوان به جای مشق تازه سود برد.
از این گونه دایره ها که به چند بخش تقسیم میشوند ، در «خبیس» (شهداد) کرمان و(گیان ) لرستان و (مارلیک)گیلان نیز یافت شده است به نشانه روشن آ نکه این آ گاهی ها تنها در خوزستان نبوده ودرهمهء سرزمین ایران پراکنده بوده است و چنین نگاره ها چند هزار سال پیش از اقلیدس (که به گمان اروپائیان پدر هندسهء جهان است.) در ایران یافت شده است.
داوری:
گمان غربیان وپیروان ایرانی آنان را خواندید واز این گسترة شگفت دانش در ایران نیز آگاه شدید.
اکنون داوری با خواننده است !تنگ چشمی و کوته اندیشی در هر کاری نکوهیده است به ویژه درپژوهشهای
دانشی !رای آنان بر آنست که سرچشمهء همه چیز را یونان بدانند وانبوه یافته های باستانشناسی را یا از ایران به درمی برند یا در همین جا نابود می کنند ، تا مبادا نیاکان آنان، یونانیان ،شاگرد استادان ایرانی در شمارآیند.
آموزش درفرهنگستانهای ایرانی:
نخستین آگاهی از رشته های آ موزشی در ایران باستان بدست آ مده است ، آموزش ویژهایست که «سیاوخش»را از آن گذراندهاند.
سواری وتیروکمان وکمند عنان ورکیب و چه و چون وچند
نشستنگه مجلس ومیگسار همان باز و شاهین و یوز و شکار
ز داد و ز بیداد وتخت وکلاه سخن گفتن رزم و راندن سپاه
آموزش نخستین: ورزش وآمادگی جنگی، سواری و به کاربردن ابزارهای نبرد، چون شمشیر و تیر وکمان وکمند وگرز... که ویژة همگان بود.
آموزش دو دیگر : چه و چون و چند :
الف: چه ؟ «چه» در این سخن به جای دانش همگانی در آموزش امروز است زیرا که دانش آموز بایستی بداندکه هر چیز «چه» است ؟ یاچیست ؟
پاسخ به چیستی رویدادهای پیرامون زندگی مردمان ، همان است که امروزبدان «دانش » می گویند.
ب: چون؟ دراین سخن چگونه ؟ وچرا ؟ است.
چراچنین است؟ چگونه چنان رویداد رخ میدهد؟ این بخش از دانش را یونانیان «فلسفه» نام نهادند.
پ :چند؟
چند یا اندازه. دانشی است که ازاندازه وآمار وشمار (ریاضیات) سخن می گوید.
1 ـ اندازة زمین وساختمانها و بلندا و پهنای هرچیز که امروزه آن را هندسه می نامیم.
اندازة زمین دشتها وکوه ها و رود ها و دریاها،در زمان ما جغرافیا خوانده می شود که واژه ای فرنگی است، و برابر فارسی آن «زمین نگاری» یا «زمین پیمایی » و مانند اینها است.
این دانش درپنج هزار سال پیش بدانجا رسیده بود که ایرانیان بدانند میانهء جهان شهر زرنگ سیستان است و به همین روی سیستان را نیمروز می نامیدند ،که نیمروز نیمهء جهان شناخته شدة باستان است وهنگامی که در همة جهان باستان (ازژاپن تا ایسلند ) روز باشد، خورشید بر فراز نیمروز است.
بدینروی ایرانیان در آن هنگام همهء جهان باستان را پیموده بودند که می دانستند میانهء آن کجاست.
اندازة ساختمانها بلندی و پهنای چیزها را از آن دسته از ساختمانها که از ده هزار وچهارسد سال پیش در گنج درة هرسین کرماشان ،و نیز شهر هشت هزارساله در تپه زاغة قزوین و چغامیش هفت هزارسالهء خوزستان وشهر سوخته پنج هزار سالهء سیستان می توان سنجید و داوری کرد که ایرانیان چندهزارسال پیش ازیونانیان اندازه ای راکه امروز هندسه می نامیم می دانسته اند.
2 ـ اندازة آسمان و اختران گردش خورشید و ماه وستارگان وبرجها، وسالماری و گاهشماری.
این دانش، دو بخش میشود : ستاره شناسی (نجوم) ، گاهشماری (تقویم).
سدیگر: آن کسان که برای فرمانروایی آموزش می دیدند ، می بایستی که افزون بر جنگاوری و دانشهای دیگر از دانشهای ویژه برخوردار باشند :
الف : داد یا دادگستری
داد گستری نیز یکی ازشاخه های دانش آن روزگار بوده است وکسانی از موبدان «دات وَر» خوانده می شدند که امروز« داور» شان می خوانیم از این سخن نیز روشن می شود که فرمانروایان می بایستی افزون بر دانشهای دیگر از «داد» نیز آگاه باشند تا به بیداد دست نیازند.
از آیینهای تخت وکلاه که در همین داستان از آن به نام «هنرهای شاهان » نام برده می شود،سخن گفتن خوب، آوای نرم ، شیوة مهمانداری ازفرستادگان کشورها ، ونشستن درانجمن سور وچگونگی خوردن خوراک و نوشیدن باده ، آیین شکار ونخجیر وسخن گفتن با سپاهیان وشیوة راندن سپاه وسپه کشی است که امروزه هر یک را دانشی نو می شمارند !
دراوستا واژة [ATTACH=CONFIG]2883[/ATTACH]
به معنی آموزش فرهنگ آمده است و از این واژه دو واژة دیگر؛ نخستین [ATTACH=CONFIG]2884[/ATTACH] هیربد به معنی ، آموزگار و [ATTACH=CONFIG]2885[/ATTACH] شاگرد وفرهنگ آموز برآمده است.
گونهء پهلوی واژة استاد در زبان پهلوی هیرپت ودر زبان فارسی هیربد است به معنی آموزگار، استاد علوم، و جایی که دانش آموزان دینی درآن آموزش می دیدند، هیرپتستان نامیده میشد. اما آن کسان که آموزش فرا دینی می دیدند در فرهنگستان به خواندن می پرداختند ودرشاهنامه اشاره به چنین جای شده است.
سپارید کودک به فرهنگیان کسی کش بود مایه وهنگ آن
یا
به هر برزنی بر دبستان بدی همان جای آتش پرستان بدی(11)
همچنین :
فرمان بزرگمهر به پدران برای آموزش فرزندان :
فزودن به فرزند بر، مهر خویش چو در آب دیدن بود، چهر خویش
ز فرهنگ، وز دانش آمــوخـتن مجو چاره جز، جانش افروختن
اندرز بزرگمهر به پادشاه برای آموزش فرزندِ شاه و آینده کشور :
سپردن به فرهنگ فرزند خُرد که گیتی به نادان نباید سپرد
گفتار دیگر از کارنامه اردشیر بابکان است، آنجا که اردوان، اردشیر پانزده ساله را سرزنش میکند :
«اردشیر را به آخور ستوران فرستاد و فرمود که : بنگر که شب و روز از نزدیک ستوران به نخچیر و چوگان و فرهنگستان نروی»(12)
مدرکی دیگر که در این باره هنوز دردست است متنی است به زبان پهلوی و دین دبیره بنام«اندرخویشکاری ریتَکان»(13) (در تکلیف دانش آموزان)، که درآن یک دانش آموز آموز تکالیفی را که دارد برشمرده است وآن یک «انشاء» به زبان امروزی است که در آن نیز به فرهنگستان به معنی آموزشگاه اشاره شده است.(14)
درمدرک بسیار ارزندة دیگر که خوشبختانه به خط پهلوی موجود است بنام«خسروکواتان وریتک » (15) که داستان پسری است که فرهنگستان را به پایان رسانیده ازشاهنشاه درخواست «کار» میکند:
«به هنگام به فرهنگستانم دادند و من در فرهنگ کردن ساخته (آماده) وشتابنده بودم»(16)
و گزیده ای از آنچه ریدک دربارة آموزشهای خویش می گوید چنین است:
خواندنِ اوستا، نویسندگی ،دانش، تاریخ،گویندگی،سواری وکمانوری و نیزه اندازی وشمشیرزنی، چوگان، نواختن چنگ و وَن و بربت و تنبور، کُنار و سرود، و چکامه و پای بازی(رقص)، اخترماری و ستاره شناسی،شترنگ ونرد و هشت پای!
پسانگاه شاه پرسشی چند از وی می کندکه به دیگرآموزشهای(مواد درسی) فرهنگستان ره می نماید و روشن می شود که افزون براینها ، کسی که تا پانزده سالگی در فرهنگستان آموزش دیده باشد از این دانشها نیز برخوردار است:
1 ـ آشپزی وخانه داری، گیاه شناسی، جانورشناسی، باره شناسی (اسب و شتر و ستور و چارپایان اهلی)، می شناسی، باده خواری ،بزم آرایی، خنیاگری،رامشگری و...
وگمان می رود که چنین آموزشها افزون بر دانشها ، همانست که امروز «فوق برنامه اش» می خوانیم.
از میان هنرهای آموخته شده به خط باریک وخط راز، اشاره شده است واین خود نشان می دهدکه هنر خطاطی نیز از جمله هنرهای موردآموزش بوده است و بزرگمهر نیز دربارة دانش آموختگان و ویژگیهایی که کار آنان باید داشته باشد ، به همین نکته اشاره می فرماید:
بلاغت چو با خط فراز آیدش به گفتار و معنی نیاز آیدش؛
بلفظ آن گزیـندکـه کوتاهـتر بخط آن نویسد که دلخواه تر
در پندنامهای که از آذرباد ماراسپندان در یکسد و پنجاه و چهار گفتار بر جای مانده است، در گفتار سیزدهم چنین آمده است :
«زن و فرزند خویشتن (را) جدا از فرهنگ مَهِل (مگذار) که بر تو تیمار و رنج گران نرسد.» (17)
امروز روشن است که دانشگاه گندیشاپور پس از اسلام نیز پایدار ماند و دانشمندان در آنجا به آموزش میپرداختند و این پایداری چندان به درازا کشید که استادان تازه بدانجا ره یافتند و چون از دفترهای پیشین اندکی نمانده بود، آنان روی به دفتریونانیان کردند و شیوه های اندیشه ودانش یونانی در آن دانشگاه روایی یافت. چنانکه تا کنون نیز از چنگ آن رهایی نیافتهایم.اما انبوه دانشمندان ایرانی که پایه گذاران جبرومثلثات ولگاریتم ونجوم به شیوه برتر، که چشم به یونان ندوخته بودند ،تا سده های چهارم وپنجم آسمان دانش ایران وجهان را ستاره باران کردند.
وچون از پس سده ها، سرچشمهء آن درخشش ها از چشمها دور گردید. ستارگان تازه ، کور سویی می نمودند تا به یاد آن درخشش پر شکوه، خاموش نشود وفرزندان ایران، دراین هنگام دراندیشة درفشداری جهان دانش، به کوشش خویش بیفزایند.
پی نوشتها:
1ـ خانلری،تاریخ زبان فارسی جلداول، رویة 215
2ـ سخنرانی مهرماه 1362 درانجمن زرتشتیان تهران.
3ـبهار، مهرداد، جستاری چند در فرهنگ ایران، رویة 14..
4ـ تاریخ ادبیات ایران پیش ازاسلام ؛ ژاله آموزگار ؛ احمد تفضلی رویهء 13. ونیز درجای جای دفتر نامبرده این سخن کما بیش بازگو میشود.
5_ C, C. LambergKarlovsky.1986.
6 ـ ابوریحان بیرونی، آثاراالباقیه ترجمه اکبر دانا سرشت، رویهء 39.
7 ـ ابن الندیم، الفهرست، رویة 2400
8ـ برای آگاهی بیشتر بنگرید به کتاب حقوق جهان در ایران باستان، بخش آیین نظام پزشکی، چاپ دویم 1384 ، نشربلخ.
9ـ سهم ایرانیان در تمدن جهان. نیرنوری، و نیز تاریخ مهندسی ایران مهندس فرشاد.
10ـ سرامیکهای شرقی کلکسیونهای بزرگ جهان ، دفتر چهارم موزه ایران باستان، فیروز باقر زاده، آنِِِِِ سوارت، ماشیکو ساکو.توکیو 1987.
11 ـ آتش پرست: نگهبان آتش
12- کارنامه اردشیر بابکان، بهرام فرهوشی، دانشگاه تهران، 1378، رویه 19
13 ـ ریتک پهلوی، ریدک فارسی، پسران میان 10 تا 15 ساله.
14ـ مجموعة 50 متن پهلوی مؤسسة آسیایی شیراز. (این نوشته در پایان گفتار با ترجمهء آن میآید)
15 ـ ایرج ملکی یک ترجمهء ازاین متن به دست داده است ونام آنرا «خسرو و ریدک » نهاده.
16 ـ همان ، رویة 1.
17- متن های پهلوی، دستورجاماسب – منوچهر جاماسی اسانا، با مقدمهای از بهرام گور انکلساریا و دیباچهای از ماهیار نوابی، بنیاد فرهنگ ایران، رویهی 59 – پارهء 13
به نام دادار اورمزد
خویشکاری ریدکان دبیرستان خداداد است. هر روز به ویر (حافظه، هوش، اندریافت) فردا، پیش چون، خورشید، برآید از بستر، برخیزید، خویشتن دست و روی [دست و روی خویشتن را] بدست، سوی آب به «خَوَ» شوئید. به گاه؛ بسوی دادههای دبیرستان شوید. بجایی (که) آن خویشکاری خویش (به) دست آید، اندر دبیرستان چشم و گوش و دل و زبان، ایدون بسوی فرهنگ دارید که چونتان از دبیرستان فراز هِلند، اندرراه، هوشیارانه (و به) فرهنگ روید «آسناوهی » (= آنگاهتان که در راه) مردم کهتان بپذیره آید، هرکس که بیاید، ایستید، نماز بآئین برید و «کاریچ» (= آنگاه نیز) که بخانه آمدستید، هوشیارانه، و به اندر «اهی» کنید، هیچ را [بهیچ روی] پدر و مادر مرنجانید. خواهر و برادر و بنده و پرستار و ستور (را) مزنید. «بینیاکاوت» [= بنیاد] و آئین دارید. دُشساز (بدآهنگ، ناسازگار) مبوید، که نیک و بهساز (سازگار) بوید. «که، (= کا = آنگاه) تان که نان خوردن فرمایند، بینی (را) ویرائید (بینی را، پاک کنید) و «دوست» [= دست] شوئید، نان به پیش نهید، بنشینید، یتاآئَتیزَمَئیدِ اشم وهو سه بار گوئید و نان خورید. همچونتان نان «خوَرت» [=نان خورده] بوید. افزایست [=افزون بر آن] جایی بپیرائید، آب بدست دهید، و سر «موی پیت » نهید. برآن سر نهید ، میان بندید، خورید (تا بدانهنگام که) آن (را) [= میان را] نبندید، مخورید. که بر شما ازآن، سخنها بود.
اشم وهو 4 (بار) یتااهو 4 (بار) یتااهووئیریو 2 (بار) بگوئید. سپرام ابا افزایست دندان پرَسن [مسواک] کجای خویشکاری خویش [آنجاکه جای خویشکاری شما است] برید، به اندرز نشینید، خوش خسپید، درست خیزید دبیرستان (را) بکام بینید [اهی] یا [آپی] یا اپی درود.
اندروهی [اندرزی] کنم بشما کودکان، که از هیرپتسیتان بشوید، براه راست روید و سگ و مرغ و ستور (را) اَگ اِشان مزنید میازاراید. [اندر] راه ؛ آشنا مردم که ترا پذیره آید، ایرتنیها (فروتنانه) نیایش کنید و بچربی نمازید برید.
که (آنگاه) با خانه شوید پیش پدر و مادر، دست بکش، فرمانبردارانه ایستید، هر کار که ترا فرمایند هوشیارانه به اندرز کنید. تا فرمان ندهندت منشینید، کهتان [آنگاهتان] نان خوردن فرمایند، بینی ویرائید دست شویید، نان به پیش نهید، یتا آئَت (از شناک؟) اشم وهو 3 بگوئید. چونتان نان خورده بوید، دندان پاک بکنید اشم وهو 4 یتااهو وئیریو 2 بگوئید. دندان پرسن به جای خویشکاری خویش برید، خوش خسپید، درست خیزید. دودیگر روز، فردا، پیش چون خورشید اَبَر آید دست و روی سه بار، به دستشویی و هفت بار به آب داده خوب شوئید، آئین اوستاد به گاه، وادارید:
از استاد زخم، خواری، پادافرهِ گران هوش [همچشِ از او] مَرَسَد [مرساد] چون کسیکه بروز نشود بدبیرستان (کسی که بهنگام بدبیرستان نرود) پشیوان [پشیمان] شود، او، باد بهوستند(؟) که داد (مرز) بیست ساله رسد، پیش دانایان و هیربدان و دستوران رسد، و شما را سخن دانایانه پرسند، شما پاسخ کردن ندانید، مردم؛ بشما نگرند، شما؛ بزمین.
در این جا نوشتار پازند (برگردان اوستایی) اندرزِکودکان را یادآور میشویم که برداشتی است از :
گنجینه دستنویس های پهلوی و پژوهش های ایرانی :27
دستنویس ت 28
متن ناقصی از : بندهش، خویشکاری ریدکان و جز آن
به کوشش : دکترماهیار نوابی و دکتر کیخسرو جاماسب آسا
موسسه آسیایی دانشگاه پهلوی شیراز : 2535
کارهای امروز را باید بر سنگِ آزمون زد، تا سَره از نا سَره پیدا آید.