08-20-2011, 10:17 PM
Toxic نوشته: برای واضحتر شدن تناقض :
موجودی که هر سنگی را میتواند بلند کند را X مینامیم. برای سنگ هم حرف s را بکار میبریم.
"موجود X میتواند هر سنگی را بلند کند " بزبان منطقی میشود : اگر s سنگ باشد آنگاه X میتواند آنرا بلند کند. P ==> Q
"سنگی که موجود X نمیتواند بلند کند" بزبان منطقی میشود : s سنگ است و X نمیتواند آنرا بلند کند . p & ~Q
تا همینجا هم معلوم است که این دو گزاره با هم متناقض هستند اما بازهم برای روشنتر شدن موضوع جدول ارزش منطقی گزاره های فوق را هم میاورم :
[ATTACH=CONFIG]278[/ATTACH]
ملاحظه میکنید که در جدول فوق هرجا که گزاره P==>Q درست (T) باشد ، گزاره P & ~Q نادرست (F) است.
این یعنی دو گزاره با هم متناقض هستند.
خوب اگر خدا قادر مطلق بود و ما این را پذیرفته بودیم که نمیآمدیم درباره آن بحث و گفتمان کنیم؟
خداباوران ادعا میکنند که «قادر مطلق» وجود دارد و همانا خدا است. ما برای رد کردن «وجود مطلق»، این «انگاشت (فرض)» را موقتا درست میپنداریم (فرض را حکم در
نگر میگیریم) و سپس با آوردن یک نمونه -- «خلق کردن سنگی که نتواند خود بلند کند» -- نشان میدهیم که «قادر مطلق» نمیتواند وجود داشته باشد، چراکه «قدرت مطلق» شُدنی نیست.
نمونه ساده برای درک بهتر، یک آدم پولداری مرده است و یک نفر در جایگاه بازمانده ادعا میکند که مرده، عموی پیر وی بوده است.
انگاشت:
- مرده عموی بازمانده است.
ما انگاشت را حکم در نگر میگیریم (فرض میکنیم که مرده براستی عموی این فرد بوده است) و سپس برای مطمئن شدن از ادعا میپرسیم:
- آیا نام کوچک عموی شما فرزاد بوده است یا خیر؟
دقت کنید که در جمله ما گفتیم «عموی شما».
اکنون اگر با استدلال شما بخواهیم پیش برویم، بازمانده بالا لازم نیست حتی به پرسش پاسخ بدهد،
بسنده میکند که به شیوه مذکور شما بگوید: «شما که خودتان گفتید «عموی من» و پذیرفتهاید که ایشان عموی من بودهاند، پرسیدن بیشتر برای چیست؟»
.Unexpected places give you unexpected returns