10-14-2014, 06:10 AM
کوشا نوشته: دو موضوع باید از یکدیگر تفکیک شود یکی اینکه اقتضای خدایی خدا چیست و خدا چه عکس العملی باید در برابر رفتار درست و نادرست انسان داشته باشد؟درمورد رسم بندگی صحبت کردید و اینکه عذابی که انسان در آخرت محتمل میشود (یا حداقل بخشی از آن) بطور مستقیم از مواجهه با اعمال خودش است و عذابی که انسانها متحمل میشوند لزوما یا فقط اینطور که در کتابهای آسمانی نوشته اند نیست که سیخ و آتش برونی باشد و فرشته های مامور عذاب و این حرفها.
موضوع دیگر نوع رفتار انسان در برابر خواسته های چنین خدایی است.
خدا طبق تعریف و طبق فرض جامع جمیع صفات کمال است و به بندگان خود ذره ای ظلم نمی کند بلکه این بندگان هستند که ظالم به خویش اند و در محیط دنیا بذری کشت می کنند که حاصل آن در آن دنیا آتش و رنج و درد و بدبختی است و این موضوع از طریق پیامبران به انسان اطلاع رسانی شده لذا اگر انسانی خلاف آن را عمل کند تنها کسی که سزاوار ملامت است خود اوست
پس از این جهت نقص و تناقضی در خدا وجود ندارد
آنچه مهم است موضوع دوم یعنی نوع عملکرد ماست؛ ما حتی اگر در ظاهر در وجود خدای ادیان اشکالاتی ببینیم دستمان به جایی نمی رسد و نمی توانیم کاری انجام دهیم
اما نسبت به عمل و رفتار خود اختیاری به ظاهر تام و کامل داریم و می توانیم بین شکور بودن و کفور بودن یکی را انتخاب کنیم؛ انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا (ما راه را نشان دادیم تو خواه پند گیر و خواه ملال)
خلاصه اینکه
خدا به اقتضای خدایی خود قطعا عمل خواهد کرد
این ماییم که اختیار داریم به اقتضای بندگی خود عمل کنیم یا نکنیم و در هر دو صورت
کِشته خود را درو خواهیم کرد و گزندی از خدا به ما نخواهد رسید.
اولا که اگر حرف از بخشیدن و نبخشیدن توسط خداست، باید پرسید پس این بخشیدن و نبخشیدن فرقش چیست؟ مثلا اگر من نماز نخوانده باشم ولی خداوند در آن دنیا مرا به این خاطر میبخشد و از حق خودش میگذرد، آیا عذاب خواهم کشید یا خیر. مهم نیست شکل و ماهیت عذاب چیست، مهم اینست که اگر خدا بخواهد بهرصورت این اثر از بین میرود و انسان دیگر عذاب نمیکشد.
دوما فراموش نکنید که ما از برهان رفع ضرر محتمل تا اینجا رسیدیم و از شک و یک خدای احتمالاتی صحبت کردیم و دیگر هیچ. درمورد ادیان و اینکه کدام دین و کدام خدا، قبلا توضیح دادم که چیز روشن و قاطعی وجود ندارد، و یک فرد مشکوک با خدای احتمالاتی اش احتمالا مانند بنده جز انتخاب همان اصول بنیادین و مهمترین و واضح ترین و بزرگترین و منطقی ترین موارد و مشترکات از میان این همه قال و قیل و هیاهو و دعوا، چارهء دیگری نخواهد داشت و انتخاب یک دین خاص و باور و تقید به تمامی مناسک و وظایف و هزینه های آن در نظرش معقول و اصلا ممکن نخواهد بود (چون با شک آنقدر اطمینان و انگیزه و ارادهء لازم در آدمی فراهم نمیگردد که بخواهد کلی جزییات ریز و درشت را انجام بدهد و در کل هزینه های زیادی بپردازد).
با شک نمیتوان بیش از این پیش رفت و بیش از این بود!
میتوان آدم خوبی بود، اما نمیتوان حتی در ظاهر یک فرد مذهبی بود. میتوان به مشترکات میان ادیان پایبند بود؛ منظورم از مشترکات بطور مثال پرهیز از دزدی، زنا، قتل و انواع دیگر جنایت، استثمار و ظلم ، خودکشی، و امثالهم است و انجام کارهایی مثل کمک به فقرا و محبت به انسان و حیوان و غیره.
برای عمل به یکسری دین های گسترده و پیچیده و عریض و طویل و پر هزینه ای مانند اسلام که وقت و انرژی و هزینه ای مادی زیادی را طلب میکنند، نیاز به باور و ایمان قلبی است و اینکه اگر یقین نداری ولی حداقل اینقدر هم شک نداشته باشی و خدایت فقط بر اساس محاسبات ریاضی و احتمالات نباشد.
این رسم بندگی که میگویید خودش از نظر بنده موضوعی کاملا قابل بحث و مبهم است و باید دید اصلا یعنی چه و چرا و واقعا رسم بندگی دقیقا چیست و از کجا ثابت میشود و غیره. برای شما که ایمان دارید رسم بندگی لابد همان نماز و روزه و عمل به تمامی اسلام است، اما به دید من شاید اینطور نباشد. خیلی خیلی داستانها باز هست که دیگر فکر نمیکنم لزومی باشد و بحث تا همین جا روشن شده و به یک توافق و نتیجهء نهایی نسبی رسیده ایم، ولی اگر لازم شد بازهم میتوانیم سرفرصت بیشتر روی این مسائل جانبی بحث کنیم.
در ضمن تردیدها درمورد اصالت و دست نخوردگی و کامل بودن منابع و تعلیمات مذهبی، که قبلا بدان اشاره کردم، خودش عامل دیگریست که عمل به جزییات و بخصوص مسائل ظاهری یک دین خاص را بخصوص در نظر یک انسانی که حتی در باب وجود خدا هم شک دارد، بیش از پیش غیرعاقلانه و بهتر است بگویم کاملا احمقانه و تنفرآمیز میسازد. چنان که برای من چنین است! من احساس تنفر و کودنی و نادانی شدیدی میکنم از اینکه بخواهم پیرو این ادیان عریض و طویل با آن همه ادعاهای توخالی و سانسور و دروغ و مغلطه هایشان باشم و خودم را آلت دست و مسخرهء یک عده دلقک و شارلاتان که اسم خود را روحانی میگذارند و بقیهء مذهبیون سازم. من به هیچ وجه برای هیچکس بیل مفت نخواهم زد. تنها وقتی بیل میزنم که کاملا مطمئن باشم برای خود بیل میزنم یا حداقل برای حقه بازها و شارلاتان ها نیست.
تا اینجا اول و آخرش به همان نتیجه که بنده از خیلی پیشتر گفتم رسیدیم، اینکه در باب وجود خدا احتیاط کنیم، و اینکه حداقل یکسری اصول اساسی و امر و نهی های مشترک و واضح و منطقی بین تقریبا تمامی ادیان و معنویت های بقدر کافی درست و حسابی (طبیعتا از دید عقل و تجربه و وجدان خودمان) را سعی کنیم در حد توان رعایت کنیم. فکر نمیکنم خدای احتمالاتی ما هم بیش از این از ما، حداقل بعنوان یک حداقل، انتظار داشته باشد، چراکه ما به این نتیجه رسیدیم که خدای احتمالاتی انتخابی ما از نوع منطقی اش و سازگار با عقل و وجدان بشری است، و چنین خدایی از دست ما بخاطر اینکه عقل و دانش و اطلاعات ما بیش از این نبوده و بر اساس عقل و وجدان خودمان عمل کرده ایم خشمگین نخواهد شد و ما را مجازات نخواهد کرد!
من رسم بندگی ام این است که هر وقت حالم خوش است، وقتی پیشرفتی میکنم، وقتی به زندگی و آینده امیدوارتر میشوم، وقتی میبینم قوی تر میشوم، وقتی به چیزهایی که دلم میخواهد دست می یابم یا بدانها نزدیکتر میشوم، و وقتی درونا حس خوب دارم و حتی از بعد معنوی احساس میکنم که رشد یافته ام، ...، از خدای احتمالی خودم تشکر میکنم! فکر نمیکنم به بیش از این هم نیازی باشد، یعنی مثلا نیازی نمی بینم حتما یک جور خاصی دولا و راست بشوم و یک وردهای خاصی را طوطی وار تکرار کنم تا خداوند متوجه میزان قدردانی و شعور من بشود. هرچند منعی هم در این نمی بینم که کمی بیشتر از نظر ظواهر مایه بگذاریم و گاهی شده مثلا سجده هم کرده ام، با اینکه مدتهاست دیگر نماز نمیخوانم و اصلا از نماز خواندن بدم می آید!
ضمنا موقعی هم که احساس میکنم به من ظلم میشود، موقعی که زندگی بیش از حد ظرفیتم بر من سخت میشود، خشمگین شده و به همان خدای احتمالاتی خودم فحش هم میدهم! البته میدانم که احتمالا بی معنی است، ولی میخواهم بگویم که من همانطور که جهان با من رفتار میکند دقیقا همانطور هم عکس العمل نشان میدهم، بصورتی کاملا طبیعی! بهرحال از کسی که دین و ایمان ندارد و خدایش احتمالاتی است، فکر نمیکنم بیش از این انتظار برود. آن مال انسانهای باورمند است که هرچه در مذهب گفته شده باشد دربست میپذیرند، و مثلا در قرآن خدا گفته اگر تمام دریاها جوهر بشوند و تمام درختان قلم شوند نمیتوانند نعمتهای خداوند را بنویسند، و بنابراین یک مذهبی با ایمان قوی در این زندگی هرچقدر هم کونش پاره شود و هرچقدر هم ظلم و بدبختی ببیند بازهم میگوید که در مقابل نعمتها و لطف خدا چیزی نیست! هرچند بنده شخصا تاکنون مشاهده کرده ام که اکثر انسانها چنین ایمان و اراده و ظرفیت قوی ندارند و تحت فشار شدید اکثرا بصورت موقتی هم که شده دچار فروپاشی و خشم و نارضایتی شده تاجاییکه گاهی حتی به خدا هم بد و بیراه میگویند. بهرحال فشارهای مادی روی انسانها تاثیر دارند و انسانها سوپرمن که نیستند! یک ظرفیتی دارند دیگر که اگر از آن تجاوز شود کنترلشان را از دست میدهند.