07-03-2012, 09:12 PM
تا آنجاییکه من میبینم، کوروش گرامی میخواهند رویکردی عملی اوردند:
نخست چند پیشانگاشت داشتیم:
که نمیگمانم کسی با هیچکدام مخالف باشد.
اکنون از دید عملی (pragmatic) میتوان اینگونه گفت که ما چه یک رفتار را از دید اخلاقی درست ببینیم، چه از دید قانونی، اگر کسی بخواهد آن را بپیچاند، میتواند.
در اینجا تنها جنبه عملگرایی استدلال کوروش در "ساده کردن" بخش واکافت (analysis) داستان برای فرگزینگر (تصمیمگیر) است،
بدینچم که ما برای آنکه کار همبود را آسان کرده باشیم میگوییم قانون بر همه چیز برتری دارد؛ اگر کسی خواست میتواند آن را بشکند، ولی باید پیآمدهای آن را نیز پذیرا باشد:
پس،
اگر قانونی بد بود:
و رویکرد پیشنهادین برای اصلاح قانونهای بد،
پس یکبار دیگر، تنها کارکرد عملگرایانه این "برترینیِ قانون (اولیت اول)" در این کوتاه میشود که ما کسانی که قانون
را میشکنند بیاخلاق و تبهکار میشماریم، ولی اگر توانستند قانون [بد] را بازنویسی کنند کار آنها را اخلاقی و درست میدانیم."
به گفته دیگر: بار اخلاقی کار هر کس تنها در سرانجام آن نهفته است و نه در خود آن کُنش.
جز نمونه بالا، این رویکرد چیز عملگرایانه بیشتری در خود ندارد.
رویکرد پیشنهادی من این است که اخلاق را برتری به قانون دهیم. در این رویکرد، هر کس اگر قانونشکنی کرد، باز هم باید پیآمدهای آن را پذیرا
باشد، ولی او را دیگر "بیاخلاق" نمیشماریم، تنها "قانونشکن" خواهیم دانست.
در کنار آن، برای بازشناسی کار اخلاقی از نااخلاقی و پیشگیری از آشوب (هرج و مرج) هر کس میتواند به شیوه زیر و با قاطعیت 100% نا/اخلاقی بودن رفتار خود را رایانش کند.
نخست دو کَروند (factor) زیر را داریم:
به همین ریخت، نخست سود/زیان یک رفتار را در پایگانی مَهندینی (اهمیتی) زیر در میآوریم:
سپس بازه زمانی را روی هر کدام اعمال میکنیم: یک رفتار که امروز برای من سودمند است، در گذر 10 سال آینده چه اندازه برای دیگران (و ناسرراست خود من و نزدیکان من و ..) زیانمند است.
در پایان اگر اخلاقی بود، مینگریم که آیا ستیزی میان رفتار دلخواه ما و قانون هست یا خیر. اگر بود، برتری را به رفتار اخلاقی میدهیم و با دور
اندیشی قانون را میپیچانیم و همچنین، در ذهن نگه میداریم که در آینده چگونه میتوان قانون نااخلاقی و بد یافته شده را بازنویسی کرد.
اگر ستیزی نبود، مینگریم که آیا ارزش قانونمند شدن رفتار میرود یا خیر، اگر میرفت در ذهن نگه میداریم که در آینده چگونه میتوان آن را تصویب کرد.
kourosh_bikhoda نوشته: چون انسان یک موجود اجتماعیست. ما داریم از حوزه عمل در مدنیت حرف میزنیم. همواره کسانی هستند که با قوانینی مشکل دارند و با استدلال هایی خود رو محق در شکستن اونها می کنند. ترکیب این سه واژه بولد شده میتونه جامعه رو از مدنیت و تحت اداره بودن خارج کنه. بنابر این برای جلوگیری از هرکی هرکی، باید به حکم کلی_ اخلاقی_ "اولویت با قانون است" گردن نهاد!
نخست چند پیشانگاشت داشتیم:
- پشتوانه: قانون پشتوانه خود را از اخلاق میگیرد.
- آزادی: هیچکس وادار به پیروی نه از قانون و نه اخلاق است.
- شناختپذیری: کار اخلاقی از نااخلاقی را میتوان منطقوار از یکدیگر بازشناخت.
که نمیگمانم کسی با هیچکدام مخالف باشد.
اکنون از دید عملی (pragmatic) میتوان اینگونه گفت که ما چه یک رفتار را از دید اخلاقی درست ببینیم، چه از دید قانونی، اگر کسی بخواهد آن را بپیچاند، میتواند.
در اینجا تنها جنبه عملگرایی استدلال کوروش در "ساده کردن" بخش واکافت (analysis) داستان برای فرگزینگر (تصمیمگیر) است،
بدینچم که ما برای آنکه کار همبود را آسان کرده باشیم میگوییم قانون بر همه چیز برتری دارد؛ اگر کسی خواست میتواند آن را بشکند، ولی باید پیآمدهای آن را نیز پذیرا باشد:
anarchy نوشته: منظورم از ملزم دلیل تصمیم گیری شما برای فعالیت درمکانی غیرقانونی بود.حرف شما تناقض داره یا اینکه من متوجه نمیشم!!! از طرفی میگید اولویت در هر حالی با قانون بعد با گفتن اینکه قانون غلط هست و من تبعات شکستش رو میپذیرم میخواید باز نشون بدین اولویت با قانونه!!! اولویتی که خودش ما رو مجبور به شکستنش بکنه دیگه چه جور اولویتی هست؟
kourosh_bikhoda نوشته: بله چه عیبی داره؟ من به عنوان یه فرد قانون گریز، در عین حالی که قبول دارم اولویت با قانونه، ولی اون رو میشکنم. تبهکار و خلافکار هم به اشکال و ایراد کارش واقفه. من هم همینطور.
پس،
اگر قانونی بد بود:
کسی که (برای یک کار نیک، اخلاقی یا هر چیز دیگری) قانون بد را میشکند خود کاری نااخلاقی انجام میدهد.
و رویکرد پیشنهادین برای اصلاح قانونهای بد،
کس میتواند در راستای بازنویسی قانون بد قانونشکنی کند:
[indent]اگر پیروز شد: پس کار او اخلاقی بود.
[indent]اگر پیروز شد: پس کار او اخلاقی بود.
اگر شکست خورد: پس کار او نااخلاقی بود.
[/indent]پس یکبار دیگر، تنها کارکرد عملگرایانه این "برترینیِ قانون (اولیت اول)" در این کوتاه میشود که ما کسانی که قانون
را میشکنند بیاخلاق و تبهکار میشماریم، ولی اگر توانستند قانون [بد] را بازنویسی کنند کار آنها را اخلاقی و درست میدانیم."
به گفته دیگر: بار اخلاقی کار هر کس تنها در سرانجام آن نهفته است و نه در خود آن کُنش.
جز نمونه بالا، این رویکرد چیز عملگرایانه بیشتری در خود ندارد.
رویکرد پیشنهادی من این است که اخلاق را برتری به قانون دهیم. در این رویکرد، هر کس اگر قانونشکنی کرد، باز هم باید پیآمدهای آن را پذیرا
باشد، ولی او را دیگر "بیاخلاق" نمیشماریم، تنها "قانونشکن" خواهیم دانست.
در کنار آن، برای بازشناسی کار اخلاقی از نااخلاقی و پیشگیری از آشوب (هرج و مرج) هر کس میتواند به شیوه زیر و با قاطعیت 100% نا/اخلاقی بودن رفتار خود را رایانش کند.
نخست دو کَروند (factor) زیر را داریم:
- سود/زیان
- بازه زمانی
به همین ریخت، نخست سود/زیان یک رفتار را در پایگانی مَهندینی (اهمیتی) زیر در میآوریم:
- سود خود
- سود نزدیکان
- …
- سود همسایه و هممیهن
- سود جهانی و بشر
- …
سپس بازه زمانی را روی هر کدام اعمال میکنیم: یک رفتار که امروز برای من سودمند است، در گذر 10 سال آینده چه اندازه برای دیگران (و ناسرراست خود من و نزدیکان من و ..) زیانمند است.
در پایان اگر اخلاقی بود، مینگریم که آیا ستیزی میان رفتار دلخواه ما و قانون هست یا خیر. اگر بود، برتری را به رفتار اخلاقی میدهیم و با دور
اندیشی قانون را میپیچانیم و همچنین، در ذهن نگه میداریم که در آینده چگونه میتوان قانون نااخلاقی و بد یافته شده را بازنویسی کرد.
اگر ستیزی نبود، مینگریم که آیا ارزش قانونمند شدن رفتار میرود یا خیر، اگر میرفت در ذهن نگه میداریم که در آینده چگونه میتوان آن را تصویب کرد.
.Unexpected places give you unexpected returns