03-06-2016, 07:32 PM
Mehrbod نوشته: درست است, ولی انگیزهیِ همهیِ چپها همیشه بد نیست و بایستی مانند کسانی به ایشان نگاه کرد
که از یک راهی میخواهند کنترل از دست رفته روی زندگیاشان را بازبیابند. پیوستن به جنبشهایِ
گیاهخواری, آزاردادن و سختی دادن بالا به خود برای پیشگیری از خوردن بهمان و بیسار مادّهیِ خوراکی, راهپیمایی
کردن و امضاء گرفتن و یکشنبهها از تعطیلی خود زدن و سر خیابان ایستادن و با این و آن گفتگو کردن
و رای گرفتن و ... اینها کوششهایی [ناکارآمد] در راستای بازپسگرفتن کنترل روی زندگی و سرنوشت خویشتن میباشند.
در نمونههایی این کوششها به بهکرد سیستم میانجامند و برای نمونه نژادپرستی ورمیافتد, در نمونههایی
هم زیادهروی میشوند و به ابراز قدرت ناب بدل میگردند, مانند زورچپاندن همجنسگرایی به کشیشان مسیحی.
نکوهش این رفتارها نه در برآیند آنها, بساکه در کژروی ِ بُنیادین آنها است:سرپوشاندن نیاز, که بازپسگرفتن کنترل روی زندگی و سرنوشت خویشتن باشد, با چیزی دیگر, که فعّالیت اجتماعی باشد.
آری قطعا تمام چپها مریض یا بدخواه نیستند. اساسا اکثر مردم سیاسی نیستند، Status Signaling هم بخودی خود بد که نیست بلکه سیستمی کارا جهت تشویق و جهت دهی جامعه است.
منظور من از چپ، بخشی رادیکال از چپ است که ایدههایِ انقلابی جدید را به پیش میراند و کنترل نهادهای اجتماعی و روشنفکری را بدست گرفته، آکادمی، مطبوعات، سیستم آموزشی و مدارس و ...
مهم صورت این جنبشها نیست، عدالت اجتماعی، اهمیت به محیط زیست و طبیعت، برابری و عدالت اجتماعی و... همه ارزشهایی مردمی هستند، بلکه مهم کارکرد آن هاست. من گمان نمیکنم حقیقتا کسی باشد که بطور جدی مدافع مثلا تجاوز باشد، یا معتقد باشد آلودگی خوب است و دود خوردن برای سلامت مفید است. ولی این مساله اینطور ترسیم و Frame میشود.
مثلا در مورد نژادپرستی: به هیچ وجه نژادپرستی کم نشده. امروز نژادپرستی تنها بعنوان اتهام به جمعیت بومی و همگن تعریف میشود. در غرب نژادپرستی تنها برای سفیدپوست تعریف میشود، در ایران برای ایرانی (در برابر مثلا مهاجر افغانی)و... و همانطور که اعلام میشود هدف Diversity هرچه بیشتر است، چرا که جامعهیِ ناهمگن انسجام و «سرمایهیِ اجتماعی» کمتری دارد، اتمیزهتر است و قابل مدیریتتر. در گذشته (و حتا همین امروز) انتقال تودهای جمعیت و بر همزدن هژمونی راه مطمئنی بوده برای جلوگیری از شکلگیری حرکتهایِ مردمی بوده. این حقیقت آنقدر روشن است که حتی معتقدین به مالتی کالچرالیسم هم نمیتوانند آنرا انکار کنند.
نقل قول:نکته مهمتر اینجا این است که چه فمینیسم باشد, چه نباشد, تغییر
آنچنانی در روندگی که سیستم تکنولوژیک میسپراند, نمیدهد.
فرهنگ بتنهایی اثرمندی ناچیزی دارد و کشوری که اقتصاد پیشرو و تکنولوژی پیشتاز نداشته
باشد خودبهخود به سیهروزی یا روبرداری میافتد, گرچه بهترین فرهنگ را هم دارا باشد.
برای نمونه فرهنگ و شیوهیِ زندگی تیرههای نخستینی سرخپوستان از بسیار دیدگاهها, شیوهای بسیار آسانگیر و بشردوستانه بوده
است و تراز شادی و خوشنودی از زندگی میان آنان میتوان به جرأت گفت بسیار بالاتر از یک آدم میانهیِ مدرن امروزین بوده است.
هر آینه این فرهنگ و شیوهیِ زیست در برابر فرهنگ چیرهای که از راه دریانوردان اروپایی راه خود را به آمریکا باز گرفت هرگز بختی
برای فرازیست نداشت زیرا فاکتورهای ابژهیِ بسیار مهمتر دیگری, که همانا رشد اقتصادی, برتری تکنولوژیک و جزآن باشند, بسادگی سرنوشتسازتر بودند.
من هم متقاعد شدهام که فکر و اندیشه مسالهیِ اصلی نیست،سخن من اینست که پروپاگاندای دستگاه حاکم نشان از ستیز آن با جامعه دارد.
دربارهیِ سرخپوستان، با وجود احترام به شیوهیِ زندگی شان و موافقت به شادی بیشتر آنها نسبت به وضع فعلیشان؛ من بنظرم میرسد که دربارهیِ آسانگیری و صلح دوستی آنها مبالغه شده باشد. بگمانم دلیلی داشته که انسانها رنج سفر و زندگی در شرایط سختتر را بخود دادهاند و اینچنین در طول چند هزار سال در سراسر زمین پراکنده شدهاند. تلهیِ مالتوزی باعث میشود تا همزیستی مسالمت آمیز امری گذرا باشد.
من گمان میکنم هنوز هم شیوهیِ زندگی و ارزشهایِ مردم مختلف متفاوت است. در سیستمی دیگر همچنان سرخپوست میتواند سبک زندگی خود را داشته باشد، حالا نه بشکل اولیه، ولی قطعا بهتر و ارگانیک تر از سیستم فعلی.
اگر در چندصد سال پیش دربارهیِ اثر تکنولوژی و تفاوتهایِ بیولوژیک و فرهنگی نمیدانستیم، امروز میدانیم، ولو اینکه در زیر انبوهی از شبه علم مدفون شده باشند. بنظر من اینطور میرسد که هنوز قدری کنترل ممکن است، اگر بطور معجزه آسایی فردا کنترل سیستم به دست افراد صالح داده شود، آیا همچنان بنظرت تغییر مسیر آن غیرممکن بنظرت میرسد؟
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound