11-24-2015, 01:03 PM
سارا نوشته: این نظر شخصی شماست قربان! و همانطور که از ابتدا می دانستم شما حتی به خودتان زحمت خواندن یکی بیت شعر یا یک خط از نوشته های عرفا را به خود نداده اید و زندگینامه ی یکی از آنها را هم نخوانده اید وگرنه چنین سخنی نمی گفتید!
عرفا در برابر دیگران سکوت می کنند و انکار! و راز را فاش نمی کنند آنگاه چطور آنها می خواهند دیگران دربسته حرفشان را بپذیرند ؟ آنها که حرفی نمی زنند! رازی ملا نمی کنند ....... بقول حضرت مولانا :
منم آن عاشق رویت که جز این کار ندارمو یا در جایی دیگر می فرماید:
که بر آنکس که نه عاشق ، بجز انکار ندارم
آنکه را اسرار حق آموختندمی بینید مدام بر نگفتن و سکوت کردن و انکار کردن عشق درنزد دیگران تاکید شده است. اصولا سالکان نباید احوالاتشان و رازهایی که بر آنها مکشوف شده است را بر غیر بگویند.
مُهر کردند و دهانش دوختند
جادوگران و افسونگران هم میگویند به حقیقتهایی فراطبیعی دسترسی دارند, ولی نمیتوانند بگویند چگونه.
عارفان هم میبینیم بهمین شیوه میگویند «ما میدانیم حقیقت چیست, ولی نمیتوانیم به شما بگوییم» —>
در بهترین چهره:
خودفریبی
در بدترین چهره:
سارا نوشته: حضرت حافظ سروده:
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در رنج خودپرستی
این سخن هم بمانند این میماند که پزشک دانشمند از درمان بیماری که تنها مدعیست بهتر از او میداند خودداری بجوید و بگوید:
با مدعی مگویید اسرار مرگ و هستی
تا بی خبر بمیرد در رنج خودپرستی
تا بی خبر بمیرد در رنج خودپرستی
هنگامیکه منطقوارانه, از پزشک چشمداشت این میرود آنچه میداند را به زبان ساده و خردپذیر برای بیماری که بدرستی نگران تندرستی خود — یا در برابر
عارفان روانپریش نگران رواندرستی خود — باشد را به زبان بیاورد, نه اینکه آنجا بازار سالوسی و فرقهبازی راه انداخته و این را راه بدهد و درمان کند, آن یکی را نه.
سارا نوشته: در میان عرفا آنان که دست به افشای راز زدن همگیشان به بالای دار رفتند چرا که سزای افشای راز او مرگست آنهم حلاج وار! چرا که دیگران نمی فهمند اینها چه می گویند و آنها را متهم به جنون و کفر می کنند و عاقبتی جز مرگ هم در انتظار آنان نخواهد بود.
عارفان مسلمان از سوی مسلمانان خودباخته کشته میشوند, ناخداباوران! خردگرای
در این میان بایستی این را نشانهای از درستی سخن عارفان برداشت نمایند.
سارا نوشته: در همان داستان غار ِ افلاطون هم این سخن گفته شده است که آنهایی که به بیرون غار می روند وقتی برمی گردند تا آنچه را که دیده اند برای بقیه بازگویند متهم به دیوانگی و جنون می گردند و اگر زیاد اصرار ورزند دیگران دست و پایشان را غل و زنجیر کرده تا دیگر نتوانند حرکت کرده و به بیرون غار بروند.
پس در ابتدای طریقت آنچه که سالک باید بداند آنست که سکوت کند و خویشتندار باشد و راز و احوالاتش را برِ غیر نگوید.
پس در نتیجه این سخن شما که فرمودید "خود این عارفان هم نمیفهمند چه میگویند, ولی میخواهند دیگران آنرا دربسته بپذیرند." از بیخ غلط می باشد!
بیجاست, در تاریکی هم میشود فیل را لمس نمود و هرکس میتواند یک برداشت دگرسانی از خرطوم یا دم او بکند,
ولی در هر چهرهای این تعریفها خردپذیر میباشند و میتوان آنها را همواره به بوتهیِ آزمایش و سنجش نهاد.
هنگامیکه, سخن عارفان چیزی جز اینکه «ما یک چیزی دریافتهام که خودمان هم نمیتوانیم درست بگوییم چیست» نمیباشد
و تنها راهی که میتوان گفتهیِ ایشان را گویا سنجید همین است که خودتان هم یکی از آنان بشوید (= فرقهگرایی و یارگیری ≠ خردپذیری).
سارا نوشته: مشکل همینجاست که شما دارید یک مثالی را که برای عالم مادی است را برای عالم معنا تعمیم می دهید و از اینرو قیاس مع الفارق است. آن شخص کور و بینایی هر دو در این عالم مادی است اما عالم معنا دنیایی فرای عالم مادیست دنیایی است که در آن تعاریف و اشیا ورای آنچه که در عالم مادی هستند هست.
بینایی و دیدن خود در جهان پندار معنا میابد, اگرنه اتم و یاخته کور و بینا ندارند. پس باری دیگر, دریافت (understanding) در
نیاز به وایافت (perception) نمیباشد; همانجور که کسیکه کوررنگ است نمیتواند رنگ سرخ را وایابد, ولی همزمان دریابد چیست.
.Unexpected places give you unexpected returns