11-24-2015, 08:31 AM
Mehrbod نوشته: نکته گیرا اینجاست که خود این عارفان هم نمیفهمند چه میگویند, ولی میخواهند دیگران آنرا دربسته بپذیرند.
این نظر شخصی شماست قربان! و همانطور که از ابتدا می دانستم شما حتی به خودتان زحمت خواندن یکی بیت شعر یا یک خط از نوشته های عرفا را به خود نداده اید و زندگینامه ی یکی از آنها را هم نخوانده اید وگرنه چنین سخنی نمی گفتید!
عرفا در برابر دیگران سکوت می کنند و انکار! و راز را فاش نمی کنند آنگاه چطور آنها می خواهند دیگران دربسته حرفشان را بپذیرند ؟ آنها که حرفی نمی زنند! رازی ملا نمی کنند ....... بقول حضرت مولانا :
منم آن عاشق رویت که جز این کار ندارم
که بر آنکس که نه عاشق ، بجز انکار ندارم
و یا در جایی دیگر می فرماید:که بر آنکس که نه عاشق ، بجز انکار ندارم
آنکه را اسرار حق آموختند
مُهر کردند و دهانش دوختند
می بینید مدام بر نگفتن و سکوت کردن و انکار کردن عشق درنزد دیگران تاکید شده است. اصولا سالکان نباید احوالاتشان و رازهایی که بر آنها مکشوف شده است را بر غیر بگویند.مُهر کردند و دهانش دوختند
حضرت حافظ سروده:
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در رنج خودپرستی
در میان عرفا آنان که دست به افشای راز زدن همگیشان به بالای دار رفتند چرا که سزای افشای راز او مرگست آنهم حلاج وار! چرا که دیگران نمی فهمند اینها چه می گویند و آنها را متهم به جنون و کفر می کنند و عاقبتی جز مرگ هم در انتظار آنان نخواهد بود. در همان داستان غار ِ افلاطون هم این سخن گفته شده است که آنهایی که به بیرون غار می روند وقتی برمی گردند تا آنچه را که دیده اند برای بقیه بازگویند متهم به دیوانگی و جنون می گردند و اگر زیاد اصرار ورزند دیگران دست و پایشان را غل و زنجیر کرده تا دیگر نتوانند حرکت کرده و به بیرون غار بروند. تا بی خبر بمیرد در رنج خودپرستی
پس در ابتدای طریقت آنچه که سالک باید بداند آنست که سکوت کند و خویشتندار باشد و راز و احوالاتش را برِ غیر نگوید.
پس در نتیجه این سخن شما که فرمودید "خود این عارفان هم نمیفهمند چه میگویند, ولی میخواهند دیگران آنرا دربسته بپذیرند." از بیخ غلط می باشد!
Mehrbod نوشته: برای کسیکه کور زاده شده همچُنان میتوان گفت بینایی چیست و او همچنان میتواند
آنرا دریابد, اگرچه نتواند درک کند. پس برای دریافت یک چیز بباید نیازی به وایافت (= ادراک) آن نیست.
مشکل همینجاست که شما دارید یک مثالی را که برای عالم مادی است را برای عالم معنا تعمیم می دهید و از اینرو قیاس مع الفارق است. آن شخص کور و بینایی هر دو در این عالم مادی است اما عالم معنا دنیایی فرای عالم مادیست دنیایی است که در آن تعاریف و اشیا ورای آنچه که در عالم مادی هستند هست.
برای مثال مستی یک عارف از عشق را نمی توان با مستی حاصل از شرب خمر یکسان در نظر گرفت و یا از یک نوع دانست! جه زیبا حضرت مولانا این مساله را بیان داشته اند:
شما مست نگشتید و از آن باده نخوردید
چه دانید چه دانید که ما در چه شکاریم؟
Mehrbod نوشته: بوارونه, زبان پارسیک خود تواناست و برابر معنی همان «چَم» است, چُنانکه در پارسی میانه
در کنار «چه را —> چرا = for what reason = why» نیز داشتهایم «چَم رای —> چمرای =for what purpose».
هر آینه, چم تنها زیرگردآیهای از پندار است, هنگامیکه این جهان همان جهان پندار یا بهتر بگوییم, virtual میباشد.
قربان اینگونه پاسخ دادن شما از تعصب و نفرت ناشی می گردد! از تعصب پارسی دوستی و از نفرت اعراب!
پس چرا ابن سینا و دیگر دانمشندان ایرانی تمام کتاب هایشان را به زبان عربی می نگاشتند؟ براستی چرا؟
زیرا همه ی دانمشندان و فلاسفه ی ایرانی معترف بودند که زبان عربی ظرفیت فلسفه و مفاهیم فلسفی را دارد ولی زبان پارسی خیر ! حتی تا همین اواخر هم فلاسفه ی ایرانی چون علامه طباطبایی به عربی آثار فلسفی خود را می نگاشتند. هر چند اخیرا تلاش هایی در جهت ِقوی کردن و بالا بردن ظرفیت فلسفی زبان پارسی شده است.
Mehrbod نوشته: تا اینجا تنها گفتید که دیگران چه گفتهاند, بی اینکه روشن شود منطق این جهان پندارخب نمی دانم که آیا اجازه اش را دارم یا نه؟ آیا شما براستی دوست دارید بنده در اینجا از عالم معنا صحبت کنم یا نه و یا تنها به دنبال مسخره کردن و رد کردن و بی منطق خواندن آن هستید. یک سوال! اصلا هدف شما از این بحث چیست؟ مسلما بدنبال حقیقت این عالم نیستید. می شود این بار بزرگواری کرده بر این حقیر منت نهاده و بگویید که هدفتان از این بحث چیست؟
چیست و چرا باید سخن این و آن را چش مبسته و کورکورانه پذیرفت, آنهم جاییکه خودشان هم درنیافتهاند چه دیدهاند.
بهمین شیوه اگر پیش رود, باید کم کم سخن دیوانگان و مسکالینزدگان را هم پذیرفت, چون آنها
هم گاه میگویند در دیوانگی به حقیقت دست یافتهاند بی اینکه بتوانند بگویند چه حقیقت یا چرا.
اگر پاسخ دهید تکلیف بنده هم روشن می گردد که آیا اجازه دارم این بحث را ادامه دهم یا خیر!
Mehrbod نوشته: این را هم آگاهی بسنده ندارید, زیرا یکی از کهنترین کارواژهها پارسی همان «واختن» است:واختن (≈> گفتن) —> واژ
که «واژه» را از همان برگرفتهاند, چُنانکه «وات = حرف» نیز از همان میاید.
چرا می دانستم البته در زبان پهلوی "واجیدن" یعنی سخن گفتن! که می شود گقت همان واژیدن است. اما شما منظور بنده را نگرفتید منظورم از فصاحت و رسایی زبان عربی بود و اینکه کلمات عربی مثل کلمه ، کلام، تکلم و..... چقدر برای بیان معتانی بزرگ و ماورای دنیای مادی فصاحت و بلاغت و ظرفیت دارند و در درک بهتر هستی یاری دهنده هستند اما ........
Mehrbod نوشته: مالهکشی.
Mehrbod نوشته: حضرت حق و دیگر یاوهها.
چرا؟ به چه دلیل اینها را می گویید اگر ممکن است توضیح دهید علت اینگونه پاسخ دادن هایتان را !
Mehrbod نوشته: شما هنوز نمیدانید «واقعیت» چیست و «حقیقت» کدام است و در جهان پندار دنبال آن میگردید؟
ببخشید شما از کجا می دانید که بنده چه چیز را نمی دانم؟!
بنده هر چه را که ندانم این را خوب می دانم که واقعیت برابر با حقیقت نیست و این همان چیزی است که شما هنوز متوجه نشده اید!