11-23-2015, 03:56 PM
mmns2001 نوشته: درودالبته که بنده با عرفان و و صوفی گری اشنا هستم و کاملا ان تجربه روانی که در شما شور و شوق و احساس انرژیک از درون میکند را درک میکنمنه تنها در بین عرفای پس از اسلام بلکه از گذشته های دورتر در ایران و حتی در هند و در تاریخ ایران پس از اسلام هم بخوبی مسایل را دنبال کردمشما میتوانید تمایلات خود را داشته باشید ولی اعتقاد شما نمیتوان حقیقت را تغییر دهدما میتوانیم حقیقت را سرلوحه کار خود قرار دهیم یا با امیال و تمایلاتمان پیش رویم انتخاب هر یک از این دو امر نه بدلیل خوب بودن یا بد بودن یا داشتن قدرت مغزی میباشد بلکه بدلیل انتخاب غده هیپوتالاموس در مغز میباشددر هر صورت منصفانه نیست که بگوییم بشر مدیون خرد و عقل بوده تنها زیرا دین و هنر و تخیل نقش بسیار مهمی را حداقل از 100 هزاره پیش در پیشرفتهای بشر بازی کردهدرود
![E032 E032](https://daftarche.com/images/smilies/emoji/e032.png)
شور و شوق هست ولی غم هم هست البته از نوع بی دنیایش و تنهاییش گاهی بسیار سخت و جانفرساست اینکه نتوانی حرف دلت را با کسی بگویی اینکه اگر هم حرف دلت را بگویی به جنون و بی خردی و بی منطقی متهم می شوی
![Sad Sad](https://daftarche.com/images/smilies/sad.png)
باده ی تلخ ِ غمت هرکه نوشد
کنجِ غم را کی به شادی می فروشد؟!
بنده ام مدام به این دوستان خردگرا می گویم که همه چیز ِ آدمی در خرد و منطقش نیست پس تکلیف احساس و ذوق چه می شود؟ ولی در جواب، بارانِ گوشه و کنایه و طعنه است و مدام نمره ی منطقم را صفر می دهند! آخر یکی نیست به اینها بگوید کنجِ غم را کی به شادی می فروشد؟!
اگر دل دادن و بستن گناهست
چرا ذوق و ظرافت آفریدند؟
چرا ذوق و ظرافت آفریدند؟
پ.ن.
شما در هم میهن در تاپیکی که بنده آغازگرش بوده ام پستی گذاشته اید;)