11-19-2015, 11:24 PM
Mehrbod نوشته: چُنانکه پایینتر آمد, «جهان پندار = نرمافزار» آنچُنان شگفتانگیزتر از «جهان ناپندار = سختافزار» نیست.
از جایگاه درست شناختشناسانه, هرکس یک خودآگاهی بیشتر نیست که چشم گشوده و خود را خودآگاه میابد. اکنون اینکه از این
تیل به آنسو چه میتوان برداشت نیاز به بُندارش (axiomatization), نمونهوار یکی از نخستین بُنداشتها این است که ما هستی داریم,
یکی از بُنداشتهایِ ترازبالاتر این است که فرنودسار / منطق راهگشا است — دریافت پسآیه / posteriori و بویژه پیشآیه / a priority و همانند.
ازینرو, در این میان اینکه نمونهوار پیکرتراش میتواند تندیس را پیش از تراشیدن در ذهن خود ببیند همان اندازه جادوئین است که زنده بودن.
پیش از آنکه جوابتان را بدهم یک خواهشی دارم و آن اینکه فراموش کنید که بنده یک مسلمان هستم یعنی می شود؟! به خدا حسی که در برابر شما دارم مثل حسی است که یک فلسطینی در برابر یک سربازاسرائیلی دارد مثل حسی که عمو تم در برابر آخرین اربابش داشت! و این حس هم برگرفته از همان عالم ِ خیال است!
پیشتر گفته شد که برای عالم معنا مراتبی است و در این میان عرفا به بالاترین حقایق در عالم معنا می رسند. در نمونه ای که شما بیان داشتید یک پیکر تراش در عالم خیال یک پیکره ای را تصور کرده و سپس عین آن را خلق می کند. یک موزیسین یک معمار هم همینطور. اما عرفا قضیه اشان فرق می کند آنها نمی توانند آن حقایقی را که کشف کرده اند و دیده اند را با واژه های موجود در دنیای مادی برای کسی بازگو کنند. همان داستان معروف افلاطون را که حتما خودتان بهتر می دانید داستان آن غار و آدمهایی که به بیرون آن غار می روند و..
حکایت آن غار در حقیقت حکایت همین دنیای مادی ماست و بیرون غار می شود عالم معنا! پس عالم معنا گستره ای بس وسعتر از عالم مادی دارد.
اما عرض کردم عرفا نمی توانند آنچه را که در عالم معنا دیده اند بازگو کنند بعضی از آنان چون حضرت شمس خموشی پیش می گیرند و هیچ نمی گویند و برخی چون حضرت مولانا و حضرت عطار با شاعری سعی در بیان دارند ولی بعد می بینند که هر چه بگویند آنی نیست که در عالم معنا دیده اند ! و در آخر هم مدام بر اینکه باید خموش باشند تاکید می کنند:
حالِ پخته درنیابد هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام
(مولوی)
چون عبارت محرمِ رازِ تو نیست
لب فرو بستم قلم کردم زبان
(عطار)
دکتر شفیعی کدکنی شاعری را کیمیا گری دانسته است اینکه شاعر آنچه را که از عالم معنا دریافت کرده است را می آید و با استفاده از همان واژه های دنیای مادی بیان می کند در حقیقت دارد نوعی کیمیاگری انجام می دهد! استفاده از واژه های مادی برای بیان حقایق غیر مادی! مثل استفاده از مس برای رسیدن به زر!
البته باید بگویم منظور استاد کدکنی هر شعری نیست برای نمونه اگر خاطرتان باشد شعری (که شما بسیار از آن خوشتان آمده بود!) چون
مشکلی نیست که آسان نشود
مرد باید که هراسان نشود
در آن دسته از شعرهایی که در آن کیمیاگری رخ داده قرار نمی گیرند! و منظور استاد اشعار عارفانه است!