11-17-2015, 09:35 PM
mmns2001 نوشته: درودچرا سیخ میزنی چه کار داری که چه حسی داردنکند میخواهی بیخدای بشوی ولی برایت سخت استدر هر صورت بیخدایی کمی زندگیت را تغییر میدهد ولی زیاد تغییر نمیدهد اخلاقت را کمی تغییر میدهد ولی زیاد تغییر نمیدهدقدرتت را زیاد تر نمیکند در بسیاری از مسایل ولی در برخی مسایل معدود چرا و البته در برخی موارد معدود قدرتت را کم میکندمن میخواهم بگوییم شما شاید نتوانید درست درک کنید این مساله را ولی امثال ما شما را خوب درک میکنندشما مانند نوزادی هستید که بیرون امدن از رحم مادر برایتان وحشتناک است
با سلام و درود
بنده راستش دیگر نمی خواستم در این فروم پست بگذارم ولی الان که در هم میهن داشتم پست هایی با نام کاربری شما را می خواندم ناگهان در کمال شگفتی دیدم همین نام کاربری اینجا از بنده نقل قول گرفته است! خب آمدم برای بجا آوردن رسم ادب .
خب در مورد خودم راستش را بخواهید نمی دانم چه بگویم فقط می توانم بگویم شما هم نمی توانید احوالات بنده را درک کنید چون سرگردانم! بنده می توانم حال ِ یک انسان خدا باور ِ دیندار را درک کنم چون معتقد است که خدایی هست و بهشت و جهنمی و تمام! و نیز حال یک بی خدا را که معتقد است نه خدایی هست و نه دنیایی بعد از این دنیا و تمام!
اما بنده سرگردانم چطور بگویم غمِ بنده ترس از نیستی نیست که بخدا نیستی بهتر از این هستی است چرا که در نیستی رنجی نیست! یا غم بهشت و جهنم را هم ندارم. از همان کودکی از اینکه بخاطر بهشت و از ترس جهنم بخواهم کارخوب انجام دهم بیزار بودم.
ترس بنده اینست که اگر واقعا در این دنیا حقیقتی باشد همان حقیقتی که اهل طریقت به آن اشاره داشته اند همان حقیقتی که عرفا نامش را خدا نامیده اند ، اکر براستی باشد و بنده آن را نیابم و بمیرم براستی که زیانکار خواهم بود!بی خدایان خود را خرد گرا و اهل تفکر می دانند و خداباوران خود را اهل یقین و حکیم خیام چه خوب سروده اند که :
قومی متفکرند اندر ره دین
قومی بگمان فتاده در راه ِ یقین
ترسم از آن که بانگ آید روزی
کای بی خبران راه نه آنست و نه این
منم از همان روز می ترسم!
قومی بگمان فتاده در راه ِ یقین
ترسم از آن که بانگ آید روزی
کای بی خبران راه نه آنست و نه این