10-21-2015, 06:00 PM
Mehrbod نوشته: سخن شما درسته کمتر زادآوری (والدی) یافت میشود که بهترین را برای فرزندش
نخواهد, ولی چگونگی خواستن این بسیار دردسرآمیز است و میتواند گاه به بدترین هم بیانجامد.
در اندربارهیِ (case) سخت شما هم بیشترین امید را میتوانید در زمان ببینید. به دید من به
پدر دوستتان بگویید که فرزندش را هتّا اگر آخوند هم شد بپذیرد و او را دوست بدارد, و
کاری کنید که فرزند ببیند و بباورد که رفتار او در این زمینه تفاوت آنچنانی نمیدهد مگر برای خودش.
در کنار همهیِ اینها, در اینجور جاها چیزهای بسیاری هستند که از چشم دور میافتند. برای نمونه شما میگویید
این پسر هوش بسیار خوبی جای دیگر از خود نشان میداده, ولی بایستی این نکتهیِ پنهان را هم ببینید که همچو
نمایشی چشمداشت هم در دنبال دارد و کسیکه یکبار نشان داد باهوش است, همواره زیر این فشار و تنش
است که باهوش بماند. پس رفتن به "عالم معنویات" خود یک راه آسان برای گریز از اینجور تنشها است
و در اینجا پدر میتواند دگرگزین (alternative)هایِ دیگری در برابر حوزه نایکراست پیشنهاد کند.
رویهمرفته حوزه رفتن آسیبی فیزیکی هم دربر ندارد و اگر چند سالی هم این پسر میخواهد زندگیش را در راه رسیدن
به "عالم معنویات" بسپراند, بگذارید بسپراند. از همین سبکسریهاست که همه در زندگی آروین (تجربه) میدوزند.
درسته, نمونهوار نامیرایی هم یک کمبودی است که دربرگیرندهیِ همگان میشود.
ولی هر چیزی راه و روندی دارد:١- شناخت کمبود = کمبودشناسی
٢- شناخت راههایِ برآوردن کمبود = راهکاریابی
٣- راهکارگزینی
در اندربارهیِ این پسر نمونهوار, همهیِ کمبودها بخوبی روشن نیستند و بایستی آنها را هنوز درآورد و شناخت. در راهکارگزینی و راهکاریابی
میتوان دید که پسر حوزه رفتن و فرورفتن در "عالم معنویات" را بهترین راهکار یافته است و پس این دستکم یکی اگر نه تنها راهکار بوده است.
بهترین راه برای تغییر دادن نیز این است که بگذارید تغییر خودجوش بوده و از درون بیاید. پس شما هم که اکنون دارید این همه
راه را میروید, چه بهتر که بجای کوشش در تغییر دادن دیدگاه این پسر بکوشید او را هر چه بیشتر به سخن از خود وادارید و از
چند و چون و چرایی کارهایش بپرسید, بی اینکه آنها را داوری کنید. میبینید که این کار شما چندین سودمندی خواهد داشت:١- پسر در کمترین اندازه, شما را اعتمادپذیر میابد (و راه دگرگونی برای شما در آینده باز میماند).
٢- با بازگویی و توضیح خود, خود به خود به آنها میاندیشید و راه دگرگونی هموارتر میشود: اگر این اندازه باهوش است, پس تنها بازاندیشاندن (make to reflect) او میتواند به دگرگونی خودجوش بیانجامد.
٣- ...
بابت راهنماییت ممنون. ما الان قمیم ولی هنوز نتونستیم ببینیمش رفته عزاداری و اینا نصف شب بر میگرده. الان تو هتلیم. این حرفای شما رو به پدرش هم گفتم بیچاره میگه مگه دست خودمه حاضرم بمیرم یا اونو بکشم ولی پاره تنم جگرگوشم رو وسط یه مشت آخوند نبینم. من دارم آرومش می کنم. اصلن شاید خودم اول تنهایی رفتم دیدن رفیقم به هر حال ما همسنیم دوستیم یعنی بودیم اون دیگه آخوندا رو دوست خودش میدونه.
این رفیق ما زود دکتراشو گرف شاگرد اول یونی هم شد اتفاقن تو یه کنفرانسی همین چن ماه پیش ذکر خیرش بود اینکه چه اعجوبه ای بود ذهنی رو هوا برات سختترین معادله ها رو حل می کرد........ بابا این از همون بچگیش میخواس بره حوزه از تعریف و تحسین هم بیزار بود بابا دوس داش از صبح تا شب فقط نماز بخونه!
Je pense, donc je suis