10-20-2015, 10:53 PM
Secular نوشته: خب شما خودت داری میگی باید با ملاطفت با اینجور افراد تا کرد پ چرا با اون کاربر اینقد بد تا کردی؟ بالاخره ازش جواب گرفتم :-) خب این کاربر هم اعتقادات خودشون رو دارند و چه خوبه که به اعتقادات و باوراشون احترام گذارده بشه حتی که مورد قبول ما نباشه و دیگه بهتره راجب به ایشون صحبت نکنیم .
تا اندازهای درسته, ولی هر چیزی هم جایگاه خودش را دارد.
اینجا سخنگاه است و سخن ≠ گفته (حرف); سخن گفتهای باشد که در آن اندیشیده باشند:
گپ زدن < گفتگو کردن < سخن آوردن < پند دادن < اندرزیدن
پس در جایگاه نخست, اینجا بیرون و بگوییم پارک و پوستان نیست و کاربر نامبرده هم برای
آزمون و گسترش باورهای خود اینجا آمده بوده است و پس نیازی به ارج نهادن افزوده به باورهای او نبوده.
در دست دیگر, باورهای دیگران میتوانند تا آسمان هفتم کژ رفته باشند و نمونهوار همین را در «گفتمان تکنولوژی» داریم و چه در اینجا
چه جای دیگر, ارج نهادن به این باورها برابر است با پذیرش مرگ و نیستی برای خود و نزدیکان خود. برای نمونه همین political correctness
که شما آنرا میان آوردید یا «پرهیز از خشونت» که امروزه بسیار پُرهوادار است و در کوس و کورنا میشود, هر دو گرچه در کاهش
تنش و آشوب در اجتماع بسیار سودمند و کارا, ولی در پوشاندن حقایق و در بازداشتن مردم در رسیدن به آنها نیز بسیار کارا! میباشند.
برای همین هم گاه کشتیای که چند دیوانه سکان آنرا بدست گرفتهاند پُرگاه نیاز به خشونتورزی آنهم از جنس خونین دارد تا کنترل آن بازپس گرفته بشود.
--
سرانجام اینکه دینداری بویژه در جهان امروز یک چیز پیش پاافتاده و بی ارزش است, زیرا دین به جایگاه fashion فروافتاده است,
بویژه در غرب. ازینرو نیازی به ستیز بیهوده با این باورها رویهمرفته نمیرود, بویژه زمانیکه گرفتارهای بزرگتر در دست میباشند.
Secular نوشته: خب شما از آغاز چجوری با اینجور افراد رفتار می کردین ؟ فرض کنین مثلن یه همچین پسری داشته باشین از ابتدا چجوری باهاش رفتار می کنین؟ اگه بهش بیشتر آزادی بدین و دیدن که مصمم تر شد چی؟
بایستی پذیرفت فرزند آدمی یک بُوندهیِ (being) جُداسَر است و برای همین و رویهمرفته میتوان تنها امیدوار بود که در زندگی راه درست را بگزیند.
خویشکاری (وظیفه) پدر و مادر نیز در اینجا تنها در دسترس نهادن ابزارها برای یافتن این راه است و نه گزیدن خود آن.
در جایگاه یک زادآور (والد) نیز رفتار من این میبوده که به فرزندم راه درستاندیشی (ب.ن. پرهیز از زمختنگری) و
بازاندیشی (reflexion) و دوراندیشی و... را بیاموزانم و در کنار آن دادههایِ نیازین را نیز در دسترس او بگذارم, مانند کتابهای خوب (و بد) و
چکیدهیِ آروینها (تجربیات) را در قالب داستانهایِ به یادماندنی برای او و سرانجام آزاد گذاشتن او و امیدواری به اینکه راه درست را بگزیند.
--
در کنار همهیِ اینها, باور من این است که چه راه درست چه نادرست, پیوندهایِ خویشاوندین محکمتر از اینها باید
باشند و پدر و مادر هتّا اگر بپندارند که راه گزیده نادرست است, بایستی دستکم دورادور همواره پشتیبان فرزند خود باشند.
.Unexpected places give you unexpected returns