09-15-2015, 12:40 PM
Ouroboros نوشته: درود و سپاس.
ملالانگیز بودن گفتمان شما بخشی از ایراد ذاتی آنست، همینطور کیفیت مشکلی مهم اما یکسان که باید از هر جهت و با وسواس آنرا برسی کرد نیست. ملال را من آموختهام که بسیار احترام بگذارم، و با آن همچون ندای روح متعالی برخورد میکنم که به من میگوید اینجا چیزی برای دانستن، آموختن و برگرفتن وجود ندارد.
سخنتان درست است, ولی ملال تنها یک احساس است. در پیشهیِ من که برنامهنویسی
باشد, پُرشمار دیده میشود که برنامهنویس به ملال دچار شود زیرا راهکاری در چشم انداز
نمیتواند ببیند و ازینرو دنبالهیِ کار را خودآگاهانه یا ناخودآگاهانه, ول میکند. بخشی از کار
من همین آموزاندن "سرسختی" به برنامهنویسان زیردستم میباشد تا این حس را
بشیوهیِ درست بکار ببندند, نه اینکه کار و راهکاریابی را از بیخ نادیده بگیرند.
ملال در نمونه از "خستگی مغز" هم ریشه میگیرد و برنامهنویس بایستی بجای
سر و کله زدن بیهوده و وانمود به کار, یک پیادهروی بکند, کاری دیگر بیانجامد, با
دوستانش گپی چند بزند و چند ساعت دیرتر یا فردا دوباره با گرفتاری گلآویز شود.
پس این ملال اگرچه یک روش بسیار خوب برای این است که بتندی ببینیم چیزی برای
آموختن و کاری برای انجام هنوز هست یا نه, ولی یک روش فرزام و بی عیب نیست که بگوییم چون
اینجا ملال احساس میشود, پس دیگر زمان رفتن به سراغ کاری دیگر برای همیشه فرارسیده است.
این روش که اگر شنبهشب جایی یک مهمانی دعوت دارید ولی با چند تا از
دوستانتان هم بیرون رفتهاید به کار میاید که ببینید با این جمع دچار "ملال"
میشوید یا نه, و اگر شدید خب یک عذری هم خواسته و شانس خودتان را در
مهمانی خواهید آزمود, و در اینجا بخوبی کار میکند, ولی نمیتوان آنرا به هر دامنهای واگسترانید.
Ouroboros نوشته: من با وضع آشنا هستم زیرا خودم مدتی به آن دچار بودهام، برای تقریبا دو سال من از نگریستن به هر چیز با رهیافتی غیرجنسیتی عاجز بودم، زیرا حفرهای که بر دیوار روایت مدرنیته از این روابط دیده بودم آنقدر گشاد و مهم بود که نمیتوانستم دوباره به آنچه پُشت دیوار میگذرد بپردازم. واقعیت اما آنست که کل دیوار از دروغ و دغل ساخته شده و تنها حفرهای در آن یافتن بسنده نیست، همت و آگاهی و ارادهی شگرفی میطلبد این کندن نگاه نقاد از حفره و دوختن آن به باقی دیوار، به آنچه «جزئی از سیستم فریب» تلقی میشود، به آنچه پیشتر بیاهمیت و جزئی و کمارزش داوری شده. کل این دیوار باید فرو بریزد تا چشمانداز پس آن به تمامی مرئی بشود.
+
Ouroboros نوشته: شما باید از خودتان بپرسید «اگر در اینباره چنین دروغی عظیم به ما خورانده بودند، و من اگر چنان صادقانه آنها را باور داشتم، چه دروغهای دیگری میتواند وجود داشته باشد که از آنها بیخبرم؟».
نکته اینجاست, هیچ دروغی به ما خورانده نشده است. خودفریبی یک
کنش همگانیست و زمانیکه در آن گام نهاده شود, پایانی پیدا نخواهد بود.
Ouroboros نوشته: اگر آرام آرام به این سوراخ ناخن بکشید و آن را بازتر بکنید، چیزهای جالب دیگری پشت دیوار میبینید که اکنون از آن حفرهی کوچک پیدا نیستند. آن وبلاگی که راسل به شما معرفی کرد جای خوبی برای آغاز کردن راه است. ولی شما خودتان باید این قدمها را بردارید، زیرا داد و فریاد و دعوت ما از سوی شما تعبیر به بازگشتن به پشت دیوار و خودفریبی و وانمود به وجود نداشتن سوراخ میشود، فقط شما هستید که میتوانید باقی دروغها را بجویید و بیابید و دیوار را از بیخ و بن برکنید.
خراشیدن واقعیت و پیدا کردن چیزهاییکه میتوانند به سود ما باشند هیچ بد نیست, ولی این
همچنان یک خودفریبی خواهد بود که بجای پرداختن به مشکل اصلی, با بهره گرفتن از این
واقعیت سادهیِ دیگر که آری, اگر یکبار فریب خوردهایم پس شاید هنوز در چیزهای دیگری
فریبخورده باشیم و اگر به این خودفریبی امان در آنها هم بیاگاهیم, پس خواهیم توانست از
واقعیتها به شیوهیِ نوآورانهتر و بهتری به سود خود بهره بگیریم, سرگرم باشیم.
پس,
آیا سخن شما نادرست است؟ نه.
آیا پرداختن به چیزهای دیگر از این واقعیت که تکنولوژی دورنمایی ندارد میزند؟ باز هم نه.
آیا پرداختن به چیزهای دیگر از این واقعیت که تکنولوژی دورنمایی ندارد میزند؟ باز هم نه.
Ouroboros نوشته: جهانبینی شما که ریشه در کشف یک دروغ بزرگ دارد کسی را جذب نمیکند زیرا به جایی وصل نیست، در هوا معلق است و نمیتواند نقدی جامع و راهحلی مشخص برای همهی مشکلاتی که ادعای تبارشناسی آنها را میکند بیابد.
این بخش از سخن نادرست است, چون آنچه ما اینجا به آن پرداختهایم, «گفتمان تکنولوژی» جهانبینی
نیست, بساکه راهکاریابی در برابر یک گرفتاری سترگ و رویکردیابی در برابر یک آیندهیِ بروشنی بیمناک است.
جهانبینی میشود اینکه کس زندگی خود را چگونه بگذراند, در برابر دیگران چه رفتاری در پیش بگیرد
و رویهمرفته نگرشش را به اینکه زندگی چیست و چرا او اینجاست و اکنون که اینجاست
چه بایستی بکند, بدهد. اینها پیوندی یکراست به «گفتمان تکنولوژی» ندارند.
در دست دیگر, «گفتمان تکنولوژی» میتواند جهانبینی کس را بسختی تغییر بدهد و
این برای این نیست که خود گفتمان تکنولوژی یک جهانبینی جایگزین میباشد,
بساکه ازینروست که پس از دریافت و گواشت این واقعیت که تکنولوژی راه به
ناکجاآباد میبرد, بسیاری از کنشها و باورهای کس خود به خود پوچیده میشوند.
نمونه, پیش از پرداختن ژرف به گفتمان تکنولوژی من یک کمونیست بودم,
ولی امروز نیستم و این بسادگی ازینروست که کمونیسم در بستر
گفتمان تکنولوژی راهکاری آرزوپروانه و خودفریبانه به شمار میاید.
آیا در اینجا, کمونیسم یک دروغ بزرگ بوده که به ما خوراندهاند؟ نه.
من آنرا تنها یکی دیگر از خودفریبیهایِ دلفریبی میبینم که بسیاری به آن تن میدهند, زیرا با چیزی
ملموس و دم دست سر و کار دارد. کمونیست میگوید اگر ما انقلاب کنیم و قدرت بیشتری دست
دولت بدهیم و اگر ما به هر کس به اندازهیِ نیاز خود بدهیم و عدالت اجتماعی برقرار کنیم, جهان به
سمت و سوی بسیار بهتری خواهد رفت و زندگی آسودهتر و بهتری برای همهیِ ما در پیش خواهد بود.
او, در این چهره, یک رویکرد روشن در چشمانداز دارد و دشمنانی که هر روز آنان
را میبیند: سرمایهداران بهرهکش دشمنان وی, ایدئولوژی سرمایهداری سرچشمهیِ
آموزگان آنان و انقلاب برای راه اندازه دیکتاتوری پرولتاریا آماج و خواستهیِ اوست.
.Unexpected places give you unexpected returns