09-14-2015, 11:32 PM
Mehrbod نوشته: در اینجا به دید من سخن او, سارا نادرست نبود
که احساس کوچکشدگی (تحقیر) کرده و این احساسی بجا بوده.
یک نمونهیِ پندارین (فرضی) بزنیم, بپنداریم یک بیاید نشان بدهد — جوریکه
کس نزد خودش بپذیرد که این یارو درست میگوید — همهیِ چیزهاییکه او در زندگی برایشان ارزش والا
میپذیرفته, فلسفه, نیچه, etc. بیارزش و به درد نخور یا کم ارزش اند; آیا احساس کوچکشدگی پیدا نمیشود؟
ای بابا ! کشتید این سارا را ! دست از سرش بردارید کس دیگری نیست اینجا بهش گیر بدبد؟
در ضمن حضرت ارباب! من کی گفتم که احساس تحقیر شدگی کردم هان؟؟ کی کجا گفتم در اینجا تحقیر شدم؟؟ بنده تنها از "تحقیر کردن" استفاده کردم که دقیقا در فاز مخالف "تحقیر شدن" است! من همش گفته ام چرا مرا تحقیر میکنید ؟ آیا این جمله به معنای آن است که من تحقیر شده ام؟ شما با گفتن جملاتی چون خب تو در برابر من بنده ای بیش نیستی و یا خدا را قلدر محله نامیدن و......... قصد تحقیرم را داشتید و تحقیرم کردید ولی از آنجا که یک قطره ی کثیف نمی تواند دریا را آلوده کند بنده ام از حرفهای شما حس سرخوردگی بهم دست نداد هیچ بلکه در مسیری که می روم ثابت قدمتر هم شدم!!
واقعا اینجاست که تفاوت استادها مشخص می شود !!! استاد بنده مفخر ادبیات و یگانه ی شعر و ادب ایران کجا و ......... بگذریم!
کلام آخر را هم با شعری از استاد نازنینم به پایان می رسانم:
دریایم و نیست باکم از طوفان
دریا همه عمر خوابش آشفته است