08-19-2015, 11:07 AM
سلام:)
سارا جان شما, مطالب بارزی رُ نادیده میگیرید و به همین دلیل من ناچاراً صفت عاشقُ به شما دادم. به عنوان مثال, شما عقلُ نفی میکنید. اول از همه عقل خودتونو. هیچ ایرادی نداره که یه مسیر منطقی رُ تا آخر برید بعد بگید از نتیجهاش خوشتون نمیاد. ولی شما این کارُ نمیکنید.
وقتی ما در مورد خدا صحبت میکنیم و صحبت کردیم, واضحاً صحبت درباره خدای مذاهب بود. خدایی که یک مذهب معرفی میکنه. ما در این بررسی موردی, به فلسفه اون مذهب نگاه میکنیم. اون مذهب در درجه اول باید بتونه وجود خدایی رُ که ادعا میکنه ثابت کنه. وقتی از این امر ناتوانه و دلایلی که میاره به راحتی رد میشه و افسانههایی که میسازه و در قالب روایات نقل میکنه با علیّت سازگاری نداره ما به عنوان انسان معقول نمیگیم دروغ میگه, میگیم نتونست اثبات کنه.
خب در این حالت منِ معقول و "آزاده" در کنار یک متدیّن به آسودگی زندگی میکنم.
ولی تضاد کی پیش میاد؟ وقتی تحت نام خدا اون مذهب یا پیروان اون مذهب سعی میکنن قدرت طلبی کنن. در این حالت یک منِ قانع نشده هم رادیکال میشه تا از تجاوز به حریم ذهنی و جسمیش جلوگیری کنه.
شما در ابتدای صحبتتون گفتید اگر مملکت غیر مذهبی میشد شما هم خوشحالتر بودید چون مذهب برای شما مهم نیست و وجود خداست که مهمه. ولی در اثبات لزوم وجود خدا به ادیان متوسل میشید. راهی هم غیر از این ندارید وگرنه اثبات جهان پس از مرگ برای شما ناممکنه. اما این کار شما ندیده گرفتن رابطه علّتُ معلولیه.
قاعدتاً کسانی که خیام رُ با یه رباعی توبه دادن, ابن سینا رُ هم میتونستن سر سجاده بنشونن.
سارا نوشته: بنده ادعای عشق نکرده ام ولی حداقل هنوز خودپرستی ام اینقدر افزون نشده است که چشم عقل و منطقم را کور کند در مورد چیزهایی که درکش را ندارم و عقلم قد نمی دهد را انکار کنم و آن ها را سطحی و ظاهری بخوانم!
سارا جان شما, مطالب بارزی رُ نادیده میگیرید و به همین دلیل من ناچاراً صفت عاشقُ به شما دادم. به عنوان مثال, شما عقلُ نفی میکنید. اول از همه عقل خودتونو. هیچ ایرادی نداره که یه مسیر منطقی رُ تا آخر برید بعد بگید از نتیجهاش خوشتون نمیاد. ولی شما این کارُ نمیکنید.
وقتی ما در مورد خدا صحبت میکنیم و صحبت کردیم, واضحاً صحبت درباره خدای مذاهب بود. خدایی که یک مذهب معرفی میکنه. ما در این بررسی موردی, به فلسفه اون مذهب نگاه میکنیم. اون مذهب در درجه اول باید بتونه وجود خدایی رُ که ادعا میکنه ثابت کنه. وقتی از این امر ناتوانه و دلایلی که میاره به راحتی رد میشه و افسانههایی که میسازه و در قالب روایات نقل میکنه با علیّت سازگاری نداره ما به عنوان انسان معقول نمیگیم دروغ میگه, میگیم نتونست اثبات کنه.
خب در این حالت منِ معقول و "آزاده" در کنار یک متدیّن به آسودگی زندگی میکنم.
ولی تضاد کی پیش میاد؟ وقتی تحت نام خدا اون مذهب یا پیروان اون مذهب سعی میکنن قدرت طلبی کنن. در این حالت یک منِ قانع نشده هم رادیکال میشه تا از تجاوز به حریم ذهنی و جسمیش جلوگیری کنه.
شما در ابتدای صحبتتون گفتید اگر مملکت غیر مذهبی میشد شما هم خوشحالتر بودید چون مذهب برای شما مهم نیست و وجود خداست که مهمه. ولی در اثبات لزوم وجود خدا به ادیان متوسل میشید. راهی هم غیر از این ندارید وگرنه اثبات جهان پس از مرگ برای شما ناممکنه. اما این کار شما ندیده گرفتن رابطه علّتُ معلولیه.
قاعدتاً کسانی که خیام رُ با یه رباعی توبه دادن, ابن سینا رُ هم میتونستن سر سجاده بنشونن.
سارا نوشته: من هم قبول دارم که ابن سینا باطن را در نظر می گرفت دقیقا بر خلاف شما !!! و در مورد همین ابن سینا ، عرفایی چون ابوسعید ابالخیر گفته اند که همچون کوری است که آنچه ما (عرفا) می بینیم را می داند !!!!! یعنی ابن سینا در برابر عرفا کور و نا بینا محسوب می شود!!
من آیا تا به الان ادعای باور نداشتن خدا رُ کردم؟
خیر, تفاوت من با یه خدا باور مذهبی مثل شما, اینه که برای وجود خدایی که بهش معتقدم دنبال دلیل و برهان نیستم برای همین در دام استدلالها و داستانها نمیافتم. خدای من شاید حتی قدرت آفرینندگی هم نداشته باشه, شاید فقط این جهان رُ آفریده و شایدهای دیگری که من بهشون فکر نمیکنم.
تا اونجایی که عقل من بهم نشون میده, من نمیدونم و راهی ندارم که بفهمم نوع بشر در کجای جهان هستی قرار داره, عالم هستی کی بوجود اومده یا اصلاً مجاز هستیم لفظ کِی رُ به کار برد یا نه؟ چون زمان هم محصور در این عالمه, میدونم در چیزهایی که میفهمم یا میتونم بفهمم اختیاری زیادی ندارم چه بسا اصلاً اختیاری ندارم, یا اصلاً "من" یعنی چه؟
حقیقتش اینه که حتی تصور زندگی پس از مرگی که توصیف اسلام یا حتی باور مصریان باستانه برای من رنج آوره. زندگی که بیشتر برای گوسفندی خوبه که خواب مراتع سبز و دشتهای پر از علف رُ میبینه. جایی که دیگه چیزی برای فهمیدن و ساختن نیست. جایی که یادتون میره دیروز چه شکلی بود اصلاً اگر حافظهایی داشته باشید. نه کسی رُ میشناسید نه کسی شما رُ میشناسه. تصور مرگ ممکنه سخت باشه ولی وقتی فکر میکنم که بعدش دیگه هیچی نیست, احساس آرامش میکنم.
فکر کردم بد نیست نظر شخیصی خودمُ هم اعلام کنم علاوه بر چیزهایی که از این در و اون در گفتیم :)