08-09-2015, 04:50 PM
[MENTION=1283]سارا[/MENTION]
بی خدایی چه حسی دارد. یا اعتقاد نداشتن به خدا چه حسی دارد. جدای از اینکه ما مطمئن باشیم آفریدگاری فوق قدرت ما قائم به ذات خود با اراده ای مستقل زنده است و امورات زندگی ما را کنترل می کند و در بین مردم حضور دارد یا خیر چنین کسی اصلا حضور ندارد این خود می تواند نتایج این حرف ها را بکلی دگرگون کند که می خواهید برای آن پاسخی بیابید؛ افراد خودشان که کمک زیادی نمی توانند بکنند چون غالباً در بسیاری از نتایج فکری و حسی و به طور کل تجربی خود - که فارغ از باور داشتن به خداوند یا نداشتن بیشترین تاثیر را بر افکار ما نوع بشر میگذارد و قدری و تنها قدری از استدلال محض(در افرادی خاص) استفاده میکنیم- جای ایراد بسیاری دارد. برای مثال دو دوست آموختن زبانی را شروع تجربه میکنند چون تجربه میکنند و از اصولی ثابت ورای از تجربه بهره نمی گیرند هرکدام نتایجی بدست می آورند مقداری بر دوست الف آشکار است و از دوست ب پوشیده و مقداری از دوست الف پوشیده و بر دوست ب آشکار و با بر هم نهی آنها زاویای بزرگ تر و جدیدتری را از آن تجربه پیش روی هم می گذارند؛ اما معمولا چگونه دو تجربه برهمنهی می شوند؟!
برای کارهای کوچکی که دو نفر هم دل و هم فکر برای به نتیجه رسیدن آن هستند که خوب معلوم است. اما برای احساسات تجربی بزرگ تری مانند آنچه که برای sonixax پیش آمده است دشوار و تا قدری محال است. چون موضوع بسیار پیچیده تر است و باز کردن چرایی آن در این مجال نمیگنجد. ولی به طور کل اگر همزادشان با ایشان در یک نقطه زمانی و مکانی چنین اتفاقی را تجربه کنند می توانند تجربیات خود را روی هم بگذارند و در نهایت احساس خود را نسبت به وجود یا عدم وجود آفریدگارشان بگویند. این در حال تجربی ست اما در حالت محض و نه تجربی شما یک تعداد اصول خرد و محدود دارید که سخنان دیگران را در آن می ریزید و سپس ارزش سنجی میکنید که طرف شما تا چه حد حرفش بر حقیقت منطبق است. اینکه کسی که به خداوند اعتقاد ندارد در تجربیات روزمره زندگی اش دقیقا چی حسی دارد؟ درست مانند این است که به یک خداباور بگویید از وجود و اعتقاد به چنین خدایی در زندگیت چه احساسی داری؟
در معتقدان به خدای یگانه محققا درکی که یک مهندس کامپیوتر فارغ التحصیل دانشگاه صنعتی اصفهان دارد با آیت الله خامنه ای و محمد العریفی و یک رفتگر و یک آرایشگر و آشپز و یک استاد فلسفه دانشگاه تهران و الخ متفاوت و در نتیجه احساس متفاوتی هم دارند این بسته به معرفتی ست که از این وجود در زندگی شان دارند؛ و هکذا خداناباوران محققاً درک یک آرایشکر و برتراند راسل و هیچنز و یک دانشجوی مشروطی دانشگاه آزاد و یک فعال سیاسی و یک روزنامه نگار زندانی متفاوت و در نتیجه حس متفاوتی هم از عدم وجود چنین وجودی در زندگی خود دارند. باز این بستگی دارد به معرفت آنان که عدم وجود چنین موجودی تا چقدر زندگیشان را تحت الشعاع قرار داده است.چون همه انسان های عالم هستی مسیر های یگانه و متمایزی را از بدو و حتی پیش از تولد تا مرگ و حتی پس از مرگ طی می کنند بی شک تجربیات یگانه و متمایزی هم از وجود و عدوم وجود این موجود در زندگی خود به شما خواهند گفت؛ لذا اگر شما خواهان آن هستید که ارزیابی کنید وجود و/یا عدم وجود چنین موجودی در زندگی یک بشر سالم/ناسالم عاقل/غیر عاقل بالغ/نابالغ چه تاثیراتی دارد نه از راه شنیدن تجربیات بشر بلکه از طریق برنامه و اصول بنیادین و مهادین ورای آن که ثابت و غیر قابل تغییر و ابدی و ازلی هستند و تحت تاثیر مرگ و میر و تجربیات انسان ها نیستند باید این حقیقت برسید.
بی خدایی چه حسی دارد. یا اعتقاد نداشتن به خدا چه حسی دارد. جدای از اینکه ما مطمئن باشیم آفریدگاری فوق قدرت ما قائم به ذات خود با اراده ای مستقل زنده است و امورات زندگی ما را کنترل می کند و در بین مردم حضور دارد یا خیر چنین کسی اصلا حضور ندارد این خود می تواند نتایج این حرف ها را بکلی دگرگون کند که می خواهید برای آن پاسخی بیابید؛ افراد خودشان که کمک زیادی نمی توانند بکنند چون غالباً در بسیاری از نتایج فکری و حسی و به طور کل تجربی خود - که فارغ از باور داشتن به خداوند یا نداشتن بیشترین تاثیر را بر افکار ما نوع بشر میگذارد و قدری و تنها قدری از استدلال محض(در افرادی خاص) استفاده میکنیم- جای ایراد بسیاری دارد. برای مثال دو دوست آموختن زبانی را شروع تجربه میکنند چون تجربه میکنند و از اصولی ثابت ورای از تجربه بهره نمی گیرند هرکدام نتایجی بدست می آورند مقداری بر دوست الف آشکار است و از دوست ب پوشیده و مقداری از دوست الف پوشیده و بر دوست ب آشکار و با بر هم نهی آنها زاویای بزرگ تر و جدیدتری را از آن تجربه پیش روی هم می گذارند؛ اما معمولا چگونه دو تجربه برهمنهی می شوند؟!
برای کارهای کوچکی که دو نفر هم دل و هم فکر برای به نتیجه رسیدن آن هستند که خوب معلوم است. اما برای احساسات تجربی بزرگ تری مانند آنچه که برای sonixax پیش آمده است دشوار و تا قدری محال است. چون موضوع بسیار پیچیده تر است و باز کردن چرایی آن در این مجال نمیگنجد. ولی به طور کل اگر همزادشان با ایشان در یک نقطه زمانی و مکانی چنین اتفاقی را تجربه کنند می توانند تجربیات خود را روی هم بگذارند و در نهایت احساس خود را نسبت به وجود یا عدم وجود آفریدگارشان بگویند. این در حال تجربی ست اما در حالت محض و نه تجربی شما یک تعداد اصول خرد و محدود دارید که سخنان دیگران را در آن می ریزید و سپس ارزش سنجی میکنید که طرف شما تا چه حد حرفش بر حقیقت منطبق است. اینکه کسی که به خداوند اعتقاد ندارد در تجربیات روزمره زندگی اش دقیقا چی حسی دارد؟ درست مانند این است که به یک خداباور بگویید از وجود و اعتقاد به چنین خدایی در زندگیت چه احساسی داری؟
در معتقدان به خدای یگانه محققا درکی که یک مهندس کامپیوتر فارغ التحصیل دانشگاه صنعتی اصفهان دارد با آیت الله خامنه ای و محمد العریفی و یک رفتگر و یک آرایشگر و آشپز و یک استاد فلسفه دانشگاه تهران و الخ متفاوت و در نتیجه احساس متفاوتی هم دارند این بسته به معرفتی ست که از این وجود در زندگی شان دارند؛ و هکذا خداناباوران محققاً درک یک آرایشکر و برتراند راسل و هیچنز و یک دانشجوی مشروطی دانشگاه آزاد و یک فعال سیاسی و یک روزنامه نگار زندانی متفاوت و در نتیجه حس متفاوتی هم از عدم وجود چنین وجودی در زندگی خود دارند. باز این بستگی دارد به معرفت آنان که عدم وجود چنین موجودی تا چقدر زندگیشان را تحت الشعاع قرار داده است.چون همه انسان های عالم هستی مسیر های یگانه و متمایزی را از بدو و حتی پیش از تولد تا مرگ و حتی پس از مرگ طی می کنند بی شک تجربیات یگانه و متمایزی هم از وجود و عدوم وجود این موجود در زندگی خود به شما خواهند گفت؛ لذا اگر شما خواهان آن هستید که ارزیابی کنید وجود و/یا عدم وجود چنین موجودی در زندگی یک بشر سالم/ناسالم عاقل/غیر عاقل بالغ/نابالغ چه تاثیراتی دارد نه از راه شنیدن تجربیات بشر بلکه از طریق برنامه و اصول بنیادین و مهادین ورای آن که ثابت و غیر قابل تغییر و ابدی و ازلی هستند و تحت تاثیر مرگ و میر و تجربیات انسان ها نیستند باید این حقیقت برسید.