08-08-2015, 03:32 PM
Anarchy نوشته: من قبل از تغییر عقاید هم آنچنان مذهبی نبودم اما خاطره ای که دارم اینه که همیشه وقت گرفتاری به خدا میگفتم تو اگه هستی پس هدفت چیه که این بلا رو سر من آوردی !!ممنون از پاسختان.
اما موقع شادی ها چی ؟ آیا آنموقع هم به خدا حرفی می زدید؟ یا فقط در گرفتاری ها و بلاها بود که یاد خدا می افتادید؟
Anarchy نوشته: به نظر من چیزی که در عمل وجود داره رضایت از زندگی ربطی به خداباوری نداره ... فاکتور های زندگی امروزی رو تا حدی اگه داشته باشی ، احساس رضایت میکنی . اگه واقع بین هم باشی حالا با هر اعتقادی ، میدونی اتفاق های بد هم ممکنه پیش بیاد و یه دوره ای احساس ناراحتی میکنی اما به مرور باهاش کنار میای .
اگه سوال دیگه ای داشتید ، بفرمایید .
فاکتورهای زندگی امروزی همه اش بر مبنای ماده هستند.خب تکلیف "پرستیدن" چه می شود اگر شما نیاز به "پرستیدن " داشته باشید چه می کنید؟