12-30-2014, 02:25 PM
درود رفیق
راسل گرامی، صادق هدایت به شدت امگا بود و زنان را تا حد فرشته بالا میبرد، سپس خود را مقابل فرشتگان آسمانی حقیر و درمانده توصیف میکرد. در جایجای آثار او شکست عشقی و خودویرانگری ِ برآمده از عشق مشهود است! او یکبار در پاریس خودکشی کرد و فرزانه دلیل آنرا شکست عشقی خوانده بود، در آن زمان به فرهیختگان قلم دشنام میداد و آنان را مورد هجو و هزل قرار میداد زیرا او را پشم کیر خود نیز حساب نمیکردند. صادق هدایت زیر دست مادر خود بزرگ شده بود و در رابطه با زنان بازندهی مطلق بود، دلیل روانپریشی و «افسردگی فلسفی!» او را در بوف کور میتوان دید. سمبولهای «لکاته»، «دختر اثیری» و این چرندیات تماما نشان از امگابودگی وی دارد.
عقاید او در مورد سکس هم مهر تایید به آن میزند، او در زندگی یک رابطهی موفق با زنان را هم تجربه نکرده بود. در آثار او نیز هیچ عشقی به فرجام نمیرسد، حتی یکی. پس بدیهیست که نتیجه بگیریم او فردی «داستاننویس» بود، نه یک متفکر و اندیشمند برجسته. نباید صرف ِ استناد به عقاید اسلامستیزی او را «متفکر» بخوانیم. او همان زمانی که دوستانش در بیبیسی نظریات سیاسی میدادند روزهی سکوت گرفته بود و هیچ درکی از سیاست و جامعه نداشت. این جملاتی که در آثار او میخوانید و زیر زبان اسلامستیزان میگردد عقاید چرخشده هستند، نه نظریهها و تزهای سیاسی/فلسفی.
راسل گرامی، صادق هدایت به شدت امگا بود و زنان را تا حد فرشته بالا میبرد، سپس خود را مقابل فرشتگان آسمانی حقیر و درمانده توصیف میکرد. در جایجای آثار او شکست عشقی و خودویرانگری ِ برآمده از عشق مشهود است! او یکبار در پاریس خودکشی کرد و فرزانه دلیل آنرا شکست عشقی خوانده بود، در آن زمان به فرهیختگان قلم دشنام میداد و آنان را مورد هجو و هزل قرار میداد زیرا او را پشم کیر خود نیز حساب نمیکردند. صادق هدایت زیر دست مادر خود بزرگ شده بود و در رابطه با زنان بازندهی مطلق بود، دلیل روانپریشی و «افسردگی فلسفی!» او را در بوف کور میتوان دید. سمبولهای «لکاته»، «دختر اثیری» و این چرندیات تماما نشان از امگابودگی وی دارد.
عقاید او در مورد سکس هم مهر تایید به آن میزند، او در زندگی یک رابطهی موفق با زنان را هم تجربه نکرده بود. در آثار او نیز هیچ عشقی به فرجام نمیرسد، حتی یکی. پس بدیهیست که نتیجه بگیریم او فردی «داستاننویس» بود، نه یک متفکر و اندیشمند برجسته. نباید صرف ِ استناد به عقاید اسلامستیزی او را «متفکر» بخوانیم. او همان زمانی که دوستانش در بیبیسی نظریات سیاسی میدادند روزهی سکوت گرفته بود و هیچ درکی از سیاست و جامعه نداشت. این جملاتی که در آثار او میخوانید و زیر زبان اسلامستیزان میگردد عقاید چرخشده هستند، نه نظریهها و تزهای سیاسی/فلسفی.