11-16-2014, 07:19 AM
از دست رفتن آزادی برای کسانیکه دیگر نمیدانند آزادی چیست, هیچ گرفتاریای ندارد,
ولی برای ما که امروز آنرا داریم (کاسته شده, ولی همچنان باشنده) گرفتاری دارد.
پس سخن شما هیچ تفاوتی ندارد از اینکه بگوییم در این آینده و فردایی که سخن میرود ما که به
احتمال بالا نخواهیم بود, پس چرا از بیخ دربارهیِ آن به خودمان رنج گفتگو و گفتمان و راهکاریابی بدهیم؟
در کنار آن, ما اینجا نمیگوییم هر چه در روند فرگشت فرگشته درست است, ولی میگوییم دستکم, فرگشتار (evolver) ِ
که طبیعت بوده, یکسانانگار بوده است ولی در آیندهای که در آن پیشمیرویم فرگشتار همان ابرسازوارهیِ فندین
خواهد بود و اینبار, روند فرگشت ما آدمها بسویی خواهد رفت که نیازهای سیستم فندین را برآورد; و یکبار
دیگر, برآوردن نیازهای سامانه به یکسنجی و تقارن, برابر با برآوردن نیازهای هموندان همان سامانه نمیباشد.
پس در اینجا, باری دیگر ما ناچار از گزینش میان گزینهیِ بد (طبیعت یکسانانگار) و بدتر (فندآوری خودآماج) میباشیم.
--
در نوشتههای شما زیبایی میتوانم بگوییم چامهسُرایانهای در پیوستاندن و ریساندن رویدادها و درآوردن رشتهای از
گذشته تا اکنون دیده میشود که گونهای "چم (معنا)" به چیزها میبخشد. برای نمونه, شما رشتهای از تکیاختگان
تـا هومنان ابرسازواره و سرانجام ابرسازوارهیِ فندین ریساندهاید که بگونهای ضمنی, سخن از معنادار بودن
این فرایندها میزند, گویی جهان یک آماجی داشته که اینگونه رشتهیِ چیزها را پدید آورده است.
این ولی تنها یک نگرش خام و آرزوپروانه است که در بهترین انگاشت میتواند درست
باشد, ولی ما به هر روی دادهیِ بسنده برای هایستن و پذیرفتن آن نداریم.
در کنار آن, ما میتوانیم در این رشتهیِ رویدادهای آورده شده یک پادنمونهیِ پیش پا افتاده داشته باشیم.
یاختگان آدمی ابرسازوارهیِ آدمی را فراساختهاند و شما این را یک پیوند سودمند ِدوسویه میان یاختگان
و آدم میبینید که در سوی یاختگان به شانس فرازیست و بقای آنان را برای نمونه, اینگونه افزوده است.
بسیار خب, ولی در جاییکه یک هومن در جهان امروز اندام و یاختههای قلب خود را در جاییکه مینیازد
دور انداخته و آنرا با یک قلب مصنوعی جایگزین مینماید چگونه در این رشتهیِ پندارین شما گنجانده میشود؟
آیا در اینجا نمیتون دید که همین هومن, در جایگاه یک ابرسازواره, میتواند همهیِ بخشهایِ درونی
دیگر خود را نیز یک به یک, با چیزی دیگر جایگزین نموده و رشتهیِ میان خود و یاختگان اش را برای همیشه بـبُرد؟
آیا این به زیان یاختگان نیست که از بیخ با چیزی "دیگر" جایگزین شده و نیست و نابود بشوند؟
پس زمانیکه ما همین امروز همچون گسلی در رشتهیِ چیزها به چشم خود میبینیم, میتوانیم بی
کوچکترین گمانی فرجام بگیریم که هیچگونه باید و بایستگیای برای ابرسازوارهیِ فندین نیز در کار
نیست که هتّا بخواهد سازوارگان خود که همان هومنان زنده باشند را برای همیشه نگه بدارد. به دیگر زبان:
بیافزاییم, نگرش ما اینجا این نیست که سیستم فندین بی هیچ گمانی, یا به احتمال بالایی
هومنان را با چیزی دیگر و سازوارتر, بگوییم هوشوارهها (روباتها) جایگزین خواهد نمود — اگرچه این یکی از
آیندههای پیش رو باشد — بساکه تنها این نمونه را آوردیم تا نشان دهیم که انگاشت یک گونه رشتهیِ پندارین
میان چیزها که بزیبایی همه چیز را به هم میپیونداند تنها از آرزوپروری ِ هومنی ریشهمیگیرد و پایهای در واقعیت, ندارد.
--
ما ابزارهای شستشوی مغزی و کنترل رفتار را به سه دسته بخشیدیم:
آنچه شما همواره از آن نمونه میآورید و آنچه تاکنون در تاریخ هومنی داشتهایم ابزارهای نرم و نیمهنرم بودهاند و از اینرو,
سخن شما و گفتآورد از لینکلن در اینجا, تا زمانیکه تنها دربارهیِ ابزارهای نرم و نیمهنرم سخن بگوییم تا اندازهیِ بسیار بالایی
درست میباشد و چه اگر نبود, ما اکنون این نگرستیزی را نمیداشتیم و بجای آن در سیستم گوارده و فراموش شده بودیم.
هر آینه, این یک خودفریبی آشکار است که ما چشمانمان را بروی پیدایش این ابزارهایِ
نیمهنرم, نیمهسخت و سرانجام سخت سراسر فروببندیم و بگونهای دربرابر آنها برخورد نماییم که
گویی باشنده نمیباشند, یا کارگر نمیباشند, یا هنوز نیازی به پرداختن به آنها نیست و واکنشهایی همانند.
بیافزاییم, نگرش ما اینجا این نیست که در نخستین دستیافتی که سیستم فندین توانا به دستکاری ژنتیکی و مغزی
گشت, خواهد کوشید که همگان را شستشوی مغزی داده و به "بردههایی" سخنشنو و سربزیر دگرگون
بسازد, بساکه ما داریم میگوییم میتوان از هماکنون روندی که نژاد آدمی خودخواسته¹, در این راه
گام برمیدارد را ببینیم و این بخشی, از فرآیندی که در پایین به آن میپردازیم ریشهمیگیرد.
ُگامهایِ خُرد و در خود سودبخش, میتوانند بر روی همدیگر به چیزی زیانبخش بیانجامند
آنچه در پُرسمان فندآوری همواره به میان آورده میشود این است که همهیِ گامهایی که فندآوری برمیدارد همواره "سودبخش"
و در راستای از میان برداشتن یک بار و گرفتاریای از دوش هومنی میباشند, و این سخن گاه بگونهای به کار میرود که گویا
ستیزگران سیستم آنجا میگویند که سامانهیِ فندین گونهای "اهرمن" است که دنبال ویرانی یا سرنگونی آدمیست.
ما اینجا هرگز همچون برداشتی از سامانهیِ فندین نداشتهایم. سامانهیِ فندین برخاسته از انگیزههایِ
آدمی در برآوردن نیازهای خود بوده است و روشن است, راستای گسترش فند و دانش در جایگاه نخست
بسویی بوده و تا اندازهیِ بالایی میتوان گفت هنوز نیز هست, که یک گره و دشواریِ پیش رویی را از میان بردارد.
ما افزودیم تا اندازهیِ بالایی, زیرا برای نمونه سرمایهگذاریهایِ اَبَر-کلان در پروژههایی همچون شتابدهندههایِ
ریزگان اتمی بخودی خود هیچ سودبخشی روشن و در چشماندازی ندارند, ولی این سرمایههای کلان (که میتوانند
جای دیگر به 'درد' بخورند) گذاشته میشوند زیرا گرایش فندآوری به سوی گسترش و نه پیشرفت میباشد, بر
این پایه که پیشرفت کنشیست دارای آماج و راستا, ولی گسترش کنشیست که یکسانانگارانه, در همه سو پیش میرود.
ما در آغاز پیدایش کمابیش همهیِ فندآوریهایِ نوین میتوانیم بخوبی ببینیم که پیشرفت و آماجمندی
ویژه و روشنی در همهیِ آنها بوده است, ولی با تراگذشتن از آستانهای ویژه, فندآوری به سامانهای
خودآماج فرارفته است که دیگر هر چیزی نه از اینرو که سودبخشی, یا کارآمدی ویژهای دارد
نوآوری میشود, بساکه تنها چون نوآوریپذیر گشته است, نوآوری میگردد; به دیگر زبان:
ما به این همراه با نمونههایِ دیگر ژرفتر خواهیم پرداخت, ولی پیشتر به بخش دیگر سخن میپردازیم که گامهایی که آدمی ازگذر فندآوری برمیدارد,
هتّا زمانیکه هر یک از آنها به خود و در خود سودبخش و خواستنی باشد میتوانند در برآیند و بر روی همدیگر, به چیزی زیانبخش و ناخواستنی بیانجامند.
تئودور کازینسکی در آرماننامهیِ² خود بژرفی به سازوکار این فرایند پرداخته است, ما اینجا نمونهیِ او در خودروسازی که
در سخن شما نیز آمده است را بازمیآوریم.
فندآوری خودروهایِ سواری برای نمونه, فندآوریای بوده است که در
آغاز, برای برداشتن یکی از همان گرفتاریهایِ آدمی پدید آمده است.
پیش از اینکه نخستین خودروها ساخته میشدند این آزادی برای مردم به چهرهیِ پیشگُزین
فراهم بود که هر آنگونه که دوست داشتند, کند یا تند, آهسته یا شتابان به راه خود بروند. نوآوری خودرو در این زمان,
اینجور به چشمها میامد که ابزاری میباشد برای افزایش آزادی که برای همین پیادهروندگان این توانایی و دستافت را میفراهمد
که در کوتاهترین زمان بیشترین دوراها را بپیمایند و در آغاز نیز همینگونه بود, نخستین خودروها
و خودروسواران این آزادی را داشتند که هر آنجا که دوست داشتند بروند و این آزادی کسان
پیادهرو را هم نمیگرفت و هیچکس نیز وادار نشده نبود که از خودرو بهره بجوید.
ولی این فندآوری, که در آغاز یک افزایندهیِ آزادی و بهزیستی و چیزی در خود سودبخش به شمار میرفته,
با افزایش شمار خودروها و خودروسواران به دگرگونیهایی همبودین انجامیده و مایهیِ
پیدایش قانونهایِ رگولاریزه و دست و پاگیر میشود, چه برای خودروسواران, چه برای پیادهروندگان.
با گستردگی این تکنولوژی, نیاز به قانونها و رگولاریزه نمودن مردم پیش میاید, خطکشیها کشیده میشوند, چراغهایِ
رفتوآمد (پیاده و سواره) نصب میگردند, گواهینامهها سبز میشوند و در این میان آزادی پیادهروندگان که در آغاز و
پیش از پیدایش خودرو میتوانستند آزادانه و بی دلنگرانی از همهیِ اینها راه خودشان را بروند, گرفته میشود.
ما امروز میتوانیم این را در زندگی خودمان ببینیم که اگر نخواهیم سوار خودرو بشویم, نمیتوانیم هتّا ٥ دقیقه بی آنکه
پیوسته نیاز به ایستادن, رفتن, بازایستادن, نگاه کردن به چپ و راست خود و ... داشته باشیم و زنده به مقصد برسیم.
در سوی دیگر, داشتن و نداشتن خودرو کم کم از یک چیز دلبخواه درآمده و امروزه به یک چیز بایسته و بایدین دگریسته است.
شرایط زندگی برای بسیاری امروز بگونهایست که نمیتوانند بی داشتن خودرو از پس انجام کارهایشان (و پس پرداخت هزینههایِ زندگی اشان) بربیایند
و اگر این دسته نخواهند خودروی سواری خودشان را داشته باشند, ناچار از کاربرد خودروهایِ دولتی میباشند که در آنجا, کس هتّا آزادی باز کمتری روی
چگونگی رفتوآمد خود دارد تا بگوییم زمانیکه سوار خودروشی شخصی خود شده باشد (یا پیاده باشد).
و سرانجام, داشتن همین خودرو روز به روز به چیزی دشوار و سنگین دارد تبدیل میشود. امروز کسیکه میخواهد خودرو داشته
باشد, بویژه در کشورهای فندین پیشرفتهتر همچون اروپا, نیاز به پرداخت بیمههایِ سنگین, مالیاتهایِ کمرشکن و
هزینه های جورواجور و رنگین, همچون بنزین, تعمیرات, چکآپهایِ سالانه و همانند میبیند که همهیِ اینها به
افزایش تنشهایِ گوناگون انجامیدهاند: یا میتوانید از پس همهیِ این هزینههای سنگین بربیایید و خودرو
را میخرید, یا رنج نداشتن آنرا باید بر دوش کشیده و بگذارید دیگران از شما در زندگی جلوتر باشند.
در فرجامیابی از سخن, ما در اینجا به این پرداختیم که فندآوری خودروی سواری:
ولی در گذر زمان:
و سرانجام, به چیزی زیانبخش دگرگون شده است; یکی از خود
فندسالاران که نام او را اکنون به یاد نمیاورم, پرسشی دارد که اینگونه به میان میاورد:
این پرسش که پاسخگو را همواره پس از دادن و دانستن پاسخ شگفت زده میکند این میباشد که این "فندآوری نامبرده",
در حقیقت همان خودروی سواری میباشد که دیرزمانیست ساخته شده و بگستردگی به کار گرفته شده است:
ما اینجا دیگر به این نمیپردازیم که این یک نمونه تکنولوژیِ خودرو چه نقش کلانی در آلودگی زیستبوم,
افزایش آلایندههایِ آب و هوا, در پدید آوردنِ بیماریهای گوناگون (فیزیکی و روانی), در گرمایش کرهیِ زمین و
بسیاری چیزهای دیگر دارد و تنها این پرسش را در دنبالهیِ نگرستیزی به میان میآوریم که آیا, یک کشور امروز
میتواند با دانش به همهیِ اینها, آگاهانه و خودخواسته خودروها را از زیرساختهایِ خود بیرون بکشد؟
نگاه ما به این پرسش یک نه روشن و سخت میباشد, که این سرانجام به واپسین ویژگی فرجامین فندآوری میپردازد: یکسویگی آن.
دیرتر به این ویژگی یکسویگی فندآوری (افسارگریختگی تکنولوژی و ناتوانی آدمی در راستابخش به آن) خواهیم پرداخت.
—>
آماج ما از سخنان بالا این بود که یک فرایند, اگرچه در آغاز و در هر گام خُرد سودمند بوده و در راستای سود,
یا دستکم پیشگیری از زیان پیش میرود, ولی برآیند همهیِ آنها رویهم چیزی سراسر دگرسان و زیانمند میتواند باشد.
ما در نمونهیِ تکنولوژی خودروهای سواری بخوبی سازوکار این فرایند را میبینیم, گام نخست در ساخت خودروها
بروشنی افزایش بهزیستی و آزادی آدمی در رفتوآمدهایِ خود بوده است. اینکه با افزایش شمار خودروها نیاز به
رگولاسیون و برساختن قانونها و ضابطههای جورواجور پیش آمده است یک چیز نیازین و بایدین بوده است, نه خودخواسته.
ولی همهیِ این گامهای خُرد و در خود سودمند, بر روی همدیگر به پیدایش چیزی انجامیدهاند که براستی نه
تنها هیچ ردّی از آن سودبخشی آغازین اش دیگر بجا نمانده, بساکه به دژپیل و غّدهای نیز بدل گشته است که
هیچ راه گریزی از آن نیست و ما خواه ناخواه, ناچار از پذیرش و تن دادن به کاربرد آن در زندگی امان میباشیم.
¹ خود شما نمونهوار در اینجا پیامآور همین راه میباشید و از هماکنون راه را برای این "افزودگیِ
آزادی" و "آزادی از جایی میآغازد که آزادی دیگری گرفته میشود" دارید هموار میسازید.
² Industrial Society and Its Future, بندهایِ ١٢٧, ١٥٣-١٥٦
ولی برای ما که امروز آنرا داریم (کاسته شده, ولی همچنان باشنده) گرفتاری دارد.
پس سخن شما هیچ تفاوتی ندارد از اینکه بگوییم در این آینده و فردایی که سخن میرود ما که به
احتمال بالا نخواهیم بود, پس چرا از بیخ دربارهیِ آن به خودمان رنج گفتگو و گفتمان و راهکاریابی بدهیم؟
در کنار آن, ما اینجا نمیگوییم هر چه در روند فرگشت فرگشته درست است, ولی میگوییم دستکم, فرگشتار (evolver) ِ
که طبیعت بوده, یکسانانگار بوده است ولی در آیندهای که در آن پیشمیرویم فرگشتار همان ابرسازوارهیِ فندین
خواهد بود و اینبار, روند فرگشت ما آدمها بسویی خواهد رفت که نیازهای سیستم فندین را برآورد; و یکبار
دیگر, برآوردن نیازهای سامانه به یکسنجی و تقارن, برابر با برآوردن نیازهای هموندان همان سامانه نمیباشد.
پس در اینجا, باری دیگر ما ناچار از گزینش میان گزینهیِ بد (طبیعت یکسانانگار) و بدتر (فندآوری خودآماج) میباشیم.
--
در نوشتههای شما زیبایی میتوانم بگوییم چامهسُرایانهای در پیوستاندن و ریساندن رویدادها و درآوردن رشتهای از
گذشته تا اکنون دیده میشود که گونهای "چم (معنا)" به چیزها میبخشد. برای نمونه, شما رشتهای از تکیاختگان
تـا هومنان ابرسازواره و سرانجام ابرسازوارهیِ فندین ریساندهاید که بگونهای ضمنی, سخن از معنادار بودن
این فرایندها میزند, گویی جهان یک آماجی داشته که اینگونه رشتهیِ چیزها را پدید آورده است.
این ولی تنها یک نگرش خام و آرزوپروانه است که در بهترین انگاشت میتواند درست
باشد, ولی ما به هر روی دادهیِ بسنده برای هایستن و پذیرفتن آن نداریم.
در کنار آن, ما میتوانیم در این رشتهیِ رویدادهای آورده شده یک پادنمونهیِ پیش پا افتاده داشته باشیم.
یاختگان آدمی ابرسازوارهیِ آدمی را فراساختهاند و شما این را یک پیوند سودمند ِدوسویه میان یاختگان
و آدم میبینید که در سوی یاختگان به شانس فرازیست و بقای آنان را برای نمونه, اینگونه افزوده است.
بسیار خب, ولی در جاییکه یک هومن در جهان امروز اندام و یاختههای قلب خود را در جاییکه مینیازد
دور انداخته و آنرا با یک قلب مصنوعی جایگزین مینماید چگونه در این رشتهیِ پندارین شما گنجانده میشود؟
آیا در اینجا نمیتون دید که همین هومن, در جایگاه یک ابرسازواره, میتواند همهیِ بخشهایِ درونی
دیگر خود را نیز یک به یک, با چیزی دیگر جایگزین نموده و رشتهیِ میان خود و یاختگان اش را برای همیشه بـبُرد؟
آیا این به زیان یاختگان نیست که از بیخ با چیزی "دیگر" جایگزین شده و نیست و نابود بشوند؟
پس زمانیکه ما همین امروز همچون گسلی در رشتهیِ چیزها به چشم خود میبینیم, میتوانیم بی
کوچکترین گمانی فرجام بگیریم که هیچگونه باید و بایستگیای برای ابرسازوارهیِ فندین نیز در کار
نیست که هتّا بخواهد سازوارگان خود که همان هومنان زنده باشند را برای همیشه نگه بدارد. به دیگر زبان:
سود ابرسازواره همواره در راستای سود سازوارگان او پیش نمیرود و این ناهماهنگی تا آنجا میتواند
پیش برود که سود ابرسازواره برابر با زیان بیشین (maximal) سازوارگان باشد, که همان جایگزینی و نابودی ِ یکسره آنان است.
پیش برود که سود ابرسازواره برابر با زیان بیشین (maximal) سازوارگان باشد, که همان جایگزینی و نابودی ِ یکسره آنان است.
بیافزاییم, نگرش ما اینجا این نیست که سیستم فندین بی هیچ گمانی, یا به احتمال بالایی
هومنان را با چیزی دیگر و سازوارتر, بگوییم هوشوارهها (روباتها) جایگزین خواهد نمود — اگرچه این یکی از
آیندههای پیش رو باشد — بساکه تنها این نمونه را آوردیم تا نشان دهیم که انگاشت یک گونه رشتهیِ پندارین
میان چیزها که بزیبایی همه چیز را به هم میپیونداند تنها از آرزوپروری ِ هومنی ریشهمیگیرد و پایهای در واقعیت, ندارد.
--
ما ابزارهای شستشوی مغزی و کنترل رفتار را به سه دسته بخشیدیم:
١- ابزارهای نرم: پروپاگاندا, آموزش و پرورش, رِسانههایِ سرگرمیساز (entertainment), ...
٢- ابزارهای نیمهنرم: دارویهایِ پادافسردگی, آرامبخشهای گوناگون, ابزارهای روانشناسی, رواندرمانی, ...
٣- ابزارهای سخت (در راه): دستکاری ژنتیکی, تکنیکهایِ مغزخوانی و دستکاری یکراست اندیشه, ...
٢- ابزارهای نیمهنرم: دارویهایِ پادافسردگی, آرامبخشهای گوناگون, ابزارهای روانشناسی, رواندرمانی, ...
٣- ابزارهای سخت (در راه): دستکاری ژنتیکی, تکنیکهایِ مغزخوانی و دستکاری یکراست اندیشه, ...
آنچه شما همواره از آن نمونه میآورید و آنچه تاکنون در تاریخ هومنی داشتهایم ابزارهای نرم و نیمهنرم بودهاند و از اینرو,
سخن شما و گفتآورد از لینکلن در اینجا, تا زمانیکه تنها دربارهیِ ابزارهای نرم و نیمهنرم سخن بگوییم تا اندازهیِ بسیار بالایی
درست میباشد و چه اگر نبود, ما اکنون این نگرستیزی را نمیداشتیم و بجای آن در سیستم گوارده و فراموش شده بودیم.
هر آینه, این یک خودفریبی آشکار است که ما چشمانمان را بروی پیدایش این ابزارهایِ
نیمهنرم, نیمهسخت و سرانجام سخت سراسر فروببندیم و بگونهای دربرابر آنها برخورد نماییم که
گویی باشنده نمیباشند, یا کارگر نمیباشند, یا هنوز نیازی به پرداختن به آنها نیست و واکنشهایی همانند.
بیافزاییم, نگرش ما اینجا این نیست که در نخستین دستیافتی که سیستم فندین توانا به دستکاری ژنتیکی و مغزی
گشت, خواهد کوشید که همگان را شستشوی مغزی داده و به "بردههایی" سخنشنو و سربزیر دگرگون
بسازد, بساکه ما داریم میگوییم میتوان از هماکنون روندی که نژاد آدمی خودخواسته¹, در این راه
گام برمیدارد را ببینیم و این بخشی, از فرآیندی که در پایین به آن میپردازیم ریشهمیگیرد.
ُگامهایِ خُرد و در خود سودبخش, میتوانند بر روی همدیگر به چیزی زیانبخش بیانجامند
آنچه در پُرسمان فندآوری همواره به میان آورده میشود این است که همهیِ گامهایی که فندآوری برمیدارد همواره "سودبخش"
و در راستای از میان برداشتن یک بار و گرفتاریای از دوش هومنی میباشند, و این سخن گاه بگونهای به کار میرود که گویا
ستیزگران سیستم آنجا میگویند که سامانهیِ فندین گونهای "اهرمن" است که دنبال ویرانی یا سرنگونی آدمیست.
ما اینجا هرگز همچون برداشتی از سامانهیِ فندین نداشتهایم. سامانهیِ فندین برخاسته از انگیزههایِ
آدمی در برآوردن نیازهای خود بوده است و روشن است, راستای گسترش فند و دانش در جایگاه نخست
بسویی بوده و تا اندازهیِ بالایی میتوان گفت هنوز نیز هست, که یک گره و دشواریِ پیش رویی را از میان بردارد.
ما افزودیم تا اندازهیِ بالایی, زیرا برای نمونه سرمایهگذاریهایِ اَبَر-کلان در پروژههایی همچون شتابدهندههایِ
ریزگان اتمی بخودی خود هیچ سودبخشی روشن و در چشماندازی ندارند, ولی این سرمایههای کلان (که میتوانند
جای دیگر به 'درد' بخورند) گذاشته میشوند زیرا گرایش فندآوری به سوی گسترش و نه پیشرفت میباشد, بر
این پایه که پیشرفت کنشیست دارای آماج و راستا, ولی گسترش کنشیست که یکسانانگارانه, در همه سو پیش میرود.
ما در آغاز پیدایش کمابیش همهیِ فندآوریهایِ نوین میتوانیم بخوبی ببینیم که پیشرفت و آماجمندی
ویژه و روشنی در همهیِ آنها بوده است, ولی با تراگذشتن از آستانهای ویژه, فندآوری به سامانهای
خودآماج فرارفته است که دیگر هر چیزی نه از اینرو که سودبخشی, یا کارآمدی ویژهای دارد
نوآوری میشود, بساکه تنها چون نوآوریپذیر گشته است, نوآوری میگردد; به دیگر زبان:
فندآوری هرچه که بشاید را میبایاند (= تکنولوژی هرچه که تحققپذیر باشد را ملزم به وجود میکند).
ما به این همراه با نمونههایِ دیگر ژرفتر خواهیم پرداخت, ولی پیشتر به بخش دیگر سخن میپردازیم که گامهایی که آدمی ازگذر فندآوری برمیدارد,
هتّا زمانیکه هر یک از آنها به خود و در خود سودبخش و خواستنی باشد میتوانند در برآیند و بر روی همدیگر, به چیزی زیانبخش و ناخواستنی بیانجامند.
تئودور کازینسکی در آرماننامهیِ² خود بژرفی به سازوکار این فرایند پرداخته است, ما اینجا نمونهیِ او در خودروسازی که
در سخن شما نیز آمده است را بازمیآوریم.
فندآوری خودروهایِ سواری برای نمونه, فندآوریای بوده است که در
آغاز, برای برداشتن یکی از همان گرفتاریهایِ آدمی پدید آمده است.
پیش از اینکه نخستین خودروها ساخته میشدند این آزادی برای مردم به چهرهیِ پیشگُزین
فراهم بود که هر آنگونه که دوست داشتند, کند یا تند, آهسته یا شتابان به راه خود بروند. نوآوری خودرو در این زمان,
اینجور به چشمها میامد که ابزاری میباشد برای افزایش آزادی که برای همین پیادهروندگان این توانایی و دستافت را میفراهمد
که در کوتاهترین زمان بیشترین دوراها را بپیمایند و در آغاز نیز همینگونه بود, نخستین خودروها
و خودروسواران این آزادی را داشتند که هر آنجا که دوست داشتند بروند و این آزادی کسان
پیادهرو را هم نمیگرفت و هیچکس نیز وادار نشده نبود که از خودرو بهره بجوید.
ولی این فندآوری, که در آغاز یک افزایندهیِ آزادی و بهزیستی و چیزی در خود سودبخش به شمار میرفته,
با افزایش شمار خودروها و خودروسواران به دگرگونیهایی همبودین انجامیده و مایهیِ
پیدایش قانونهایِ رگولاریزه و دست و پاگیر میشود, چه برای خودروسواران, چه برای پیادهروندگان.
با گستردگی این تکنولوژی, نیاز به قانونها و رگولاریزه نمودن مردم پیش میاید, خطکشیها کشیده میشوند, چراغهایِ
رفتوآمد (پیاده و سواره) نصب میگردند, گواهینامهها سبز میشوند و در این میان آزادی پیادهروندگان که در آغاز و
پیش از پیدایش خودرو میتوانستند آزادانه و بی دلنگرانی از همهیِ اینها راه خودشان را بروند, گرفته میشود.
ما امروز میتوانیم این را در زندگی خودمان ببینیم که اگر نخواهیم سوار خودرو بشویم, نمیتوانیم هتّا ٥ دقیقه بی آنکه
پیوسته نیاز به ایستادن, رفتن, بازایستادن, نگاه کردن به چپ و راست خود و ... داشته باشیم و زنده به مقصد برسیم.
در سوی دیگر, داشتن و نداشتن خودرو کم کم از یک چیز دلبخواه درآمده و امروزه به یک چیز بایسته و بایدین دگریسته است.
شرایط زندگی برای بسیاری امروز بگونهایست که نمیتوانند بی داشتن خودرو از پس انجام کارهایشان (و پس پرداخت هزینههایِ زندگی اشان) بربیایند
و اگر این دسته نخواهند خودروی سواری خودشان را داشته باشند, ناچار از کاربرد خودروهایِ دولتی میباشند که در آنجا, کس هتّا آزادی باز کمتری روی
چگونگی رفتوآمد خود دارد تا بگوییم زمانیکه سوار خودروشی شخصی خود شده باشد (یا پیاده باشد).
و سرانجام, داشتن همین خودرو روز به روز به چیزی دشوار و سنگین دارد تبدیل میشود. امروز کسیکه میخواهد خودرو داشته
باشد, بویژه در کشورهای فندین پیشرفتهتر همچون اروپا, نیاز به پرداخت بیمههایِ سنگین, مالیاتهایِ کمرشکن و
هزینه های جورواجور و رنگین, همچون بنزین, تعمیرات, چکآپهایِ سالانه و همانند میبیند که همهیِ اینها به
افزایش تنشهایِ گوناگون انجامیدهاند: یا میتوانید از پس همهیِ این هزینههای سنگین بربیایید و خودرو
را میخرید, یا رنج نداشتن آنرا باید بر دوش کشیده و بگذارید دیگران از شما در زندگی جلوتر باشند.
در فرجامیابی از سخن, ما در اینجا به این پرداختیم که فندآوری خودروی سواری:
١- در آغاز سودبخش بوده است.
٢- در آغاز دلبخواه بوده است.
٣- در آغاز افزایندهیِ آزادی ِ آدمی بوده است.
٢- در آغاز دلبخواه بوده است.
٣- در آغاز افزایندهیِ آزادی ِ آدمی بوده است.
ولی در گذر زمان:
١- از دلبخواهی درآمده است: کس برای زندگی امروز پُرگاه وادار به کاربرد خودروهای سواری میباشد.
٢- کاهندهیِ آزادی گشته است: برای خودروسواران و کسان پیاده, به یکسان.
٢- کاهندهیِ آزادی گشته است: برای خودروسواران و کسان پیاده, به یکسان.
و سرانجام, به چیزی زیانبخش دگرگون شده است; یکی از خود
فندسالاران که نام او را اکنون به یاد نمیاورم, پرسشی دارد که اینگونه به میان میاورد:
«بیانگارید یک فندآوریای در دست نوآوری است و شما آنجا تصمیم گیرندهیِ این میباشید که
آیا این فندآوری در جامعه به کار گرفته بشود یا نه. این فندآوری بسیار سودبخش و
کارآمد میباشد, بسیاری از گرفتاریها را از میان برداشته و به پیشرفت شتاب میبخشد,
ولی در برابر همهیِ اینها سالانه نزدیک ١ میلیون تن از برای آن کشته خواهند شد. چه میکنید؟»
آیا این فندآوری در جامعه به کار گرفته بشود یا نه. این فندآوری بسیار سودبخش و
کارآمد میباشد, بسیاری از گرفتاریها را از میان برداشته و به پیشرفت شتاب میبخشد,
ولی در برابر همهیِ اینها سالانه نزدیک ١ میلیون تن از برای آن کشته خواهند شد. چه میکنید؟»
این پرسش که پاسخگو را همواره پس از دادن و دانستن پاسخ شگفت زده میکند این میباشد که این "فندآوری نامبرده",
در حقیقت همان خودروی سواری میباشد که دیرزمانیست ساخته شده و بگستردگی به کار گرفته شده است:
ما اینجا دیگر به این نمیپردازیم که این یک نمونه تکنولوژیِ خودرو چه نقش کلانی در آلودگی زیستبوم,
افزایش آلایندههایِ آب و هوا, در پدید آوردنِ بیماریهای گوناگون (فیزیکی و روانی), در گرمایش کرهیِ زمین و
بسیاری چیزهای دیگر دارد و تنها این پرسش را در دنبالهیِ نگرستیزی به میان میآوریم که آیا, یک کشور امروز
میتواند با دانش به همهیِ اینها, آگاهانه و خودخواسته خودروها را از زیرساختهایِ خود بیرون بکشد؟
نگاه ما به این پرسش یک نه روشن و سخت میباشد, که این سرانجام به واپسین ویژگی فرجامین فندآوری میپردازد: یکسویگی آن.
دیرتر به این ویژگی یکسویگی فندآوری (افسارگریختگی تکنولوژی و ناتوانی آدمی در راستابخش به آن) خواهیم پرداخت.
—>
آماج ما از سخنان بالا این بود که یک فرایند, اگرچه در آغاز و در هر گام خُرد سودمند بوده و در راستای سود,
یا دستکم پیشگیری از زیان پیش میرود, ولی برآیند همهیِ آنها رویهم چیزی سراسر دگرسان و زیانمند میتواند باشد.
ما در نمونهیِ تکنولوژی خودروهای سواری بخوبی سازوکار این فرایند را میبینیم, گام نخست در ساخت خودروها
بروشنی افزایش بهزیستی و آزادی آدمی در رفتوآمدهایِ خود بوده است. اینکه با افزایش شمار خودروها نیاز به
رگولاسیون و برساختن قانونها و ضابطههای جورواجور پیش آمده است یک چیز نیازین و بایدین بوده است, نه خودخواسته.
ولی همهیِ این گامهای خُرد و در خود سودمند, بر روی همدیگر به پیدایش چیزی انجامیدهاند که براستی نه
تنها هیچ ردّی از آن سودبخشی آغازین اش دیگر بجا نمانده, بساکه به دژپیل و غّدهای نیز بدل گشته است که
هیچ راه گریزی از آن نیست و ما خواه ناخواه, ناچار از پذیرش و تن دادن به کاربرد آن در زندگی امان میباشیم.
¹ خود شما نمونهوار در اینجا پیامآور همین راه میباشید و از هماکنون راه را برای این "افزودگیِ
آزادی" و "آزادی از جایی میآغازد که آزادی دیگری گرفته میشود" دارید هموار میسازید.
² Industrial Society and Its Future, بندهایِ ١٢٧, ١٥٣-١٥٦
.Unexpected places give you unexpected returns