11-13-2014, 12:23 PM
گیریم که فندآوری ژنتیک و .. به جایی رسید که مغز ما چنان دستکاری شد که ندانستیم
آزادی چیست و ... شدیم گوسپند. ولی درست مانند گوسپند، که هیچ انگاره ای در باره ی
آزادی و ارزش های فرهنگی والای هومنی ندارد، هیچ نگرانی و کاستی هم نخواهیم سهید
چون شما اگر هرگز مزه ی موز را نچشیده باشید ، هرگز نیز موز دلتان نمیخواهد چون از بیخ،
نمیدانید موز چی هست!؟ ولی اماج هستی تان که همانان گسارش انرژی و همانند زایی و
.. است برآورده میشود. سامانه هایی که از آنها سردر نمی آورید، میایند و خوارک و چمن
و کاه و جوی شما را به شما میدهند و درست همین چیزی است که شما در جایگاه گوسپندی
نیاز دارید. ولی همه ی ادمها زیر این ورتش ژنتیک و مغزی نمیروند چون این ورتش را
گروهی بر سر گروهی دیگر میاورد که خودش کنترل را در دست داشته باشد. داشتن کنترل،
برابر با بی نیازی از کنترل شوندگان نیست، بساکه بار پاسخوری و تنش بیشتری برروی
کنترل کنندگان نهاده میشود. سرنوشت کنترل شوندگان برای کنترل کنندگان ، به یکسان و
بی ارزش نیست چرا که آنها با این "سپاه" زنده اند و این سپاه باید هستی و کارآیی نیز
داشته باشد تا انهارا در برابر چالش های فرگشتی پاسداری نماید. گفتم پاسداری، بیاد پاسداران
جمهوری اسلامی افتادم که درست مانند زامبی ها و مغزشسته ها میباشند. ولی سران ج.ا.
باید به این زامبی ها سیب زمینی و .. بدهند تا اینها برایشان جنگ کنند. بی سیب زمینی،
شستشوی مغزی ، به تنهایی، پیروی و فرمانبرداری و کنترل را به همراه نمی اورد.
کوچگران نخستین استرالیا، سگ های خانگی (اهلی) به همراه برده بودند که برخی نتوانستند
به آنها رسیدگی کنند و از این سگهای بی صاحاب ! تیره سگ بیابانی دینگو استرالیایی پدید
آمد! نوسینده ی ابرهوشمند، اچ جی ولز، در داستان ماشین زمان، مانند چنین آینده ای را به
رشته ی نوشتار در آورده است که در ان، نژاد هومنی به دو تیره روی زمینی و زیر زمینی
بخش گردیده است و ایندو در یک بده بستان سامانیک هراس انگیز با هم زندگی میکنند!
***
هرچه یک ابرسازواره یا سامانه پیچیده هم باشد، سرانجام به ویژگی ها و قانون های کوانتوم های ان بر میگردد.
پس یک سامانه هرگز نمیتواند کاری انجام دهد و یا آماجی داشته باشد که در کوانتوم های آن شایندگی نداشته باشند.
اینجا چند بار نمونه "اب" و پیدایش زاب "آبسانی" را از گردآیی مولکول های اب دیده ام. اگر اتم ها و هسته های
اکسیژن و هیدروژن یک ویژگی هندسی را که مولکول آب، نایکسنج ( نا متقارن) بشود را نداشتند، هرگز نزدیکی
این مولکولها با چسبندگی ( پل هیدروژنی) ، به آبسانی نمی انجامید. پس زاب نوین آبسانی از زاب هندسی مولکول
آب و زاب هندسی مولول آب نیز در جای خود ، از ویژگی های کوانتومی و شما پروتون های هسته و هندسه ی اوربیتال های
اتمی برخاسته از آن میباشد.
شما به نمونه ی دیگر با سنجش تک یاختگان, و پریاختگان( مانند خود ما) بنگرید، یک یاخته، همانندزایی میکند و ما نیز
همانند زایی( تولید مثل) میکنیم، گرچه همانندزایی ما پیچیده تر است ولی پایه ان همان همانندزایی یک تکیاخته است
( بدو بخش شدن یاخته) یک یاخته، انرژی میگسارد و ماهم انرژی میگساریم، گرچه روندگسارش انرژی ما با خوردن چه میدانم
چلوکباب و .. پیچیده تر است، ولی در بیخ به همان گسارش انرژی در درون یک تک یاخته بر میگردد. سامانه ی ما چلوکباب
را چنان از هم وامیپاشد که مولکولهای هیدروکربور آن بتوانند با نازکترین مویرگها به تک تک یاخته های ما برسند و در آنجا
همان کاری انجام میشود که در میلیونها سال پیش، یا هم اکنون، در تک یاخته ها و آمیب ها و .. انجام میشود !
سامانه ی همبودین نیز چیزی جز این نیست! یک کشور درست مانند یک پیگر، همواره سده ها پابرجاست چرا که یاخته هایش
(آدمها) هر ٢۵ سال یکبار ( زمان استاندارد زادمان هومنی) نو میشوند. این کشور درست مانند یک تن، گاهی با یک کشور دیگر
درگیر میشود، گاهی میبازد و گاهی میبرد و هتّا گاهی میمیرد ( مانند مصر باستان) و از لاشه ی او کشور های نوین بر میخیزند.
گاهی نیز همانند سازی میکند، مانند آمریکا اکه از انگلیس زاده شد و پس از چندی نافش را برید.
اکنون اگردر هر سامانه ای که پایه ی آن هومن است، به هر تراز فندی هم که برسیم، چون پایه و کوانتوم آن، هومن و
یاخته است، این سامانه نمیتواند آماجی جدای آماج پایه ای و زابی رها از زاب های کوانتومی خود داشته باشد. هر سامانه ای که
نتواند این نیاز و این آماج وند های خود را برآورد، بهر سترگی هم که باشد، سرنگون میشود. ما چه در زمان های بسیار باستان
که هیچ فندآوری جز آتش و چرخ نبود نیز گواه فروپاشی امپراتوری ها بودیم، در زمانهای "نیمه باستانی" که ترازی از فندآوری
را داستیم نیز گواه این پدیده بودیم که چگونه فندآورترین کشور ها مانند روم، از هم پاشید و در زمانه های نوین هم امپراتوری های
بسیار فندآور داشتیم که از هم پاشیدند و خواهند پاشید.
برای کنترل یک وند از یک ابرسازواره، دو کارساز نیاز است، یکی کارساز درونویری و دیگری کارساز برونویری
(عامل ذهنی و عینی). شما با پروپاگاند میتوانید کارساز درونویری را جوری بسازید که آن وند گمان کند که بهش خوش میگذرد
ولی اگر براستی انرژی و نیاز آن وند، فربودانه و بگونه ی برونویری بدان نرسد، از میان میرود یا بیدار میشود. ابرسامانه
هرگز نمیتواند همه ی وند های خود را باکارساز روانی و درونویری گول بزند، اگر گاهی نیز کارساز برونویری یا همان
برآورده سازی نیاز ها انجام نشود.
اینجا سخن پرآوازه ی آبراهام لینکلن به یادم آمد که گفت:
" همه را میتوان برای چندگاهی گول زد و گروهی را نیز میتواند برای همیشه فریب داد ولی :
نمیتوان همه را برای همیشه فریفت!
فزون بر این هرگز شدنی نیست که سران یک ابرسازواره یکدست و همواره یکسخن و یک سو باشند. درست مانند مغز ما
که "گروهی" از یاختگان با گروهی دیگر در گزینش هایی که با ان روبروییم، با هم درگیرند، گاه ما نمیدانیم که چه گزیری
بگیریم، آیا این سرمایه گذاری را بکنیم یا نه: سبک و سنگین میکنیم ...
در درون خود آمریکا که سرانش, جهانی را خورده اند و می بایستی در آسودگی به بخور بخور سرگرم باشند، نیز هتّا میان
بهره کشان و مفت خوران هم یک نبرد درونی زبانه میکشد و تنها در بیرون، آمریکا یک یکان یکپارچه دیده میشود.
هر کدام از این اردوگاه ها نیز میکوشند با برآوردن نیاز مشتریان و وند های خود بر دیگری پیشی بگیرند.
پس در هر ابرسازواره و سامانه ای، همواره شکافها و تَرَک ها بهمراه پیوستگی ها و یگانگی ها در یک پیوند اندرگیر بسر میبرند،
مانند دوبرادر که باهم در درون خانه درگیرند ولی در بیرون آن با هم یگانه و یکپارچه با دشمنان خانواده ی خود روبر میشوند.
یا مردم یک کشور که برای نیاز ها با هم همواره درگیرند ولی در برابر کشور دیگر، با هم یکپارچه دیده میشوند وتاپا.
پس:
هیچ ابرسازواره ای نمیتواند کاری را انجام دهد که در شایندگی های وند های آن نباشد ( از هیچ تنها هیچ پدید میآید)
هیچ ابرسازواره ای نمیتوان زاب ها و ویژگیهایی داشته باشد که از وند های ان برنخاسته باشد.
همه ابرسازواره ها سامانه ها، از آمایشی از گسل ها و پیوست ها ساخته شده است که به هموندان آن، یک سایندگی
گرایند را میدهد که هتّا این ابرسازواره را ، سرنگون نماید، بویژه زمانی که لایه های پایه ای ان فرو ریخته باشند.
درست مانند یک درخت سترگ ولی پوسیده که از بیرون، استوار و شکست ناپدیر می نماید ولی بسنده است که دو تا گنجشک
بیشتر روی شاخه هایش فرود بیایند تا سرنگون شده و درهم شکند.
هیچ ابرسازواره ای نمیتواند چنان رفتاری نماید که با سستی وندهایش، در برابر هماوردان بیرونی اش، سست شود ( وگرنه
فرگشت او را از میان میبرد)
بهینه ترین ابرسازواره ها ان است که نیاز بیشترینه وند هایش را بشناسد و آنها را فراهم آورد. برای شناختن نیاز ها،
باید هر وندی با یک رشته ی رسانه ای به پردازشگر بسته باشد تا بتواند سیگنال های آگاهاننده به آن برساند و در برابر،
هر وند باید با یک رشته ی فراهم آوردنده نیاز ها ، مانند رگ و راه و ... به انبار انرژی پیوسته باشد تا زنده بماند.
زندگی و پایندگی ابرسازواره، از اینرو به زندگی و پایندگی و همانند زایی بیشینه ی وند های آن وابسته است وگرنه
در یک ابرسازواره ی "بهتر" گوارده میگردد.
هیچ فندآوری در هیچ جا نمیبینیم که برای آماجی جز برآورده ساختن نیاز ما پدید امده باشد.
اگر روبات خودروساز داریم برای ساختن خودروست و خود خودرو نیز برای آسانش زندگی ماست.
***
همچنان که مغز مارا یاخته های ما و خوسته های یاخته های ما کنترل میکند، ما نیز مغز
ابرسازواره ی خود و همچنین مغز هرگونه فندآوری را کنترل مینماییم ، از دگمه ی ساده ی
آسانسور گرفته تا دستگاه پروپاگاند کشوری در راستای برآورده سازی این نیاز ها از سوی
ما کنترل یا تاب آورده میشوند. : برای انیکه مردم هامی، به یک قانون پایبند باشند، دین به نام
"خد"ا پدید امده که در بیخ، یک پروپاگاند دروغین بیش نیست ولی در بازه هایی از فرگشت
به آن کشور و مردم یاری میرساند که پاینده بمانند. گرچه انگل هایی هم بر سر آن نشسته باشند.
شهربانوی زنبور ها برای نترل زنبور ها یک جور گویا ماده ی شیمیایی میپراکند
که کار و یکپارچگی زنبور هارا کنترل می نماید، این همان دین یا جهان بینی یا
پروپاگاند در میان هومنیان است، یک کشور را دستگاه جهانبینانه-رسانه ای( پروپاگاند)
آن به هم میچسباید، چه دادوند و چه نادادوند، چه دروغ و چه راست ( جز اینکه دروغ
چندان پاینده نیست). اگر ما دستگاه پروپاگاند دین شیعه ( آخوندیسم) را از مینا برداریم،
خود آن دین و مذهب در فربود از میان رفته است و کشور ایران از هم می پاشد مگر
اینکه پروپاگاندی جایگزین و به همان نیرو و توان باوری بجایش پیدا کنیم. بیجا نیست
که رهبران روسیه پس از کمونیسم، مانند پوتین، که خود از کا گ ب بود، اکنون کلیسای
ارتودوکس را بر میکسد و گاهگاهی یک اسپندی انجا دود میکند چون نیاز به یک دستگاه
کنترل روانی و پروپاگاندی دارد. آمریکا هم فاکس نیوز و چی ان ان و هزاران بند و بساط
دیگر پروپاگاند دارد برای اینکه بتواند یکپارچکی و کنترل سامانه را از دست ندهد.
میسیونر های دینی که ترسایان به آفریکا میفرستند، چیزی جز ویروس های پروپاگاندی
برای گسترش کنترل بر این ملت ها که خود دارای پروپاگاند نیستند، نمیباشند. این
میسیونر ها در ایران سانسی ندارند که ملت اریان را فرمانبر پاپ و آمریکا و باختریان
نمایند و برای همین از در پروپاگاند و دین دیگری بنام "دمکراسی" که در میان خودشان
هم چیزی جز یک دروغ نمایشی نیستمی ایند، از "دمکراسی" در "هنگ کنگ" ! پشتیبانی
میکنند، از دالایی لاما و زیبایی تبت ! پدافند می نمایند ولی در پس همه ی اینها، چیزی که
میخواهند، کنترل بر چین و ایران و افغان و روس و آمریکای لاتین و همه ی جهان است.
با اینهمه بازهم این زنبور ها، گاهی یکی از زنبور های ماده را که همواره بدست شهربانوی
زنبور ها کشته میشود، از چشم او پنهان میکنند که یک دگرگزین برای اینده و برای دگرگونی
داشته باشند!
پوچی:
-->
این پدیده از پیشرفت فندآوری سرچشمه نمیگیرد، از کاستی سامانیک ابرسازواره سرچشمه میگیرد.
بی فند آوری هم کسانی بوده اند که هوششان بالاتر از میانگین بوده و کارشان پایینتر از مینگین
و این انهارا بسوی سهس پوچی کسانیده است، این کاستی سامانیک درست مانند پدیده ی بیکاری
در سرمایه داری است که یک کاستی سامانیک ان شیوه ی فراورش میباشد. بزبان دیگر این سامانه
چنان کارآمد نیست بتواند از همه ی توانمایه های سود جسته و از انها کارمایه بسازد ( انهم به
انگیزه ی بودن انگل ها). برای ان است که فندآوری را برای بیکار کردن یگ گروه مردم بکار برده اند
و این بیکاری، چه از روی پیدا نکردن کار درخور و چه ازروی پولدار بودن فزاده از مرز بوده باشد، یک
خوره ی روانی است. یک سامانه و یک وند سامانه نیز، باید بخشی از زمان را به گسارش انرژی
و روند پیشرفت در فرگشت بگذراند. هر چند این کار اندک هم باشد ( و در آینده زمان کاری بازهم
کمتر و کمتر خواهد شد) باید راهی یافت که این نیاز روانی برآورده گردد و راه ان برگشت به زندگی
شکارگری و .. که در گذشته آزمون پس داده و به کشتار مغول و آتیلا و عرب و ... انجامیده است،
نمی باشد. چرا که گناه این به گردن فندآوری و پیشرفت ان نمی باشد. به گردن فرزام نبودن
ابرسازواره ها و سامانه هاست که همواره بخشی از پیکر خود را از دست میدهند ( چه کارتون خواب
های امریکا باشند و چه بچه پولدار های حشیش کش)
شکارگری و .. انیها همان کمون نخستین بوده است و ما باید امروزه کمون دوم را بسازیم
که با نگهداشت فندآوری، کاستی سامانیک بهره کشی را از میان برده و به همان خوشبختی
شکارچیان ولی با برتری های فندی مدرن ، دست یابیم.
•
پارسیگر
آزادی چیست و ... شدیم گوسپند. ولی درست مانند گوسپند، که هیچ انگاره ای در باره ی
آزادی و ارزش های فرهنگی والای هومنی ندارد، هیچ نگرانی و کاستی هم نخواهیم سهید
چون شما اگر هرگز مزه ی موز را نچشیده باشید ، هرگز نیز موز دلتان نمیخواهد چون از بیخ،
نمیدانید موز چی هست!؟ ولی اماج هستی تان که همانان گسارش انرژی و همانند زایی و
.. است برآورده میشود. سامانه هایی که از آنها سردر نمی آورید، میایند و خوارک و چمن
و کاه و جوی شما را به شما میدهند و درست همین چیزی است که شما در جایگاه گوسپندی
نیاز دارید. ولی همه ی ادمها زیر این ورتش ژنتیک و مغزی نمیروند چون این ورتش را
گروهی بر سر گروهی دیگر میاورد که خودش کنترل را در دست داشته باشد. داشتن کنترل،
برابر با بی نیازی از کنترل شوندگان نیست، بساکه بار پاسخوری و تنش بیشتری برروی
کنترل کنندگان نهاده میشود. سرنوشت کنترل شوندگان برای کنترل کنندگان ، به یکسان و
بی ارزش نیست چرا که آنها با این "سپاه" زنده اند و این سپاه باید هستی و کارآیی نیز
داشته باشد تا انهارا در برابر چالش های فرگشتی پاسداری نماید. گفتم پاسداری، بیاد پاسداران
جمهوری اسلامی افتادم که درست مانند زامبی ها و مغزشسته ها میباشند. ولی سران ج.ا.
باید به این زامبی ها سیب زمینی و .. بدهند تا اینها برایشان جنگ کنند. بی سیب زمینی،
شستشوی مغزی ، به تنهایی، پیروی و فرمانبرداری و کنترل را به همراه نمی اورد.
کوچگران نخستین استرالیا، سگ های خانگی (اهلی) به همراه برده بودند که برخی نتوانستند
به آنها رسیدگی کنند و از این سگهای بی صاحاب ! تیره سگ بیابانی دینگو استرالیایی پدید
آمد! نوسینده ی ابرهوشمند، اچ جی ولز، در داستان ماشین زمان، مانند چنین آینده ای را به
رشته ی نوشتار در آورده است که در ان، نژاد هومنی به دو تیره روی زمینی و زیر زمینی
بخش گردیده است و ایندو در یک بده بستان سامانیک هراس انگیز با هم زندگی میکنند!
***
هرچه یک ابرسازواره یا سامانه پیچیده هم باشد، سرانجام به ویژگی ها و قانون های کوانتوم های ان بر میگردد.
پس یک سامانه هرگز نمیتواند کاری انجام دهد و یا آماجی داشته باشد که در کوانتوم های آن شایندگی نداشته باشند.
اینجا چند بار نمونه "اب" و پیدایش زاب "آبسانی" را از گردآیی مولکول های اب دیده ام. اگر اتم ها و هسته های
اکسیژن و هیدروژن یک ویژگی هندسی را که مولکول آب، نایکسنج ( نا متقارن) بشود را نداشتند، هرگز نزدیکی
این مولکولها با چسبندگی ( پل هیدروژنی) ، به آبسانی نمی انجامید. پس زاب نوین آبسانی از زاب هندسی مولکول
آب و زاب هندسی مولول آب نیز در جای خود ، از ویژگی های کوانتومی و شما پروتون های هسته و هندسه ی اوربیتال های
اتمی برخاسته از آن میباشد.
شما به نمونه ی دیگر با سنجش تک یاختگان, و پریاختگان( مانند خود ما) بنگرید، یک یاخته، همانندزایی میکند و ما نیز
همانند زایی( تولید مثل) میکنیم، گرچه همانندزایی ما پیچیده تر است ولی پایه ان همان همانندزایی یک تکیاخته است
( بدو بخش شدن یاخته) یک یاخته، انرژی میگسارد و ماهم انرژی میگساریم، گرچه روندگسارش انرژی ما با خوردن چه میدانم
چلوکباب و .. پیچیده تر است، ولی در بیخ به همان گسارش انرژی در درون یک تک یاخته بر میگردد. سامانه ی ما چلوکباب
را چنان از هم وامیپاشد که مولکولهای هیدروکربور آن بتوانند با نازکترین مویرگها به تک تک یاخته های ما برسند و در آنجا
همان کاری انجام میشود که در میلیونها سال پیش، یا هم اکنون، در تک یاخته ها و آمیب ها و .. انجام میشود !
سامانه ی همبودین نیز چیزی جز این نیست! یک کشور درست مانند یک پیگر، همواره سده ها پابرجاست چرا که یاخته هایش
(آدمها) هر ٢۵ سال یکبار ( زمان استاندارد زادمان هومنی) نو میشوند. این کشور درست مانند یک تن، گاهی با یک کشور دیگر
درگیر میشود، گاهی میبازد و گاهی میبرد و هتّا گاهی میمیرد ( مانند مصر باستان) و از لاشه ی او کشور های نوین بر میخیزند.
گاهی نیز همانند سازی میکند، مانند آمریکا اکه از انگلیس زاده شد و پس از چندی نافش را برید.
اکنون اگردر هر سامانه ای که پایه ی آن هومن است، به هر تراز فندی هم که برسیم، چون پایه و کوانتوم آن، هومن و
یاخته است، این سامانه نمیتواند آماجی جدای آماج پایه ای و زابی رها از زاب های کوانتومی خود داشته باشد. هر سامانه ای که
نتواند این نیاز و این آماج وند های خود را برآورد، بهر سترگی هم که باشد، سرنگون میشود. ما چه در زمان های بسیار باستان
که هیچ فندآوری جز آتش و چرخ نبود نیز گواه فروپاشی امپراتوری ها بودیم، در زمانهای "نیمه باستانی" که ترازی از فندآوری
را داستیم نیز گواه این پدیده بودیم که چگونه فندآورترین کشور ها مانند روم، از هم پاشید و در زمانه های نوین هم امپراتوری های
بسیار فندآور داشتیم که از هم پاشیدند و خواهند پاشید.
برای کنترل یک وند از یک ابرسازواره، دو کارساز نیاز است، یکی کارساز درونویری و دیگری کارساز برونویری
(عامل ذهنی و عینی). شما با پروپاگاند میتوانید کارساز درونویری را جوری بسازید که آن وند گمان کند که بهش خوش میگذرد
ولی اگر براستی انرژی و نیاز آن وند، فربودانه و بگونه ی برونویری بدان نرسد، از میان میرود یا بیدار میشود. ابرسامانه
هرگز نمیتواند همه ی وند های خود را باکارساز روانی و درونویری گول بزند، اگر گاهی نیز کارساز برونویری یا همان
برآورده سازی نیاز ها انجام نشود.
اینجا سخن پرآوازه ی آبراهام لینکلن به یادم آمد که گفت:
" همه را میتوان برای چندگاهی گول زد و گروهی را نیز میتواند برای همیشه فریب داد ولی :
نمیتوان همه را برای همیشه فریفت!
فزون بر این هرگز شدنی نیست که سران یک ابرسازواره یکدست و همواره یکسخن و یک سو باشند. درست مانند مغز ما
که "گروهی" از یاختگان با گروهی دیگر در گزینش هایی که با ان روبروییم، با هم درگیرند، گاه ما نمیدانیم که چه گزیری
بگیریم، آیا این سرمایه گذاری را بکنیم یا نه: سبک و سنگین میکنیم ...
در درون خود آمریکا که سرانش, جهانی را خورده اند و می بایستی در آسودگی به بخور بخور سرگرم باشند، نیز هتّا میان
بهره کشان و مفت خوران هم یک نبرد درونی زبانه میکشد و تنها در بیرون، آمریکا یک یکان یکپارچه دیده میشود.
هر کدام از این اردوگاه ها نیز میکوشند با برآوردن نیاز مشتریان و وند های خود بر دیگری پیشی بگیرند.
پس در هر ابرسازواره و سامانه ای، همواره شکافها و تَرَک ها بهمراه پیوستگی ها و یگانگی ها در یک پیوند اندرگیر بسر میبرند،
مانند دوبرادر که باهم در درون خانه درگیرند ولی در بیرون آن با هم یگانه و یکپارچه با دشمنان خانواده ی خود روبر میشوند.
یا مردم یک کشور که برای نیاز ها با هم همواره درگیرند ولی در برابر کشور دیگر، با هم یکپارچه دیده میشوند وتاپا.
پس:
هیچ ابرسازواره ای نمیتواند کاری را انجام دهد که در شایندگی های وند های آن نباشد ( از هیچ تنها هیچ پدید میآید)
هیچ ابرسازواره ای نمیتوان زاب ها و ویژگیهایی داشته باشد که از وند های ان برنخاسته باشد.
همه ابرسازواره ها سامانه ها، از آمایشی از گسل ها و پیوست ها ساخته شده است که به هموندان آن، یک سایندگی
گرایند را میدهد که هتّا این ابرسازواره را ، سرنگون نماید، بویژه زمانی که لایه های پایه ای ان فرو ریخته باشند.
درست مانند یک درخت سترگ ولی پوسیده که از بیرون، استوار و شکست ناپدیر می نماید ولی بسنده است که دو تا گنجشک
بیشتر روی شاخه هایش فرود بیایند تا سرنگون شده و درهم شکند.
هیچ ابرسازواره ای نمیتواند چنان رفتاری نماید که با سستی وندهایش، در برابر هماوردان بیرونی اش، سست شود ( وگرنه
فرگشت او را از میان میبرد)
بهینه ترین ابرسازواره ها ان است که نیاز بیشترینه وند هایش را بشناسد و آنها را فراهم آورد. برای شناختن نیاز ها،
باید هر وندی با یک رشته ی رسانه ای به پردازشگر بسته باشد تا بتواند سیگنال های آگاهاننده به آن برساند و در برابر،
هر وند باید با یک رشته ی فراهم آوردنده نیاز ها ، مانند رگ و راه و ... به انبار انرژی پیوسته باشد تا زنده بماند.
زندگی و پایندگی ابرسازواره، از اینرو به زندگی و پایندگی و همانند زایی بیشینه ی وند های آن وابسته است وگرنه
در یک ابرسازواره ی "بهتر" گوارده میگردد.
هیچ فندآوری در هیچ جا نمیبینیم که برای آماجی جز برآورده ساختن نیاز ما پدید امده باشد.
اگر روبات خودروساز داریم برای ساختن خودروست و خود خودرو نیز برای آسانش زندگی ماست.
***
همچنان که مغز مارا یاخته های ما و خوسته های یاخته های ما کنترل میکند، ما نیز مغز
ابرسازواره ی خود و همچنین مغز هرگونه فندآوری را کنترل مینماییم ، از دگمه ی ساده ی
آسانسور گرفته تا دستگاه پروپاگاند کشوری در راستای برآورده سازی این نیاز ها از سوی
ما کنترل یا تاب آورده میشوند. : برای انیکه مردم هامی، به یک قانون پایبند باشند، دین به نام
"خد"ا پدید امده که در بیخ، یک پروپاگاند دروغین بیش نیست ولی در بازه هایی از فرگشت
به آن کشور و مردم یاری میرساند که پاینده بمانند. گرچه انگل هایی هم بر سر آن نشسته باشند.
شهربانوی زنبور ها برای نترل زنبور ها یک جور گویا ماده ی شیمیایی میپراکند
که کار و یکپارچگی زنبور هارا کنترل می نماید، این همان دین یا جهان بینی یا
پروپاگاند در میان هومنیان است، یک کشور را دستگاه جهانبینانه-رسانه ای( پروپاگاند)
آن به هم میچسباید، چه دادوند و چه نادادوند، چه دروغ و چه راست ( جز اینکه دروغ
چندان پاینده نیست). اگر ما دستگاه پروپاگاند دین شیعه ( آخوندیسم) را از مینا برداریم،
خود آن دین و مذهب در فربود از میان رفته است و کشور ایران از هم می پاشد مگر
اینکه پروپاگاندی جایگزین و به همان نیرو و توان باوری بجایش پیدا کنیم. بیجا نیست
که رهبران روسیه پس از کمونیسم، مانند پوتین، که خود از کا گ ب بود، اکنون کلیسای
ارتودوکس را بر میکسد و گاهگاهی یک اسپندی انجا دود میکند چون نیاز به یک دستگاه
کنترل روانی و پروپاگاندی دارد. آمریکا هم فاکس نیوز و چی ان ان و هزاران بند و بساط
دیگر پروپاگاند دارد برای اینکه بتواند یکپارچکی و کنترل سامانه را از دست ندهد.
میسیونر های دینی که ترسایان به آفریکا میفرستند، چیزی جز ویروس های پروپاگاندی
برای گسترش کنترل بر این ملت ها که خود دارای پروپاگاند نیستند، نمیباشند. این
میسیونر ها در ایران سانسی ندارند که ملت اریان را فرمانبر پاپ و آمریکا و باختریان
نمایند و برای همین از در پروپاگاند و دین دیگری بنام "دمکراسی" که در میان خودشان
هم چیزی جز یک دروغ نمایشی نیستمی ایند، از "دمکراسی" در "هنگ کنگ" ! پشتیبانی
میکنند، از دالایی لاما و زیبایی تبت ! پدافند می نمایند ولی در پس همه ی اینها، چیزی که
میخواهند، کنترل بر چین و ایران و افغان و روس و آمریکای لاتین و همه ی جهان است.
با اینهمه بازهم این زنبور ها، گاهی یکی از زنبور های ماده را که همواره بدست شهربانوی
زنبور ها کشته میشود، از چشم او پنهان میکنند که یک دگرگزین برای اینده و برای دگرگونی
داشته باشند!
Mehrbod نوشته: در جاییکه نیاز به پرداختن به کاری آماجمند و نه پوچ در زندگی برآوردنی نیست, سامانه ابزارهای گوناگون سرگرمی (entertainment, etc.) را پیش میآورد که کس اگرچه زندگی خودش را بدرستی پوچ و بیهوده میابد, ولی بجای آن میتواندشکارچیان برای ده ها هزاران سال زیسته اند ولی "چگونه" زیسته اند ؟ با چه تراز خوشی و شادی و گسارش؟
با دنبال نمودن واپسین episode بهمان سریال تلویزیونی, در فراموشی چندی را به آسودگی بگذراند. این دسته از
جایگزینها همگی اعتیادآور میباشند و میتوان به نکته اشاره نمود که پیشینیان شکارچی-گردآورندهیِ ما بی هیچ نیازی به اینگونه "سرگرمیها" برای دهها هزاران سال زیستهاند و نیاز آنان به سرگرمی از آنچه در گروه و تیرهیِ کوچک خود برایشان فراهم بوده, فراتر نمیرفته است.
پوچی:
-->
این پدیده از پیشرفت فندآوری سرچشمه نمیگیرد، از کاستی سامانیک ابرسازواره سرچشمه میگیرد.
بی فند آوری هم کسانی بوده اند که هوششان بالاتر از میانگین بوده و کارشان پایینتر از مینگین
و این انهارا بسوی سهس پوچی کسانیده است، این کاستی سامانیک درست مانند پدیده ی بیکاری
در سرمایه داری است که یک کاستی سامانیک ان شیوه ی فراورش میباشد. بزبان دیگر این سامانه
چنان کارآمد نیست بتواند از همه ی توانمایه های سود جسته و از انها کارمایه بسازد ( انهم به
انگیزه ی بودن انگل ها). برای ان است که فندآوری را برای بیکار کردن یگ گروه مردم بکار برده اند
و این بیکاری، چه از روی پیدا نکردن کار درخور و چه ازروی پولدار بودن فزاده از مرز بوده باشد، یک
خوره ی روانی است. یک سامانه و یک وند سامانه نیز، باید بخشی از زمان را به گسارش انرژی
و روند پیشرفت در فرگشت بگذراند. هر چند این کار اندک هم باشد ( و در آینده زمان کاری بازهم
کمتر و کمتر خواهد شد) باید راهی یافت که این نیاز روانی برآورده گردد و راه ان برگشت به زندگی
شکارگری و .. که در گذشته آزمون پس داده و به کشتار مغول و آتیلا و عرب و ... انجامیده است،
نمی باشد. چرا که گناه این به گردن فندآوری و پیشرفت ان نمی باشد. به گردن فرزام نبودن
ابرسازواره ها و سامانه هاست که همواره بخشی از پیکر خود را از دست میدهند ( چه کارتون خواب
های امریکا باشند و چه بچه پولدار های حشیش کش)
شکارگری و .. انیها همان کمون نخستین بوده است و ما باید امروزه کمون دوم را بسازیم
که با نگهداشت فندآوری، کاستی سامانیک بهره کشی را از میان برده و به همان خوشبختی
شکارچیان ولی با برتری های فندی مدرن ، دست یابیم.
•
پارسیگر
خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد