11-05-2014, 10:09 PM
مزدك بامداد نوشته:Mehrbod نوشته:مزدك بامداد نوشته: <<< روند فرگشت فرهنگی و دانشیک[٢١]
در همپیشی بودند و اروپا در این هم پیشی برنده شده و کشتی ها دورپیما ساخته
و در آمریکا پیاده شد و به شهرمندی[٢٢] های بومیان آمریکایی، از آزتک و اینکا و مایا
گرفته تا آپاچی های دشتها، پایان داد. >>>
صندلی داغ - مزدك بامداد - برگ 13
زور بیشتر بیپیوند به خوبی و بدی است.
در اینجا باید دید که بدی و خوبی به چه چیز میگویند. آیا ما خوبی/بهتری را با ارزشهای دینی در می یابیم یا با ارزش های دیگر؟ در دید من "خوب" به چیزی میگونید که در راستای فرازیست ژن (استخر ژنتیک) باشد ( فرازیست = بقا survival ). به زبان دیگر هرچه شمار ژن و دارندگان ان، بیشتر و از دید تراز زندگی (شادی و کامیابی و آسودگی و ..) بالاتر باشند، "بهتر" است. روشن است که سرخپوستان نمیتوانستند همان اندازه به گسترش آنتروپی یاری کنند که تیره های پیشرفته تر "فندی و دانشیک" که هتّا انرژی های فردتار در هسته ی اتم را هم آزاد کرده و بیش از پیش به اند (=مقدار) آنتروپی میافزایند.
سخن شما دربارهیِ آماج جهان میتواند درست باشد که پدید آوردن بـُوندگانی بوده که هر چه بیشتر و بهتر آنتروپی را
بگسارند, ولی در تراز هومنی سخنی بی پیوند است که بگوییم آماج ما هم از هستی و زندگی گساردن انرژی است.
ارزشها را من بر پایهیِ خواست و آزادی هرکس بتنهایی و برای خود وی میدانم. برای نمونه در جایگاه یک هومن زنده, ما
نیازهایی داریم که فرآوردهیِ فرگشت سرشتین میباشند و یکی از آنها نمونهوار آزادی روی سرنوشت خود است, این را من
میپذیرم که درونخویشین و وابسته به کس است, نه نگرش شما که یک چیز آهنجیده و برونخویشین و بی پیوند یکراست به هومنی است.
از اینرو, زمانیکه شما برای نمونه در جای دیگر میگویید ما برای مرغ و ماکیان زندگی آسوده و بی
دلنگرانیای فراهمیدهایم و در برابر تنها آنها را پس از یک زندگی دراز و آسوده گرفته و سر برده و میخوریم, این
نمونه دستبیش میتواند برای همان مرغ خوشبختی! به شمار برود, نه هرگز برای یک هومن, هنگامیکه آری هر دو جاندار و زیندهاند; ولی این کجا و آن کجا.
نمونهیِ بیمناک دیگر:
مزدك بامداد نوشته: <<< اگر اکنون دستگاه ها ، چه بیرونی و چه درونی ، به زندگی من آسانی بخشند و در برابر آن، آزادی کـُنش من ( که میتوانستم به راه کژ هم بپیچم) از من گرفته شده و فرمانبر ناوبر خود شده ام، آیا آنها از من " بهرهکشی" کرده اند؟ نه، آنها بسادگی مرا در سازمان خود جایپذیر ( انتگره) نموده اند و من از این راه، بخت فرازیست بیشتر و زندگی بهتر یافته ام، دیگر در راه گم نمیشوم، به هنگام به آماج خود میرسم. تازگی خودروی مرا هم رایانه ی خودش پارک میکند. آیا من باید ناخشنود باشم که دیگر توان و هنر پارک کردن را از دست داده ام ؟
.. دنباله ای دارد که در زمانی دیگر میاورم. >>>
در اینجا یکبار دیگر, شما آزادی و خواست آزاد هومنی را بآسانی فروپیچیدهاید چراکه
دگرگونی و سرسپردگی به ماشین را در راستای فرازیست بهینهیِ ژن یافتهاید, ولی خواست
آزاد را نه (که این تنها یک نگرش است و برای خود شما پذیرفتنی, ولی پذیراندن و بایاندن آن برای دیگران, نه).
اگر بخواهم سخن را بکوتاهم, لغزش فرنودین شما درست اینجاست:
مزدک بامداد نوشته: <<< پس فرارویی سامانه ها به سامانه ی برتر، هیچگاه آماج هستی آنها (Daseins-Grund) را دگرگون نمیکند، بساکه آنرا در ترازی برتر و والاتر پایندان ( گارانت) است. بر این پایه است که من هیچ ترسی از فند و فندآوری چه رایانه و هومنواره و چه بمب ها و .. ندارم. چرا که روند فرگشت خودبخود چیزی را که به زیان فرازیست است از میان میبرد، همچنان که اکنون، ترس از بمب اتمی، داشتن آنرا بیهوده و تنها کاری پرهزینه و بی هیچ بازده سودمند نموده است، بگونه که کشور های اتمی در پی پیمان نامه هایی هستند که از دست این فندآوری گرانبها و بی هوده رهایی یابند. کسانی هم که از روی کودنی از ان سود بجویند از سوی همان هم از میان رفته یا دچار بیزاری بازماندگان خواهند گردید که برابر پایان فرمانروایی انان است. نام این روند هم هست: گزینش طبیعی.
>>>
هنگامیکه از دیدگاه فربودین, ما بروشنی و بفراوانی میبینیم هیچ پایندانی بر اینکه سامانههایِ فرارفته (ابرسازوارهها = super-organisms)
همراستای آماج سامانههایِ زیرین خود پیش بروند, نیست; نمونهیِ پیش پاافتاده: آماج یک ابرسازواره همچون یک شرکت
معمولی همراستای آماج کارمندان همان شرکت همیشه پیش نمیرود. یک شرکت در جایگاه یک ابرسازواره نیازهای
"خودش" را دارد و بازیها و قانونهایِ "خودش" را دنبال میکند; فرازیست یک شرکت بزرگ چندملیتی پیوندی به فرازیست
تک تک یاختههایِ آن که کارمندان اش باشند ندارد, یک شرکت بزرگ بایستی در جایی که مینیازد, گاه بیشمار از همین
کارمندان را بیرون انداخته و کارمندانی نو سر کار آورد; به سخن کوتاهتر:
آماج شرکت و آماج کارمندان شرکت بباید همراستا نمیباشند, هنگامیکه یکی فراروئیدهیِ دیگریست.
پارسیگر
.Unexpected places give you unexpected returns