05-30-2014, 12:01 PM
Anarchy نوشته: کافر جان ، گویا فکر کردی ما یکی دو روز هست که تو اینترنت اومدیم و از دنیا بی خبریم !! بیشتر از شما اطلاع نداشته باشم ، کمتر هم نیست ...
من هم دقیقن از همین موضوع شگفت زده می شوم. که چرا بی جهت به یک چیزی می تازی، بدون اینکه از چند و چون آن آگاهی داشته باشی؟!
Anarchy نوشته: ما که ندیدیم مثلا یک بار به خاتمی انتقاد یا حمله کنه این مسیح جان شما !! یا بگه خاتمی هم محالف حجاب اجباری هست ...
خاتمی، روحانی،رفسنجانی و کروبی همه مخالف حجاب اجباری هستند، ولی قدرت اختیاری کردن آن را ندارند
به جای این پرسش ها و گلایه های بیهوده متن زیر را با دقت بخان، مسیح برای تو نوشته ها!!
![[عکس: 85.jpg]](http://www.daftarche.com/images/imported/2014/05/85.jpg)
زن که باشی با حجاب و بی حجاب همیشه کسی هست که دور کله ات خط قرمز بکشد
به این دایره قرمزی که روی سرم کشیده اند نگاه کنید. می گویند او که این روزها بی حجاب است چرا خودش یازده سال پیش در مکه بوده و حجاب داشته. این دایره را این روزها کسانی که مخالف حکومت هستند روی سرم کشیده اند.
حالا برگردیم به همان یازده سال پیش همین عکس را یالثارات و کیهان و دیگر طرفداران حکومت دست مایه ای قرار داده بودند , خط قرمز به تمام وجودمان کشیدند.
ما چند خبرنگار جوان در میان جمع خبرنگاران حاضر در سفر زیارتی مکه چادر را دوست نداشتیم اما روحانی گروه و چند واعظ دیگر بارها نصیحت کرده بودند که حالا هر چقدر هم قلدری کرده باشید ولی مکه را دیگر نمی شود بی چادر سر کرد. خانه خدا است و اینجا حجاب باید برتر باشد.
این پند نرفت توی مغزمان. یعنی اینجا خانه خدا است و ما باید یکی دیگر بشویم؟ ما می خواهیم خودمان باشیم چه لزومی دارد پای مان که به مکه رسید به دروغ چادری شویم. سه یا چهار نفرمان تن ندادیم و تمام این سفر را بدون چادر با مانتو و شلوار سفید سر کردیم ولی روزگارمان را سیاه کرده بودند. خبرنگاران رسالت و کیهان و صدا و سیما و چشم هایی که لحظه به لحظه حضورمان را رصد می کردند و از همانجا گزارش می فرستادند.
تیتر کیهان و یالثارات آن زمان که ما هنوز عادت به در افتادن با رسانه های اصولگرا نداشتیم این بود «مسافران ویژه» در خانه خدا چه می کنند. این کلمه »ویژه» را هم گذاشته بودند در گیومه چون در صفحه های اجتماعی شان «زنان ویژه» را برای زنان تن فروش به کار می بردند. به زعم خود نشانه دادند که چند زن ویژه و روسپی جای شان در مکه نیست.
آنها حتی از مک دونالد رفتن مان عکس گرفتند و نوشتند که این چند زن ویژه در رستوران آمریکایی دیده شدند و گوشت غیر حلال خوردند. آنها کروبی و بهزاد نبوی را هم با خاک یکسان کردند که چرا چهار تا بی نماز و لا اوبالی که آبروی هر چه زن را برده اند اساسا باید خبرنگار پارلمانی باشند و به مکه بروند. خلاصه آن روزها همین چیزها را من در یک مقاله ای در روزنامه همبستگی هم نوشتم ولی فایده ای نداشت و از دیدگاه آنها همه ما باید سینه چاک می بودیم حتی برای شان احمقانه بود که چرا یک خبرنگار هر روز همراه آنها به طواف نمی رود و ترجیح می دهد برود. یادم هست وقتی آن قسمتی که همه سنگ را می گرفتند که به سمت شیطان پرتاب کنند من با شوخی سنگ ها را یکی یکی به سمت خبرنگار کیهان و صدا و سیما پرتاب می کردم و می گفتم راه دور چرا برویم. ولی آنها شوخی رشان نمی شد و می گفتند دارید آیین مذهبی را مسخره می کنید. خلاصه حالا این روزها می بینم همین عکس برعکس از دست کیهان و رسالت و صدا و سیما در آمده و افتاد دست اپوزوسیون و آنها می پرسند چرا مکه؟ چرا حجاب؟
طوری می نویسند که انگار همه شان از مادر سکولار و روشنفکر متولد شده اند. نه عزیزان من زندگی شفاف است، هیچ ادعایی هم ندارم. مرحله به مرحله زندگی ام را نه تنها توی فیسبوک بلکه توی کتاب هایم هم نوشته ام. این روزها که آقای کامبیز نوروزی و جمیله کدیور هم به صفحه آزادی های یواشکی نقد کرده و آقای نوروزی نوشت یک نفر آن سوی آب یک کاری کرده، برای ایشان هم نوشتم وقتی که ایران بودم از کروبی، هاشمی و خاتمی در مورد حجاب اجباری پرسیدم ولی هیچ کدام شان اجازه نشر مصاحبه را ندادند و حاشیه هایش را در کتابم نوشته ام. وقتی که ایران بودم در مورد حجاب اجباری و زور و فشار و مشت های گره کرده ی روحانی مجلسی که دنبالم در راهروهای مجلس دوید نوشتم.
گاهی وقت ها در پس کلاه و روسری و موهای یک زن، داستان های ساده تری از آنچه این و آن قضاوت می کنند نهفته است. باید زن باشی تا بدانی همه زندگیِ یک خبرنگارِ زن که در حوزه سیاسی قلم می زند همیشه گره ها و انگیزه های سیاسی پررنگ نیست بلکه او هم انسان است و گره های شخصی در زندگی اش دارد و آنها را هم آرام آرام با دست های خودش باز می کند و در این رهگذر هم شفاف و روشن برای مخاطبانش حرف می زند همان مخاطبانی که شفاف بودن با آنها هم آسان نیست چون گاهی باورت نمی کنند، گاهی زخم می زنند و گاهی هر چه بگویی آنها تحلیل و تفیسر و قضاوت خودشان را دارند....با این همه به احترام همان هایی که به آزادیِ آدمی، تا زمانی که آزاری به کسی نرساند احترام می گذارند، ترجیح می دهم کماکان شفاف باشم و مراحل تغییر و حتی گره های شخصی زندگی ام را بنویسم. نوشتن و خود را زندگی کردن تنها پناه است وقتی که می بینی گاهی هیچ میانه ای در قضاوت آنان که تو را مثلِ خود می پسندند وجود ندارد.
آنچه نمی فههم همین «باید» ی است کها چرعمری در ایران گفتن باید حجاب کنی و بیرون ایران برخی آدم ها می گویند باید بی حجاب باشی و بخشی دیگر هم با تحکم می گویند باید تکلیفت را با حجاب ات معلوم کنی، چرا اول با حجاب بودی و بعد بی حجاب شدی. بی آنکه بدانند این بلاتکلیفیِ بخشی از زنان، محصولِ همین باید ها و نباید هاست.
این بلاتکلیف ماندن هم بخشی از مسیرِ زندگیِ زنانه ی برخی از ماست که خودمان باید طی کنیم و کسی نمی تواند برایمان تکلیف تعیین کند که کی و چه زمان تکلیفمان را با خودمان معلوم کنیم. یک بار هم که شده بگذارید خودمان پایانِ این تردیدهای مان را رقم بزنیم…قرار نیست الگوی کسی باشم که از بلاتکلیفی ام نگران اید. فقط یک خبرنگارم و قرار است خبرهایی که خیلی ها تمایل به لو نرفتن اش ندارند را به اندازه توانایی ام از پستو بیرون بکشم و در موردشان بنویسم..صفحه آزادی های یواشکی هم دعوت زنان برای کشف حجاب نیست بلکه از آنچه که در ایران به جای حق بودن «یواشکی» است. حق انتخابی که از زنان سلب شده...من هم فقط روایت گر نوشته ها و عکس های کسانی هستم که خودشان با آگاهی تصمیم می گیرند به این یواشکی ها اعتراض کنند و آزادی واقعی را طلب کنند....کاش تمام کنند هر دو گروه و هر کس از ظن خویش خط قرمز دور سر زنان نکشد....بگذارید خودمان برای حجاب مان، برای آزادی مان و یا حتی برای بلاتکلیفی مان خودمان تصمیم بگیریم.
یک روزی ملت ما آزاد می شود و این روز زیاد دور نیست. فرهنگ همیشه غالب می شود بر زور و ستم و قلدری!
"فریدون فرخزاد"