[Agnostic]

http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b1%db%b0/

نوشته‌شده در مه 19, 2011 توسط imamnaghi

ﺭﻭﺯﯼ ﺩﻭ ﺯﻥ ﻧﺰﺩ ﺍﻣﺎﻡ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺍﺩﻋﺎ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﯾﮏ ﺑﭽﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺍﻣﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﺑﭽﻪ ﺭﺍ ﻭﺳﻂ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﻭ ﻫﺮ ﺯﻥ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ ﺩﺳﺖ ﮐﻮﺩﮎ ﺭﺍ ﺑﮑﺸﺪ. ﺁﻥ ﺩﻭ ﺯﻥ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﮐﻮﺩﮎ ﺭﺍ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻭﺳﻂ ﻧﺼﻒ ﺷﺪ.
ﺍﻣﺎﻡ ﮐﻤﯽ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﻗﺎﻋﺪﺗﺎ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﻣﯽ‌ﺷﺪ.

*****************************[COLOR="Silver"]

---------- ارسال جدید اضافه شده در 02:53 PM ---------- ارسال قبلی در 02:52 PM ----------

[/COLOR]نوشته‌شده در مه 19, 2011 توسط imamnaghi

اشعص بن حوالی دانشمندی نصرانی بود، روزی به خدمت امام رسید و پرسید : اگه خدا مردها را نمی آفرید چی می آفرید؟
امام فرمود : چیز خاصی نمی آفرید
اشعص از این سخن در شگفت ماند، اما بیشور اسلام نیاورد
تذکره الاولیا-جلد 1-صفحه11

http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b8/[COLOR="Silver"]

---------- ارسال جدید اضافه شده در 02:54 PM ---------- ارسال قبلی در 02:53 PM ----------

[/COLOR]نوشته‌شده در مه 19, 2011 توسط imamnaghi

امام نقی در خیبر را کند و به یک گدای مسکین که به این در تاریخی علاقه داشت بخشید
(انوار النقی)

http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b7/[COLOR="Silver"]

---------- ارسال جدید اضافه شده در 02:54 PM ---------- ارسال قبلی در 02:54 PM ----------

[/COLOR]نوشته‌شده در مه 19, 2011 توسط imamnaghi

می‌تونید منو نقی صدا کنید
امام نقی (ع) – مردمی بودن‌ها

http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b6/[COLOR="Silver"]

---------- ارسال جدید اضافه شده در 02:55 PM ---------- ارسال قبلی در 02:54 PM ----------

[/COLOR]نوشته‌شده در مه 19, 2011 توسط imamnaghi

روزی نیوتن در محضر امام نقی (ع) نشسته بود. امام از ایشان پرسید شنیده‌ام شما گفتید یک کیلو آهن و یک کیلو پنبه وزن و جرم برابر دارند؟ نیوتن گفت بله همین طوراست . امام فرمود یک کیلو پنبه و یک کیلو آهن آوردند . اول پنبه را به سر نیوتن زد سپس آهن را به سر نیوتن زد! نیوتن از درد نالید. امام فرمود کدام سنگینتر بود! نیوتن از گفته خود پشیمان شد و فورا اسلام آورد!

http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b5/[COLOR="Silver"]

---------- ارسال جدید اضافه شده در 02:56 PM ---------- ارسال قبلی در 02:55 PM ----------

[/COLOR]نوشته‌شده در مه 19, 2011 توسط imamnaghi

روایت است از تاریخ نگاران محبوس وقت که شبی در زندان نزد امام شد و از وی پرسید یا نقی ! این سالیان آزگار در زندان و به این دشواری چطور گذراندی؟
امام فرمود: دوشواری؟ کدام دوشواری؟

http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b4/[COLOR="Silver"]

---------- ارسال جدید اضافه شده در 02:57 PM ---------- ارسال قبلی در 02:56 PM ----------

[/COLOR]نوشته‌شده در مه 19, 2011 توسط imamnaghi

خوب اون موقع ها که کپی رایت و اینا نبود.
(حضرت در حال ورق زدن اصول کافی)

http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b3/[COLOR="Silver"]

---------- ارسال جدید اضافه شده در 02:58 PM ---------- ارسال قبلی در 02:57 PM ----------

[/COLOR]نوشته‌شده در مه 19, 2011 توسط imamnaghi

از اول ما برای 10تا امام برنامه‌ریزی کرده بودیم. اما این مهدی از همون اول هم همه‌ش تاخیر داشت، این شد که مجبور شدیم تقی و نقی رو هم اضافه کنیم.
[ خدا در مصاحبه با اوریانا فالاچی - توجیه کم‌توجهی‌ها ]

http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b2/