10-08-2011, 09:50 PM
حسین نوشته: اینکه ترس بیشتر میتواند از بی اخلاقی جلوگیری کند نظر من نیست .اساسا مطالعه آخری برای بررسی چنین موضوعی بوده . نیمه دوم صفحه 3 میگوید :خوب عرض من هم تاييد كننده ي موضع اين متن انگليسي و حرف شما بود. نيازي به تكرار نبود. مهم هم نيست اين حرف شما باشه يا يه مقاله ي انگليسي زبان. كافيه فرد به درون خودش نگاه كنه تا بفهمه در فعاليت هاي انساني ترس عامل محركه ي موثرتري هست نسبت به وعده ي پاداش. مساله اينه كه درسته دوزخ هم همانند بهشت يك وعده هست، ولي اين وعده در حال براي فرد ترس رو ايجاد ميكنه واين احساس لحظه اي ترس هست كه زورش از وعده ي بهشت بيشتره. (احساس آني لذتي در شخص با ذكر مشخصات بهشت بوجود نمياد كه بخواد با ترس آني اي كه با ذكر مشخصات جهنم در فرد ايجاد ميشه مقابله كنه و اين فكر ميكنم ناشي از روند تكاملي ما باشه كه حفظ جان برامون اصلي ترين غريزه هست)
In this article, we focus specifically on the question of whether there are any aspects of
religiosity, measured as an individual difference, that are related to reducing counternormative
behaviors such as cheating. The possibility we consider is that by examining the degree of
religious belief, researchers may have missed a different and possibly more potent aspect of
belief. Johnson and Krüger (2004) suggest that it is the concept of punishing supernatural
agents, in particular, that has been instrumental at reducing normative transgressions—a theory
they term the supernatural punishment hypothesis (SPH). Although recent research indicates
that positive rewards can encourage cooperative behavior when there is an opportunity to form
social relationships (Rand, Dreber, Ellingson, Fudenberg, & Nowak, 2009), the SPH specifically
predicts that it is the punishing aspects of gods and the threat of divine punishment, rather than
any loving or compassionate traits, which are responsible for keeping adherents from crossing
ethical boundaries in anonymous situations where they would otherwise be tempted. Consistent
with this idea, game theoretical work demonstrates that, when it comes to deterring normative
transgressions in anonymous situations, the stick holds considerably more power that the carrot
اما من نخواستم و هنوز هم نمیخواهم چنین چیزی را نشان دهم . بلکه من فقط بدنبال سئوال خودم که البته ابتدا بهمنیار عنوان کرد بودم و به اینگونه مطرح نمودم .
1-کدام اندیشه بیخدایی یا خداباوری همراه با تضمین رفتار اخلاقی است ؟!
ضمن تشکر از شما برای شرکت در بحث اگر مایلید به این سئوال پاسخ صریحی بدهید .(فکر کنم وجود مطالعات معرفی شده خصوصا مطالعه پنجم کمک زیادی در پاسخ به این سئوال میکند .)
در مورد سوالتون هم عرض كنم كه سوالتون به نظر من ايراد داره.
اول اينكه تضمين به چه معناست؟ آيا كشورهايي كه توسط حكومت هاي ديني اداره ميشن تونستن تضمين دين در رعايت اخلاق رو برآورده كنن؟ ممكنه بگين حكومت ديني ربطي به دين نداره. بنابراين سوال رو ميشه اينطور پرسيد كه آيا مثلا مسلمانها با اخلاق تر از مثلا بودايي ها هستند؟ يا يهودي ها كه خداشون به مراتب كينه توز تر و مجازات گر تر از مسلمانهاست با اخلاق تر از مسلمانها هستند؟
مسئله ي بعدي اينه كه ما چيزي به نام جوامع بيخدا نداريم. يعني اينكه سرزمين جغرافيايي خاصي وجود نداره كه بيخداها اونجا جمع شده باشن و حالا بشه با بررسي ميزان رفاه و جرائم اون منطقه (جمعيت) نتايجي رو بدست آورد كه بشه اون نتايج رو با جوامع باخدا مقايسه كرد. كما اينكه در لابلاي جوامع باصطلاح ديندار تعداد زيادي بيخدا و بي دين وجود داره كه تو آمارگيري ها اعمال و نظراتشون به عنوان آمار خداپرستان ثبت ميشه.
بنابراين اينكه راسل گفتن بايد ديد آيا دينداري باعث افزايش فضائل اخلاقي ميشه يا نه درسته و مستلزم اينه كه يه مقايسه ي آماري حداقل از نظر برخي شاخص ها بين جوامع بيخدا و باخدا صورت بگيره كه عملا چنين مقايسه اي امكان پذير نيست. (مگر اينكه شما مثلا جوامع غربي رو بيخدا بدونين). اينه كه راسل هم فرمودن رفرنس هايي كه شما ارائه كردين در جهت بررسي موضوع بحث كارايي نداره و نهايتا نشون ميده ترس، بيشتر از وعده ي پاداش (رحمت) در كنترل خلق موثره. (چيزي كه از قبل هم دو طرف بر سرش توافق داشتن.)
بنابراين نهايتا اين بحث ميتونه بر مبناي پايه هاي تئوريك پيش بره و از نظر تجربي قابليت اثبات رو نداره. حالا شما ميفرمايين ترس از خداي مجازات گر براي رعايت اخلاق موثرتره، بنده هم عرض ميكنم اخلاقي كه بر مبناي وعده ي مجازات يا پاداش بخواد رعايت بشه اخلاق دروغينه و به محض اينكه فرد به اين فكر بيفته كه آيا چنين خدايي اصلا وجود داره يا نه، اساس اين اخلاق فروميريزه و جامعه اي كه روزي فرضا با اخلاق بوده با يك خلا در شالوده هاي اخلاقي مواجه ميشه و چون از قبل همه چيز بر اساس وجود خداي وعده دهنده بنا نهاده شده بوده و هيچ زيرساخت براي مباني اخلاقي ديگه اي تو اين جامعه بوجود نيومده، اين جامعه به همراه افرادش ناگهان به منجلاب بي اخلاقي سقوط خواهد كرد. چيزي كه در ايران خودمون شاهدش هستيم. (خوشبختانه در ايران زمينه هايي از اخلاق تاريخي كشورمون و اسوه هايي مثل كوروش وجود دارن كه عده ي نسبتا زيادي رو به خودشون جلب ميكنن و آقايون هم هرجا ميبينن اسلام افاقه نميكنه ميرن تو خط ناسيوناليسم هخامنشي!)
درست اينه كه ما بدون توجه به وعده هاي اون دنيايي، متوجه بشيم چرا رعايت اصول اخلاقي برامون لازمه و چه منافع اين دنيايي رو برامون به ارمغان مياره. اونوقته كه اخلاقيات ميشن جزو باورمندي هاي حقيقي مردم كه ديگه نميشه با ترس يا وعده ي پاداش اين باورمندي رو ازشون گرفت و براي اخلاقي بودن جامعه هم اونوقت نياز به آخوند و كشيش و سپاه و بسيج نخواهد بود.