نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان کوتاه
#18

روزی ابوحنیفه در مدرسه مشغول تدریس بود ، بهلول هم در گوشه ای نشسته و به درس ابوحنیفه گوش می داد . ابوحنیفه در بین درس گفتن اظهار كرد كه امام جعفر صادق (ع) سه مطلب را اظهار می نماید كه مورد تصدیق من نمی باشد . آن سه مطلب بدین نحو است . اول آنكه می گوید كه شیطان در آتش جهنم معذب خواهد شد و حال آنكه شیطان خودش از آتش خلق شده و چگونه ممكن است آتش او را معذب نماید و جنس از جنس متاذی نمیشود . دوم آنكه می گوید خدا را نتوان دید و حال آنكه چیزی كه موجود است باید دیده شود ، پس خدا را با چشم می توان دید . سوم میگوید : مكلف ، فاعل فعل خود است كه خودش اعمال را به جا می آورد و حال آنكه تصور و شواهد بر خلاف این است ، یعنی عملی كه از بنده سر میزند ، از جانب خداست و به بنده ربطی ندارد . چون ابوحنیفه این مطلب را گفت ، بهلول كلوخی از زمین برداشت و بطرف ابوحنیفه پرتاب كرد . از قضا آن كلوخ به پیشانی ابوحنیفه خورد ، او را سخت ناراحت نمود و سپس بهلول فرار كرد . شاگردان ابوحنیفه عقب او دویده ، او را گرفتند و چون با خلیفه قرابت داشت ، او را نزد خلیفه بردند و جریان را به او گفتند . بهلول جواب داد : ابوحنیفه را حاضر نمایند تا جواب او را بدهم ....
چون ابوحنیفه حاضر شد ، بهلول به او گفت : از من چه ستمی به تو رسیده ؟ ابوحنیفه گفت : كلوخی به پیشانی من زده ای و پیشانی و سر من درد گرفت . بهلول گفت : درد را می توانی به من نشان دهی ؟ ابوحنیفه گفت : مگر می شود درد را نشان داد ؟ بهلول جواب داد : تو خود می گفتی موجود را كه وجود دارد باید دید و بر امام جعفر صادق (ع) اعتراض می كردی و میگفتی چه معنی دارد كه خدای تعالی موجود باشد ولی او را نتوان دید . دیگر آنكه تو در ادعای خود كاذب و دروغگوی كه می گوئی كلوخ سر تو را درد آورد ، زیرا كلوخ از جنس خاك است و توهم از خاك آفریده شدی ، پس چگونه از جنس خود متاذی می شوی ؟ مطلب سوم خود گفتی كه افعال بندگان از خداوند است ، پس چگونه می توانی مرا مقصر كنی و مرا پیش خلیفه آورده ای و از من شكایت داری و ادعای قصاص می نمائی ؟ ابوحنیفه چون سخن معقول بهلول را شنید، شرمنده و خجل شده از مجلس خلیفه بیرون آمد .

فرودگاه ها بوسه های بیشتری از سالن عروسی به خود دیده اند و
دیوارهای بیمارستان بیشتر از عبادتگاه ها دعا شنیده اند!


پاسخ


پیام‌های این موضوع
داستان کوتاه - توسط Mehrbod - 04-30-2012, 12:56 PM
داستان کوتاه - توسط Mehrbod - 08-12-2012, 01:34 AM
داستان کوتاه - توسط mosafer - 09-13-2012, 10:15 AM
داستان کوتاه - توسط Mehrbod - 09-15-2012, 10:11 PM
داستان کوتاه - توسط azadah - 03-13-2013, 05:26 PM
داستان کوتاه - توسط mosafer - 04-21-2013, 07:24 PM
داستان کوتاه - توسط mosafer - 04-21-2013, 07:25 PM
داستان کوتاه - توسط mosafer - 04-21-2013, 07:28 PM
داستان کوتاه - توسط mosafer - 04-21-2013, 07:29 PM
داستان کوتاه - توسط Soheil - 08-01-2013, 09:36 PM
داستان کوتاه - توسط یه نفر - 08-21-2013, 12:03 PM
داستان کوتاه - توسط یه نفر - 08-26-2013, 09:31 PM
داستان کوتاه - توسط یه نفر - 01-16-2014, 12:32 PM
داستان کوتاه - توسط یه نفر - 01-16-2014, 12:36 PM
داستان کوتاه - توسط یه نفر - 01-16-2014, 12:41 PM
داستان کوتاه - توسط یه نفر - 01-17-2014, 08:20 AM
داستان کوتاه - توسط یه نفر - 01-18-2014, 08:49 PM
داستان کوتاه - توسط یه نفر - 02-02-2014, 02:19 PM
داستان کوتاه - توسط undead_knight - 02-02-2014, 02:32 PM
داستان کوتاه - توسط یه نفر - 02-02-2014, 02:53 PM
داستان کوتاه - توسط undead_knight - 02-02-2014, 03:04 PM
داستان کوتاه - توسط azarnoosh - 04-20-2014, 10:10 PM
داستان کوتاه - توسط یه نفر - 12-31-2015, 10:54 PM
داستان کوتاه - توسط Rustin - 01-01-2016, 12:27 PM
داستان کوتاه - توسط solo - 07-05-2016, 05:59 PM
داستان کوتاه - توسط solo - 07-05-2016, 06:09 PM

موضوعات مشابه ...
موضوع / نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
آخرین ارسال توسط Mehrbod
07-15-2012, 03:45 AM

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان