01-16-2014, 12:32 PM
از روزی که تنها شده بود بیشتر روی صندلی پارک مینشست. به آمدن و رفتن آدمها نگاه میکرد و برای خودش فلسفه میبافت؛ باور کرده بود که آدمها شبیه درختانند. میگفت اگر میخواهی بدانی یک درخت چقدر عمر کرده باید ارّه برداری و به جان درخت بیوفتی و بعد شروع به شمردن حلقههایی کنی که گذرِ ایّام آنها را در دل درخت نشانده. گاهی سکوت میکرد، گاهی زیرلب با خودش حرف میزد. با خودش میگفت در طول سالیان آدمهای زیادی وارد زندگیات میشوند؛ هر کسی هم که میآید از خودش اثری در روح و قلبت جا میگذارد و بعد میرود. روح و قلب و مغز آدم را اگر مانند تنهی درخت ببُری خط و خطوط زیادی میبینی که هر کدامش یادگار کسیست. مثلا آن یکی خط یادگار رفیقیست که ترک وطن کرده، یا آن یکی خط هم همینطور. آن خطوط کوتاه هم یادگار کسانیست که دیر آمدهاند و زود رفتهاند. روح آدمها را اگر میشد مثل تنهی درخت ببُری میفهمیدی که چه تعداد آدم وارد زندگیشان شدهاند و بعد رفتهاند. بعد شروع میکرد به شمارش خطها. گاهی به یکباره شمردن را متوقف میکرد، انگار به چیزی برخورده باشد، بعد با خودش میگفت گاهی کسی میآید، نه خطی به جا میگذارد نه حتی نگاهی به شاخ و برگت میاندازد؛ فقط میآید، زخمی میزند و میرود؛ سالها بعد میبینی قلب و روحت پر شده از همین زخمها...
کمی بعد، از شمردن خسته میشد، نگاهی به درختان اطرافش میانداخت و زیرلب میگفت آدمها شبیه درختانند، درختها را قطع میکنند تا روزهای عمرشان را بفهمند، میکُشندشان تا بفهمند چقدر زندگی کردهاند؛ آدمها هم تا زندهاند مدام زخم میخورند و مدام آدمهای دیگر در روح و جانشان خطی میاندازند و میروند؛ بعد آهی میکشید و رو به کسی که ناپیدا بود میگفت: «اگر میخواهی بفهمی هر آدمی چقدر زخم خورده تعداد آدمهایی که در مراسم ختمش حاضر میشوند را بشمار!»
کمی بعد، از شمردن خسته میشد، نگاهی به درختان اطرافش میانداخت و زیرلب میگفت آدمها شبیه درختانند، درختها را قطع میکنند تا روزهای عمرشان را بفهمند، میکُشندشان تا بفهمند چقدر زندگی کردهاند؛ آدمها هم تا زندهاند مدام زخم میخورند و مدام آدمهای دیگر در روح و جانشان خطی میاندازند و میروند؛ بعد آهی میکشید و رو به کسی که ناپیدا بود میگفت: «اگر میخواهی بفهمی هر آدمی چقدر زخم خورده تعداد آدمهایی که در مراسم ختمش حاضر میشوند را بشمار!»
فرودگاه ها بوسه های بیشتری از سالن عروسی به خود دیده اند و
دیوارهای بیمارستان بیشتر از عبادتگاه ها دعا شنیده اند!
دیوارهای بیمارستان بیشتر از عبادتگاه ها دعا شنیده اند!