11-27-2013, 08:24 PM
Rationalist نوشته: اینکه مطالعه تاریخ فلسفه می تواند برای ما در فلسفیدن بسیار مهند باشد؛ فرنودی بر این نیست که بخواهید آن را برابر با خود فلسفه بپندارید!
دکارت روش شک ابزاری را خودش در فلسفه پایه گذاری کرد و از آن بنیادی ترین اصل فلسفه خود یعنی "من شک کننده" را استخراج نمود.
در سیر فلسفی خودم نیز، در گذشته با فلسفیدن در تنهایی خود، به بسیاری از اصول اساسی فلسفی رسیده بودم و بعد تر آگاه شده ام که برای مثال ارسطو ، دکارت یا فیشته همان
اندیشه های فلسفی مرا سال ها پیش بیان داشته اند.
منظورتان کدام شاخه های فلسفه است که در قرن جدید، شاخه های گسترده تری شده اند؟!
به گمانم نیکو تر می نماید، مطالب این جستار را کامل مطالعه کنید.
نیک تر بود، فرنودتان را هم در انتخاب هگل توضیح می دادید.
تاریخ فلسفه به تعبیری "گایست" است و منظور من تاریخ فلسفه کاپلستون ، راسل یا راتلج نیست .
دکارت هم از درخت پدرش فلسفه خودش را که نچیده است ، قبل تر خودش به مطالعه پرداخته و در
جامعه ای زندگی کرده و خودش را در آینه روح زبان و مکان و مردم یک ملت دیده و زیسته ، اگر از بچگی
دکارت را می انداختید وسط جنگل هیچ پخی نمی شده .
شما دکارت هم بد فهمیده اید دکارت نه شکاک بود نه دوست داشت که به همه چیز شک کند بلکه
شک را هدف قرار داده بود تا subjectivity را اثبات کند . الان هم می دانیم که ایرادات زیادی دارد این"
cogito ergo sum " پس حرف بیخود هم زده اما ما که در عصر حاضر هستیم می فهمیم ، اما میخوانیم
که بدانیم و این مساله هم مهم است .
البته لازم به ذکر نیست که بعد از اون فیلسوفان بعدی آمدند و راه دکارت را ادامه و اصلاح کرده و کانت
و هگل و ... که ما در حال حاضر فلسفه علم ، اخلاق , تحلیلی و گستره فلسفه هم گسترش پیدا
کرده .
در خلوت خود فلسفیدن هم چیزی در نمی آید که شما همان اول باید می رفتید ارسطو می خواندید .