11-26-2013, 07:25 PM
Rationalist نوشته: در جستار "فلسفه چیست؟" به یکی از دوستان پاسخ داده ام که چرا مخالف برابر خواندن "فلسفه" با "تاریخ فلسفه" هستم. بسیاری از اندیشمندان به شکلی متفاوت اندیشه را ورز داده اند و مکتب فلسفی خودشان را داشته اند. پس کسی که بخواهد آزادانه و مستقل به فلسفه بپردازد و مکتب فلسفی خودش را به طور مستقل بنا نماید؛ بایسته است که در فلسفیدن، وابستگی به تاریخ فلسفه نداشته باشد.
معنای این موضوع این نیست که همه برای یک فلسفه خدمت می کنند . بطور مثال فکر سیاسی یا مکتب های سیاسی از روی آسمان که نازل نشده مثلا برای لاک و ..
قبل تر ماکیاوللی سیاست دنیای جدید را توضیح داده و به همین صورت ادامه پیدا کرده . یا اینکه دکارت چطور یک پارادایم فکری معرفت شناسی که آن هم به نوع فکر قدیم نیز وصل است معرفی می کند .
اینکه حالا نیچه به طور مثال با زن ستیزی و ... اش حال می کنند و فکر هم می کنند فکر فلسفی است موضوع این سیر تاریخی نیست .
چنانکه درقرن جدید با گسترش فلسفه شاخه های گسترده ای شده که از شاخه های بزرگ تر به وجود آمده .
به هر حال من فلسفه را هگلی می بینم و فکر فلسفی مستقل را باید تعریف کنید تا ببینیم منظور شما چیست چون من فکر می کنم در معنای تاریخ فلسفه به توافق نرسیدیم .
Rationalist نوشته: گویا به پاسخم دقت نکردید!
اینکه برای ما در بیشتر مواقع پرداختن به فلسفه موجب آزار حماقت می باشد؛ متفاوت است با اینکه آن را به عنوان یک گزاره سراسری صادر کنید.
مفهوم "حماقت" در مکاتب فلسفی گوناگون، ممکن است معانی گوناگونی نیز داشته باشد.
در دو پست نخست به روشنی توضیح داده ام! جدا از اینکه کدام فیلسوف نظر مرا بیشتر جلب کرده؛ خودتان از کدام فیلسوف بیشتر آموخته اید و اندیشه تان از او تاثیر گرفته است و چرا؟:e303:
به هر حال اگر با فلسفه کشتی بگیرید یک فیلسوفی از ساختار فکری اش لذت بیشتری خواهید برد . البته تمام فیلسوف ها در راهبرد
فلسفه تاثیری داشته اند کم و بیش .
من خودم را تا حدودی هگلی می دانم و در کل فیلسوفان آلمانی قرائت های جذابی برای من دارند .
م