11-05-2013, 11:30 PM
سفسطهی توسل به طبیعت[1]
این سفسطه بر این پایه استوار است که هر آنچه اصالت یا مرجعیتِ طبیعی (Natural) داشته باشد، درست یا بخردانه و یا خوب است. شکلِ این سفسطهی صوری اینگونه است:
X طبیعیست
پس x درست یا خوب است.
یا :
X غیرطبیعی ست
پس X نادرست است.
مثال از یک کارخانهی سازندهی سیگار در آمریکا:
تنها از طبیعت کام گیر و دیگر هیچ!
در تنباکوی ما هیچ مادهی افزودنی ]غیرطبیعی[ نمییابید، هرآنچه هست، همانیست که میبینید!صددرصد برساخته از برگهای تنباکوی طبیعی با طعم حقیقی تنباکوی طبیعی. همه چیز طبیعی!
این سفسطه بطور گسترده در نزدِ عوام مقبول است و چنانکه میبینید هتا در بازاریابی برای فروشِ سیگار هم از آن بهرهداری میشود. همچنین غالبا مردم داروها و غذاهای طبیعی را به انواعِ مصنوعیِ آن ترجیح میدهند.
اما چه چیزی باعث میشود که این نوع استدلال یک سفسطه محسوب شود؟ نخست آنکه اساسا خودِ مفهومِ طبیعی بودن، بحثبرانگیز است. یعنی چگونه میتوان میانِ آنچه طبیعیست و آنچه غیرطبیعی تمایز قائل شد؟ در کلیترین حالت، هرچه میبینیم دارای منشا طبیعیست و پدیدهای اولیه یا ثانویه در جهانِ طبیعی ما محسوب میشود. آنچه در آزمایشگاهها به عنوانِ دارو تولید میشود چیزی جز فرآوردههای ثانویه و تجزیه-ترکیبهای مواد طبیعی حاضر در جهان نیست. پس چرا یک دارو غیرطبیعیست و یک سیگار طبیعی؟!
انسان حاصل فرآیندی چندمیلیون ساله است که در آن هرگونه تغییر و تحول کوچک و جزئی ممکن بود میلیونها سال به طول بیانجامد، اما اکنون یکی دو قرنیست که جهانِ پیرامونِ انسان به سرعتی سرسامآور تغییر میکند و هر روز پدیدهای نو وارد عرصهی زندگی او میشود که تا دیروز برایش ناشناخته بودند. زندگی ماشینی در ابرشهرها و مفهوم جدیدی از انسان که در اثرِ پیشرفت برقآسای تکنولوژی پدید آمده تنها بخشی از دگرگونیهای جهانِ انسانهاست که در آن دیگر انسان برای خوردنِ نارگیل لازم نیست از درخت بالا برود و احتمالا با شامپانزهها درگیر شود! حال چرا باید نسبت به این دگرگونیها بدبین باشیم؟ نخست آنکه لازم به توضیح نیست که انسان توانِ بسیار بالایی برای تطبیق با شرایط جدید دارد. انسانِ مدرن و متمدن امروزی شباهت چندانی با انسان 100 سال پیش ندارد در حالیکه دیگر حیوانات یا در همان شرایطِ چندهزار سالِ پیش خود زندگی میکنند و یا اینکه منقرض شدهاند! دوم اینکه انسانِ امروزی از منظر شاخصهای اساسی کیفیت زندگی تقریبا همیشه از پیشینیانِ خود بالاتر است: متوسطِ عمر انسانها به هفتاد سال رسیده است و پیشبینی میشود تا دو دههی دیگر به 100 سال نیز برسد، این در حالیست که وقتی نمودار میانگین عمر انسانها در کشورهای مختلف را نگاه میاندازیم[2]، کشورهای مدرن و پیشرفته در صدر جدول هستند و تمامِ کشورهایی که در انتهای این لیست هستند، مردمشان در «طبیعی»ترین و بدویترین شکل ممکن زندگی میکنند، چنانکه چاد که در انتهای لیست است دارای میانگین عمر 48 است. بهداشت و درمان در جهانِ امروز نسبت به گذشتهی نزدیک بسیار پیشرفت کرده، چنانکه امروز دیگر کسی برای اسهال و سرخچه نمیمیرد و یا یک ویروس طاعون تمامِ ابنای بشر را تهدید نمیکند. شاخصهای رفاه و امنیت نیز بس افزایش یافتهاند، بطوریکه دیگر امروز کسی برای رساندنِ یک سخن به گوشِ کس دیگر، نیاز ندارد یکماه در راه باشد و با راهزنها و بیابانها و مار و عقرب دست و پنجه نرم کند. اکنون چرا باید باور کنیم تمامِ این چیزهای «غیرطبیعی» نادرست هستند و نیاز است دوباره بازگردیم به طبیعت تا دوباره اصالتِ طبیعیای که وجود نداشته را بازبیابیم؟
پس از این، دلیل دیگری که این ادعا را تبدیل به یک سفسطه میکند این است که اساسا چه کسی گفته هرآنچه که طبیعیست خوب است؟ اجازه دهید یکی از غیرطبیعیترین فرآوردههای موجود را بررسی کنیم. هماکنون تقریبا اصلیترین راهی که برای مبارزه با سرطانهای سخت هست، شیمیدرمانی و جراحیست. این روشِ درمانی میتواند در 24 درصد موارد موفق به درمانِ قطعی بیماری شود در 60 درصد موارد 5 سال زندگی بیشتر را برای بیمار بهمراه دارد[3]. یعنی اگر جمعیتی ده هزار نفری از افرادِ سرطانی را درنظر بگیریم 2400 نفر از آنها با این روش درمانی معالجه خواهند و این یعنی 2400 نفر از خطر مرگ حتمی نجات پیدا کردهاند، یعنی در صورتی که نخواهیم از شیمیدرمانی استفاده کنیم، این 2400 نفر نیز خواهند مرد. حال این روشِ درمانی نسبت به چرندیاتی چون زنبوردرمانی و زردچوبهدرمانی که اثرِ درمانی تقریبا صفر دارند چرا بد است؟ آیا این یک دستاوردِ غیرطبیعیِ مفید برای انسان نیست؟
نمونهای دیگر: نظرتان در موردِ کودکانِ ناقص به دنیا آمده چیست؟ آیا آنها غیرطبیعی هستند؟ مواردی هستند که کودکانِ ناقص در اثرِ عواملِ بیرونی ناقص بدنیا میآیند، از جمله آلودگیهای محیطی و رادیواکتیوی. اما اگر شما با دخترعمو یا دخترعمهی خودتان ازدواج کنید، خیلی «طبیعی» است که شانس بالایی برای ناقص بودنِ فرزندتان هست و این هیچ ربطی به عوامل «غیرطبیعی»ِ بیرونی ندارد.
پس دانستیم که هرآنچه طبیعیست الزاما خوب نیست و هرآنچه غیرطبیعیست الزاما بد نیست. ارزشِ هر پدیدهای باید با توجه به شرایط، کارآیی ، توانِ بهرهدهی و دیگر شاخصهای ارزیابیِ خودش به طور مستقل سنجیده شود و قضاوت در موردشان بر مبنای طبیعی بودن یا غیرطبیعی بودن، هرگز معتبر نخواهد بود.
--------------------------------------------------------------
1-
Argumentum ad Naturam or Naturalistic Fallacy
-2
اطلس جهان بر اساس طول عمر انسان ها+ جدول
3-
-http://www.cancerresearchuk.org/cancer-help/type/mouth-cancer/treatment/statistics-and-outlook-for-mouth-cancers#over
و
Chemotherapy boosts survival rates for pancreatic cancer : Cancer Research UK
و
Lung Cancer Treatment According to Stages - Lung Cancer - HealthCommunities.com
این سفسطه بر این پایه استوار است که هر آنچه اصالت یا مرجعیتِ طبیعی (Natural) داشته باشد، درست یا بخردانه و یا خوب است. شکلِ این سفسطهی صوری اینگونه است:
X طبیعیست
پس x درست یا خوب است.
یا :
X غیرطبیعی ست
پس X نادرست است.
مثال از یک کارخانهی سازندهی سیگار در آمریکا:
تنها از طبیعت کام گیر و دیگر هیچ!
در تنباکوی ما هیچ مادهی افزودنی ]غیرطبیعی[ نمییابید، هرآنچه هست، همانیست که میبینید!صددرصد برساخته از برگهای تنباکوی طبیعی با طعم حقیقی تنباکوی طبیعی. همه چیز طبیعی!
این سفسطه بطور گسترده در نزدِ عوام مقبول است و چنانکه میبینید هتا در بازاریابی برای فروشِ سیگار هم از آن بهرهداری میشود. همچنین غالبا مردم داروها و غذاهای طبیعی را به انواعِ مصنوعیِ آن ترجیح میدهند.
اما چه چیزی باعث میشود که این نوع استدلال یک سفسطه محسوب شود؟ نخست آنکه اساسا خودِ مفهومِ طبیعی بودن، بحثبرانگیز است. یعنی چگونه میتوان میانِ آنچه طبیعیست و آنچه غیرطبیعی تمایز قائل شد؟ در کلیترین حالت، هرچه میبینیم دارای منشا طبیعیست و پدیدهای اولیه یا ثانویه در جهانِ طبیعی ما محسوب میشود. آنچه در آزمایشگاهها به عنوانِ دارو تولید میشود چیزی جز فرآوردههای ثانویه و تجزیه-ترکیبهای مواد طبیعی حاضر در جهان نیست. پس چرا یک دارو غیرطبیعیست و یک سیگار طبیعی؟!
انسان حاصل فرآیندی چندمیلیون ساله است که در آن هرگونه تغییر و تحول کوچک و جزئی ممکن بود میلیونها سال به طول بیانجامد، اما اکنون یکی دو قرنیست که جهانِ پیرامونِ انسان به سرعتی سرسامآور تغییر میکند و هر روز پدیدهای نو وارد عرصهی زندگی او میشود که تا دیروز برایش ناشناخته بودند. زندگی ماشینی در ابرشهرها و مفهوم جدیدی از انسان که در اثرِ پیشرفت برقآسای تکنولوژی پدید آمده تنها بخشی از دگرگونیهای جهانِ انسانهاست که در آن دیگر انسان برای خوردنِ نارگیل لازم نیست از درخت بالا برود و احتمالا با شامپانزهها درگیر شود! حال چرا باید نسبت به این دگرگونیها بدبین باشیم؟ نخست آنکه لازم به توضیح نیست که انسان توانِ بسیار بالایی برای تطبیق با شرایط جدید دارد. انسانِ مدرن و متمدن امروزی شباهت چندانی با انسان 100 سال پیش ندارد در حالیکه دیگر حیوانات یا در همان شرایطِ چندهزار سالِ پیش خود زندگی میکنند و یا اینکه منقرض شدهاند! دوم اینکه انسانِ امروزی از منظر شاخصهای اساسی کیفیت زندگی تقریبا همیشه از پیشینیانِ خود بالاتر است: متوسطِ عمر انسانها به هفتاد سال رسیده است و پیشبینی میشود تا دو دههی دیگر به 100 سال نیز برسد، این در حالیست که وقتی نمودار میانگین عمر انسانها در کشورهای مختلف را نگاه میاندازیم[2]، کشورهای مدرن و پیشرفته در صدر جدول هستند و تمامِ کشورهایی که در انتهای این لیست هستند، مردمشان در «طبیعی»ترین و بدویترین شکل ممکن زندگی میکنند، چنانکه چاد که در انتهای لیست است دارای میانگین عمر 48 است. بهداشت و درمان در جهانِ امروز نسبت به گذشتهی نزدیک بسیار پیشرفت کرده، چنانکه امروز دیگر کسی برای اسهال و سرخچه نمیمیرد و یا یک ویروس طاعون تمامِ ابنای بشر را تهدید نمیکند. شاخصهای رفاه و امنیت نیز بس افزایش یافتهاند، بطوریکه دیگر امروز کسی برای رساندنِ یک سخن به گوشِ کس دیگر، نیاز ندارد یکماه در راه باشد و با راهزنها و بیابانها و مار و عقرب دست و پنجه نرم کند. اکنون چرا باید باور کنیم تمامِ این چیزهای «غیرطبیعی» نادرست هستند و نیاز است دوباره بازگردیم به طبیعت تا دوباره اصالتِ طبیعیای که وجود نداشته را بازبیابیم؟
پس از این، دلیل دیگری که این ادعا را تبدیل به یک سفسطه میکند این است که اساسا چه کسی گفته هرآنچه که طبیعیست خوب است؟ اجازه دهید یکی از غیرطبیعیترین فرآوردههای موجود را بررسی کنیم. هماکنون تقریبا اصلیترین راهی که برای مبارزه با سرطانهای سخت هست، شیمیدرمانی و جراحیست. این روشِ درمانی میتواند در 24 درصد موارد موفق به درمانِ قطعی بیماری شود در 60 درصد موارد 5 سال زندگی بیشتر را برای بیمار بهمراه دارد[3]. یعنی اگر جمعیتی ده هزار نفری از افرادِ سرطانی را درنظر بگیریم 2400 نفر از آنها با این روش درمانی معالجه خواهند و این یعنی 2400 نفر از خطر مرگ حتمی نجات پیدا کردهاند، یعنی در صورتی که نخواهیم از شیمیدرمانی استفاده کنیم، این 2400 نفر نیز خواهند مرد. حال این روشِ درمانی نسبت به چرندیاتی چون زنبوردرمانی و زردچوبهدرمانی که اثرِ درمانی تقریبا صفر دارند چرا بد است؟ آیا این یک دستاوردِ غیرطبیعیِ مفید برای انسان نیست؟
نمونهای دیگر: نظرتان در موردِ کودکانِ ناقص به دنیا آمده چیست؟ آیا آنها غیرطبیعی هستند؟ مواردی هستند که کودکانِ ناقص در اثرِ عواملِ بیرونی ناقص بدنیا میآیند، از جمله آلودگیهای محیطی و رادیواکتیوی. اما اگر شما با دخترعمو یا دخترعمهی خودتان ازدواج کنید، خیلی «طبیعی» است که شانس بالایی برای ناقص بودنِ فرزندتان هست و این هیچ ربطی به عوامل «غیرطبیعی»ِ بیرونی ندارد.
پس دانستیم که هرآنچه طبیعیست الزاما خوب نیست و هرآنچه غیرطبیعیست الزاما بد نیست. ارزشِ هر پدیدهای باید با توجه به شرایط، کارآیی ، توانِ بهرهدهی و دیگر شاخصهای ارزیابیِ خودش به طور مستقل سنجیده شود و قضاوت در موردشان بر مبنای طبیعی بودن یا غیرطبیعی بودن، هرگز معتبر نخواهد بود.
--------------------------------------------------------------
1-
Argumentum ad Naturam or Naturalistic Fallacy
-2
اطلس جهان بر اساس طول عمر انسان ها+ جدول
3-
-http://www.cancerresearchuk.org/cancer-help/type/mouth-cancer/treatment/statistics-and-outlook-for-mouth-cancers#over
و
Chemotherapy boosts survival rates for pancreatic cancer : Cancer Research UK
و
Lung Cancer Treatment According to Stages - Lung Cancer - HealthCommunities.com
کسشر هم تعاونی؟!