11-05-2013, 09:44 PM
Rationalist نوشته: کدام کتاب و رساله هایش را خوانده اید؟:e405::e303:متاسفانه تنها شرح "رساله درباره طبیعت انسانی" را خوانده ام و نه خودش را، به این دلیل که به زبان انگلیسی تسلط کافی ندارم (البته بعید می دانم تسلط مشکل را کاملا حل کند، چون حتی انگلیسی زبان ها هم نمی توانند انگلیسی زمان هیوم را به راحتی بفهمند). خود کانت هم رساله را نخوانده بود، تنها خلاصه شده اش را که خود هیوم نوشته بود (تحقیق در فهم انسانی) را خواند و بیدار شد.
گویا هیوم خیلی ها را از خواب جزم اندیشی بیدار کرده(یادآوری بیداری فلسفی کانت). و آنچنان برهان های خداشناسی همچون "علیت" و "نظم" را در هم خراب کرده که در تاریخ فلسفه کم نظیر است.
البته بیش از پیش در فلسفه تجربه گرایی خود غرق شده و حتی خواسته بدیهیات عقلی را هم، تجربه و توهم معنا کند!
گفتگوها درباره دین طبیعی و تاریخ طبیعی دین را (که ترجمه شده اند) تقریبا به طور کامل خوانده ام و از شیوه استدلال های هیوم در گفتگوها (خصوصا در رد همان برهان نظم که شما هم اشاره کردید) بسیار لذت برده ام و از مطالعه تاریخ طبیعی دین، با ایده های هوشمندانه ای درباره منشا دین آشنا شده ام.
درباره علم من هیچ گاه جزم اندیش نبوده ام، ولی هیوم و پوپر مرا در این باره واکسینه کرده اند، پس نمی توانم تاثیر شک هیوم درباره استقرا را در زندگی ام یک تاثیر اساسی بشمارم. ولی درباره متافیزیک من مدت ها غرق در برهان های گیج کننده و پیچیده، و البته بی حاصل آن بودم و راه فراری از آن متصور نبودم، هیوم اما به من فهماند که چرا متافیزیک را هیچ گاه درست درک نمی کرده ام (و درک نمی کرده اند، چرا که اصلا درک کردنی نیست). هیوم مسیر تحقیق مرا از خدا به سوی معرفت شناسی تغییر داد، و این حادثه مهمی بود.
توصیف او از تاثر و تصور، و بی معنی نامیدن تصوارتی که هیچ جزیی از آن ها، ما به ازایی در تاثرات ندارند، منطقا نتیجه می دهد که کلمات کلیدی متافیزیک، و احتمالا همه چیزهایی که شما بدیهیات عقلی می نامید، بی معنا هستند. برای نقد نتیجه باید به همین توصیف ها و تعریف ها و اصول انتقاد کرد.