03-29-2011, 11:32 PM
Russell نوشته: من هم نمیگم که صد در صد این قانون اخلاقی هست،ولی معیار خیلی خوبی بوده و هست برای انسانها و اخلاق انسانی که نتیجه فرگشت اوست را تا حدودی بیان میکند.
مشکل شعار زرتشت دقیقاً همین است که به چیز خاصی اشاره نمیکند.من نمیدانم چطور قرار است این قانون به تنهایی کمکی به اخلاقی تر شدن جامعه کند،بر عکس قانون طلایی برای مثال.
شاید حق با شما باشد و به تنهایی کمک نکند.
ولی در ایران امروز ارزشهای دیگری هم داریم، مانند کلاهبردار بودن، دزد بودن، دورو بودن (تقیه کردن)،
فریب دادن و .. که همگی به گونهای ضمنی به تیزهوشی و باهوش بودن فرد تفسیر میشوند و بسیار فراگیر هستند.
این با ارزشهایی که ما در آیینمان داشتهایم، مانند خردگرایی و دانشدوستی به جای دودرهبازی و
کلاهگذاری، نیکسرشتی و راستگویی به جای دوچهرگی و دروغپردازی و ... به هیچ روی همخوانی ندارند.
هر آینه، اخلاقیات زرتشتیگری در آن سه بند برای من کوتاه میشوند، ولی خود آن بسیار ژرفتر و گستردهتر است.
برای نمونه، رویکرد زرتشتیگری در برابر ایمان کور یا خردگرایی بدینگونه است:
نقل قول:زرتشتی گری همان اندازه که از ناآگاهی و ايمان کور دوری می
جويد از فرنودگری ابزارمندانه و استراتژيک نيز پرهيز می کند
و نه تنها خردگرايانه است که برپايه ی گفتگو و داد و ستد
انديشه ها يا ديالوگ بنا شده است. بدين چم که آن، بر روی
خردی نيک بنا شده است که تنها برای به چيرگی درآوردن نبوده
و زندگی را رد نمی کند بلکه فرنودی دارد که پايه اش بر هم
فهمی و همگان فهمی و خشنودی همه ی کسانی است که آنرا به کار
می بندند. اين رفاهِ همگانی است که سنجه ی (معيار) خرد است و
نه کاميابی. بنابراين، بر اساس فرزان زرتشتی، آن رفتار و
منشی که بر پايه ی فريب و به بازی گرفتن ديگران بنا شده باشد
نمیتواند خردمندانه باشد حتا اگر به کام رسان باشد.
نقل قول:جهان بينی زرتشتی می آموزاند که زورگويی و زورشنوی و ايمان
کور، دشمن خردنيک هستند. پس در يسنای 30 بند 2 به ما گفته میشود
که نخست بشنويم و سپس ميان نيک و بد برای خود برگزينيم.
همانگونه که آمد، سنجه ی شناخت و تميز خرد (نيک)، کاميابی و
کارايی نيست و خرد نبايد تا رده ی يک ابزار پايين بيايد
بلکه بايد برای شناخت و فهميدن بکار آيد. يک داو (ادعا)
زمانی پشتوانه دارد و ارزش می يابد که تمامی کسانی که در آن
درگير هستند بتوانند و بخواهند که برای استوار گرداندن (ثابت
کردن) آن شرکت کنند. برای نمونه يک کنش، تنها زمانی دادگرانه
است که هماهنگ باشد با آن هنجارهای (نُرم های) رفتاری که از
سوی کسانی که در پيوند با آن هستند آزادانه و آگاهانه
برگزيده شده است. پس يک کنش زمانی خردمندانه است که نه تنها
شادی افزاست و زيستگاه را نگاهبانی می کند بلکه آزادی را
نيز پاسدار است. اين در يسنای 31 بند 11 گفتگو شده است که در
آنجا پايه ی گزينش هر کس را خواست آزادانه ی او ميداند.
بنابراين، خردگرايی تنها بنمايه ی اين جهان بينی نيست، که
بايد از بهره برداری ابزاری و استراتژيک دور نگاهداشته شود و
در پی رستگاری باشد. تعريف آزادی نيز بسيار يکتاست که چنين
تعريفی هم در گاتها شده است و هم در اوستای پسين تر. در
نوشتاری که شايد از سده ی ﻧﻬم به جا مانده است (شکند گمانيک
ويچار= سخنان گمان شکن) گفته می شود که هتا (حتا) اهورامزدا
نيز آزاد نيست که کار ناشدنی انجام دهد. پس آزادی نمی تواند
بيرون از مرزهای فرنود برود. آزادی به آرش (مفهوم) بهره بردن
و بهره کشی از خود، ديگران و/يا زيستگاه نيست. آن يگانی که
چنين کند آزاد نيست بلکه سرشت بد آن است که ناگزيرش می
سازد. بنابراين برخورد بهره کشانه از جهان از روی آزادی
نبوده و يک کنش ناگزير (اجباری) است. اينگونه بهره کشی،
ويرانسازی و غارت جهان و هر آنچه در آن است با درک زرتشتی
از آزادی يکسان نيست. وارون بيشتر دين های خدامرکز، برداشت
دين زرتشتی از آزادی، حتا آزادی خداوند، با زورِ بی مرز در
پيوند نيست بلکه آزادی، پيامد بازتاب و سنجش خردمندانه بوده
و از ديد سرشتی و گوهری با همه - توانا بودن همسان نيست. آن
کنشی آزاد است که ناگزير نبوده و وارون خواست خردمندانه انسان نباشد.