08-30-2013, 09:08 AM
مزدك بامداد نوشته: ما همواره پدیده ی آذرخش (صاعقه) را آروین میکردیم ولی در هر زمانی و در هر جایی، برای نمونه آنرا نشانه ی هستی چیزی بنام "زئوس" یا "تور" (Thor)میدانستیم. دیرتر آنرا نشانه ی هستی الکترون و نیروی آهنکهربایی ( الکترومغناتیسی) دانستیم. پس تنها چیزی که دگرگون شده، سفرنگ (تفسیر) ما از این نشانه های هستی است. پس زئوس همان نیروی الکترونی بوده در این پدیده.
داستان اتم یا اتر یا خدا هم همین است، پدیده های آروینی همان ها هستند، دگرگون نشده اند، ولی سفرنگ(تفسیر) ما از این نشانه های هستی و "چیزی" که ما این نشانه هارا به آن میبندیم یا همان نامی که ما بدانها میدهیم دگرگون شده است. با گرفته شدن نشانه های هستی از یک چیز/نام/فرایافت concept ، هستی آن چیز هم به نیستی میگراید و با دادن این نشانه های هستی به یک چیز/نام /فرایافت نوین دیگر، او بسوی هستی میگراید.
چرا این جابجایی shift نشانه های هستی از یک فرایافت concept به فرایافت دیگر و نوین میرود؟ بسادگی برای انیکه فرایافت (مفهوم) نوین، پاسخگوی پرسش های بیشتر و چاره گر بهتری گرفتاری های هست. چون دانش و فلسفه و انیها که خودآماج self-purpose/selbstzweck یا برای سرگرمی و .. نیستند، بساکه ارزش آنها از آماج آنها که همان زندگی و فرازیست بهینه optimal survival است، سرچشمه میگیرد. بیگمان اگر زندگی ما بی دردسر پیش میرفت، و نیاز های ما مانند بهشت یا هاوایی از درخت نارگیل در دامان ما می افتاد، هیچ انگیزه ای هم برای فلسفیدن و پژوهیدن نمیداشتیم، گو اینکه هاوایی ها هم دستاورد فلسفی ، فندی و دانشیک نداشته اند و در بهشت هم کاری جز جفت گیری و خورد وخواب نخواهیم داشت!
درود بر شما؛
فرمایش شما این بود:
مزدك بامداد نوشته: این بسادگی از انیروست که هر چیزی که هست، از روی نشانه های هستی (اثرا وجودی) ان ، هست شمرده میشود و اگر این نشانه ها نباشند، برابر با نیست است.
پرسش اینجاست که این "نیست" که شما فرمودید آیا نیستی عینی ست یا ذهنی؟
[COLOR="royalblue"]
چو بخت عرب بر عجم چیره گشت --- هـمـه روز ایـرانیـان تـیـره گـشـت
جهـان را دگـرگونه شـد رسم و راه --- تـو گـویـی نتـابـد دگـر مـهر و مـاه
ز مـی نشئه و نغمه از چـنگ رفـت --- ز گل عطر و معنی ز فرهنگ رفت
ادب خــوار شــد، هـنـر شـد وبــال --- بـه بستـنـد انـدیشـه را پـر و بــال
«توصیف فردوسی بزرگ از تازش اسلام به ایران»
[/COLOR]جهـان را دگـرگونه شـد رسم و راه --- تـو گـویـی نتـابـد دگـر مـهر و مـاه
ز مـی نشئه و نغمه از چـنگ رفـت --- ز گل عطر و معنی ز فرهنگ رفت
ادب خــوار شــد، هـنـر شـد وبــال --- بـه بستـنـد انـدیشـه را پـر و بــال
«توصیف فردوسی بزرگ از تازش اسلام به ایران»
خردگرایی و ایمان ستیزی