08-12-2013, 01:34 PM
در زمان قاجاریه ایران بسیار ناتوان گردید و از بزرگی و اوازه ان بسیار کاست...دو دولت بزرگ و نیرومند یکی در شمال و یکی در جنوب ان پیدا شد و ایران نا توان در میان انها ماند و راستی برای چنان زمانی پادشاهان کم جربزه قاجار شاینده(لایق) سررشته داری(حکومت داری) نبودند(احمد کسروی -تاریخ مشروطه ص 7)
ملتی که سرتاسر مملکتش هنوز یک کتابخانه به اصول جدید دایر نگشته چگونه میتواند از تغییرات زمان و عزل و نصب این و ان(منظور قوانین کشورهای توسعه یافته هست)استفاده کند و خود را در جریان حیات بخش زندگی بیندازد با توجه به اینکه اخلاق سران و سرورانش در دایره فساد سیر می کند(دولت ابادی -حیات یحیی-جلد 1 ص177)
دولت ما بیدار و ناخوش خطرناک است و بزرگان قوم بر اثر عدم شعور لازم بر خطر حالات دولت ملتفت نیستند.برخی هم بواسطه نقص دولتخواهی جرات اضهار نظر ندارند و در رفع امراض دولت غیر کافی بلکه ناقابلند(معدود و انگشت شمارند) اگر بزرگان مملکت به قدر ذره ای تعصب و غیرت ملی دارند بایستی به اصلاح دولت بپردازند(تنظیمات میرزا ملکم خان قسمت مقدمه به نقل از تاریخ اجتماعی ایران-راوندی جلد 2 صفحه 563)
از نوابغ علم و هنر و سیاست دیگر عهدی بر جای نمانده.دولت بیمار است و سلطنت زار و نذار است(شرح عیوب و علاج نواقص مملکتی در ایران به تقل از تاریخ اجتماعی ایران-مرتضی راوندی-جلد2 ص 561)
"در ایران دولت مرکزی قدرتمندی وجود نداشت و به رغم اعلام بی طرفی ایران در جنگ جهانی اول، بیشتر سرزمین ایران را نیروهای بیگانه اشغال کرده بودند. شمال ایران به وسیله روسیه و ترکیه، اغلب مرکز ایران به وسیله روسیه تصرف شده بود. جنوب ایران تحت کنترل انگلیس بود و در عین حال جاسوسان آلمانی قبایل ایرانی را بر ضد تسلط انگلیس در آن مناطق می شوراندند و دولت مرکزی آن چنان بی ثبات بود که در مدت 19 ماه، 6 کابینه دولت تغییر کرد."(1)
"بر اساس ترمینولوژی مدرن، ایران تا سال 1920/1299 (میلادی- شمسی) یک دولت شکست خورده کلاسیک بوده است. حضور وزرا در بیرون از پایتخت اندک بود. دولت نه تنها بر اثر رقابت های متنفذین و برجستگان سنتی و احزاب سیاسی جدید، بلکه به دلیل موافقت نامه سال 1918 ایران- انگلیس کاملا فلج شده و از کار افتاده بود. برخی ولایات در اختیار جنگ سالاران و برخی دیگر زیر سلطه شورشیان مسلح بود. به گفته انگلیسی ها شاه دیگر در برابر عقل و منطق نفوذناپذیر شده و به منظور فرار از کشور در حال بسته بندی جواهرات سلطنتی اش بود. وزیر مختار بریتانیا در تلگرامی به لندن با اعلام شرایط نابسامان ایران که به گفته وی ماحصل عملکرد خود بریتانیا بود، گفت مالکان اموال و دارایی آنقدر ناامید شده اند که در پی نظامی مقتدر با ابزارهای موثر می گردند تا خطر هرج و مرج و سم مهلک بلشویسم را از کشور دفع کند."(2)
"با وجود انقلاب مشروطیت و تبدیل حکومت دیکتاتوری به رژیم پارلمانی، هنوز اکثریت دهات ایران به شیوه قدیم با نظام فئودالی اداره می شود و بیشتر املاک به عنوان املاک سلطنتی، موقوفه، خالصه و تیول خوانین و ثروتمندان، در اختیار اشراف و زمین داران بزرگ و ملاهای با نفوذ است. در این روستاها مردم بیچاره درون خانه های خشت و گلی کثیف و غیر بهداشتی به صورت ابتدایی زندگی می کنند. این مردم خرافاتی و عقب مانده تعصبات و رفتاری محافظه کارانه دارند که ناشی از نادانی آنها است. روستائیان گمان می کنند خواست خدا چنین بوده که زندگی مشقت بار داشته باشند. دختران درس خوانده اغلب از اقلیت های مذهبی مانند ارمنیان هستند و 98 درصد زنان ایران بی سوادند و دختران ایرانی هم در 10-12 سالگی ازدواج می کنند."(3)
"خطر جدی گیلان، تحولات آذربایجان، جنگهای پی در پی میان قبایل، حضور ارتش سرخ در شمال و ارتش انگلیس در جنوب، بروز شورشهایی در ژاندارمری و دیویزیون قزاق و ناتوانی حکومت در تشکیل مجلسی که بتواند قرارداد منفور 1919 ایران-انگلیس را تصویب کند، همگی منجر به بحران حاد سیاسی در پایتخت شد. وزیر مختار انگلیس به وزارت خارجه تلگراف زد که تعویض شش کابینه در مدت نوزده ماه بعد از انتشار قرارداد نتوانسته است مردم را به پای صندوق های رای بیاورد. اتباع اروپایی تهران را ترک می کنند و به مناطق امن جنوب می گریزند. اندک سیاستمداران باقی مانده طرفدار انگلیس علنا قرارداد را محکوم می کنند و پنهانی از سفارت می خواهند تا آن را لغو کند."(4)
"پس از انقلاب 1917 روسیه، نیروهای تزاری مستقر در ایران مضمحل شدند. در این زمان انگلیسی ها بر ایران مسلط شده و با وادار کردن ایران به پذیرش قرارداد 1919 کنترل کامل دولت را در اختیار گرفتند. هنگامی که قوای بلشویک در تعقیب نیروهای ارتش سفید در 1920 سواحل گیلان را اشغال کردند، این قرارداد منفور هنوز به تصویب مجلس نرسیده بود. نیروهای سرخ با شورشی های محلی متحد شده و تاسیس جمهوری انقلابی(به رهبری میرزا کوچک خان) را اعلام کردند. واحدهای قزاق که برای سرکوب آنها فرستاده شده بود، توسط بلشویک ها و متحدان محلی شان در هم شکست. در این زمان فرماندهی قزاق های ایرانی به یک سرتیپ ناسیونالیست و جاه طلب به نام رضاخان داده شد. گرچه وی از آموزش چشمگیر و حتی سواد درستی برخوردار نبود ولی از مشاهده عملکرد حکومتهای فاسد و واپس گرای ایرانی و مداخلات قدرتهای بیگانه به تنگ آمده بود. وی همراه با برخی از روشنفکران ناراضی ایران از جمله سید ضیاءالدین طباطبایی طرح یک کودتا را ریخت."(5)
(1) نعمت الله قاضی، علل سقوط حکومت رضاشاه، ص 27-37
(2) یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ص 122
(3) ف.ل. برد و هارولد ف. وستون، گشت و گذاری در ایران بعد از مشروطیت، ص 107- 112
(4) یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص 146
(5) ریچارد استوارت، در آخرین روزهای رضاشاه، ص 12
در اواخر 1918 دولت بریتانیا سالی 30 میلیون لیره در ایران خرج می کرد.که بخشی از ان صرف نگهداری قوای اشغالگر ان کشور و بخش دیگری صرف کمک به ایران و ارتش قزاق می گردید که دولت روس مسولیت انرا قبلا به عهده داشت (اینگلیسها در میان ایرانیان -سر دنیس رایت-ص389)
کاکس(نماینده دولت بریتانیا در ایران)به این نتیجه رسید که موافقت با میل شاه برای سفر به انگلستان فواید بیشتری دارد از این رو از اوایل فوریه 1919 تلگرامی فرستاد که با مسافرت شاه اعلام موافقت شود.لرد کرزن در حاشیه تلگرام کاکس نوشت که او باید دور نگه داشته شود(منظور شاه ایران از فرانسه است که اینگلیسها از رابطه برقرار کردن ایران با فرانسه وحشت داشتند)... در اوایل ماه اوت احمد شاه ایران را ترک گفت(اینگلیسها در میان ایرانیان -سر دنیس رایت-ص389)
لرد کرزن در سخنرانی خود در تالار شهرداری از موهبتهای اخلاقی و هوشمندی شاه ایران سخن گفت و ابراز داشت که این فضایل موفقیتهای اینده شاه را در سالهای اینده کشورش را نوید می دهد(اینگلیسها در میان ایرانیان-سر دنیس رایت-ص394)
احمد شاه مذاکرات سیاسی را به عهده وزیر امور خارجه ایران گذاشت و او بسیاری از مسایل جاری را با لرد کرزن مورد گفتگو گذاشت(اینگلیسها در میان ایرانیان-سر دنیس رایت-ص395)
سرانجام پس از گذشت 10 ماه از اغاز سفرش(سفر احمد شاه قاجار)و پس از اینکه به وزیران کابینه موجبات کافی برای شکایت از ولخرجی هایش داده شد به ایران بازگشت چند ماه بعد در فوریه 1921/اسفند 1299 کودتای رضا خان سیمای سیاسی ایران را دگرگون ساخت و ناقوس مرگ قرارداد اینگلیسها و ایرانیان را به صدا در اورد(اینگلیسها در میان ایرانیان-سر دنیس رایت-ص396)
این سه که بحکام ثلاثه معروف بودند می دانستند که قرار داد مورد بحث(قرار داد 1919)که دستپخت انها با اینگلیسها است موقعیت ممتازی برای دولت بریتانیا در ایران فراهم می اورد و هرگاه افشا شود ممکن است اسباب گرفتاری شود از این رو برای حفظ جان خود خواستار تضمین نامه ای از اینگلیسها شدند(اینگلیسها در میان ایرانیان-سر دنیس رایت-ص366)
وثوق الدوله 60 هزار لیره و صارم الدوله 40 هزار لیره و نصرت الدوله 30 هزار لیره از اینگلیسها(دستمزد قرارداد 1919)ناز شست گرفته بودند که رضا شاه وقتی به سلطنت نشست این پولها را از اینها پس گرفت(شرح حال رجال ایران ص 350)
وثوق الدوله 200 هزار تومان نصرت الدوله و صارم الدوله صد هزار تومان پول برای معاهده 1919 دریافت کردند(اسناد محرمانه وزارت خارجه بریتانیا منتشره شیخ السلامی قسمت مقدمه ص 18)
دولت ناسیونالیست سید ضیا الدین که پس از کودتای 1299 بر سر کار امد تنها پس از چند ماه قرار داد را بی اعتبار کرد...هرچند سید ضیا الدین و رضا خان رابطه نزدیکی با اینگلیسها داشتند که برای همین عده ای معتقدند که اینگلیسها در کودتا نقش داشتند ولی وقتی به قدرت رسیدند ملاحظه منافع بریتانیا را نکردند و امتیازات اینگلیسها و روسها را یک به یک لغو کردند (اینگلیسها در میان ایرنیان-سر دنیس رایت-ص 367)
روابط نزدیک اینگلیسها با بختیاری ها به سال 1888 و گشایش رود کارون بروی کشتیرانی خارجی بر می گردد.این روابط با ساختن راه کارون رو اهواز به اصفهان که از مناطق وحشی و کوهستانی بختیاری می گذشت(توسط شرکت برادران لینچ) ادامه یافت و با کشف نفت به مقدار قابل بهره برداری توسط اینگلیسها در مسجد سلیمان در سال 1908 که بازهم در قلمرو بختیاری ها بود گرمتر و محکمتر شد.هیچ یک از این دو پروژه بدون حسن نیت و همکاری خوانین بختیاری امکان پذیر نبود.چون در این مناطق دوردست دستخط خوانین از فرامین دولت مرکزی اعتبار بیشتری داشت(اینگلیسها در میان ایرانیان-سر دنیس رایت-ص292)
پیش پرداختی معادل 5 هزار لیره به هرکدام از دو ایل بختیاری(هفت لنگ و چهار لنگ) داده شده بود و اینگلیسها وعده داده بودند در پایان جنگ به هریک از دو ایل 10 هزار لیره دیگر بدهند مشروط بر اینکه بختیاری ها هم تعهدات خود را انجام دهند به این ترتیب بختیاری ها نیز به جمع افراد نور چشمی و مورد حمایت اینگلیسها پیوستند.این خوانین نیز فهمیدند که سر بزنگاه اینگلیسها قادر به حفظ انها در برابر عزم راسخ رضا شاه برای مسلط شدن بر سر تاسر ایران نیستند(اینگلیسها در میان ایرانیان-سر دنیس رایت-ص365)
همه میدانستند که جمع اوری عایدات گمرکات با شیخ خزعل است در 1902 هاردینگ وزیر مختار بریتانیا اجازه دادن تضمین نامه ای با مضمونه اینکه تا زمانی که شیخ بر سر تعهدات خودش با اینگلیسها بماند انها نیز از نفوذشان در تهران استفاده خواهند کرد که ایشان و خانواده ایشان از رسوم موروثی خود بهرمند گردند(منظور مقام شیخ خزعل بصورت مورثی منتقل شود)(اینگلیسیها در میان ایرانیان-سر دنیس رایت-ص362)
با این حال رضا خان لشکر بر سر شیخ خزعل فرستاد که در این قضیه حسن مدرس مخالف شاه بود و پنهانی و اشکارا به خزعل حمایت می رساندبا اینحال رضا شاه را الت دست اینگلیسها می خوانند و مدرس را قهرمان می نامند(کسروی -سرنوشت ایران چه خواهد شد ص20)
اردشیر ریپورتر اسرار دارد که عامل معرفی رضا خان به ایرونساید وی بوده در حالی که در ایرونساید در خاطرات خود به چنین چیزی اشاره نمی کند... کامیبابی رضا خان پی امد اراده و توانایی و شرایط داخلی و خارجی بود و انگیزه اش وطن پرستید(قدرت سلطنت و دیکتاتوری-میخایل روزینسکی-ص 249)
با ورود ایرونساید و اخراج روسها روزی ایرونساید همه فرمانده هان را جمع می کند و توصیه میکند که خلع صلاح شوند.در جوی که همه فرماندها از صلابت این دستور خاموش بودند رضا خان بر می خیزد و با صدای رسا یاداوری می کند که انها تنها تحت امر پادشاه ایران هستند و دستور افسران اینگلیسی را اجرا نخواهند کرد(خاطرات ایرونساید به نفل از تاریخ 20 ساله ایران حسین برمکی)
پس از رفتن هنتسز جای او را در قزاق خانه اسمایس می گیرد و با سید ضیا الدین طباطبایی و کمیته او دست اتحاد می دهد...بالخره با رضا خان امیر پنجه مازندارنی مذاکره می کند و او می پذیرد(حیات یحیی-دولت ابادی-جلد 4 ص 222)
ایرونساید در خاطرات خود چنین می نویسد:
رضا خان عجله دارد که وارد عمل شود او از بیکاری خسته شده...اول می خواستم از او تعهد کتبی بگیرم ولی دیدم بی فایده هست...دو مطلب را برایش روشن ساختم یکی اینکه بخیال نیفتد که ما را از پشت هدف حمله قرار دهد(اینگلیسها را پس از کودتا دور بزند)و دیگری پس از ورود به تهران شاه را از سلطنت بر ندارد
دکتر مصدق در خاطرات خود می نویسد: (رضا شاه بدو چنین گفته)
مرا اینگلیسها روی کار اوردند ولی ندانستند با چه کسی طرف هستند
"نیروی پیاده نظام رو 2 اسفند به حومه تهران رسید. رضاخان به آنها می گوید رعایت احتیاط کنند چون انتظار می رود ژاندارمری مقاومت ورزد. بعد از ظهر آن روز چندین نفر از تهران به اردوی موقت قزاقها آمدند و از رضاخان خواستند توقف کند. این هیئت عبارت بود از معین الملک، منشی خصوصی شاه، ادیب السلطنه(حسین سمیعی) معاون نخست وزیر، کلنل هیگ کفیل مستشار سفارت انگلیس و کلنل هادلستن افسر عالی رتبه انگلیسی که طبق قرارداد 1919 جزو گروه نظامی بریتانیا به ایران آمده بود. رضاخان به درخواست آنها وقعی نمی گذارد و می گوید: مجبوریم به تهران نزد عائله خود بیائیم."(1)
"رضاخان پیش از حرکت به سوی تهران، به آیرون ساید، ژنرال انگلیسی که به تازگی به فرماندهی قزاق ها منصوب شده و افسران ایرانی را جایگزین روسها کرده بود، دو وعده داد: نخست این که عقب نشینی نیروهای انگلیسی را تسهیل کند و دوم این که احمدشاه را سرنگون نکند."(2)
"در روسیه نظری وجود داشت که بر اساس آن کودتای رضاخان را مظهر دگرگونی اجتماعی می دانستند. بنابر همان نظریه این کودتا انقلاب طبقه متوسط شمرده میشد و ارتش هم که از عناصر میهن پرست و روشن همین طبقه که ضد فئودالیته و مخالف شدید نفوذ بریتانیا بودند تشکیل یافته، از نظر مارکسیست ها قدمی رو به جلو بود و به قدرت رسیدن رضاشاه و مبارزه او بر علیه اشراف و اعیان و آخوندها و انگلیسیها را نباید فراموش کرد."(3)
"در 1925 شیخ محمره(خوزستان) که تبعیت از انگلیس ها می کرد شورشی به راه انداخت. رضاخان او را اسیر کرده و به تهران آورد. بعضی می گفتند سردار سپه باید پشتگرمی به روسها داشته باشد. برعکس عده ای دیگر می گفتند بدون رضایت انگلیس ها، سردار سپه نمی توانست شیخ را بگیرد و در حالی که مردم سرگرم این حدسیات مختلف و متناقض بودند، رضاخان حساب ها را بهم زده و توطئه ها را بی اثر کرده و بطرف مقصد پیش می رود."(4)
(1) سیروس غنی، ایران برآمدن رضاخان، ص 195
(2) یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ص 124
(3) جورج لنزوسکی، روسیه و غرب در ایران، ص 123
(4) موریس پرنو، در زیر آسمان ایران، ص 14
رضا خان یک عامل اینگلیسی بود کودتای 1299 طبق اسنادی که دیده ایم و شنیده ایم در ملاقات ژنرال ایرونساید اینگلیسی با رضا خان با حضور سید ضیا الدین طباطبایی برنامه ریزی شده بود...شاپور جی روزی کتابی محرمانه را به من نشان داد که در یک بند ان نوشته شده بود که نایب السلطنه هندوستان می خواست فرد مناسبی برای ایرن پیدا کند و به دستور او شاپور جی رضا خان را پیدا کرد و به نایب السلطنه معرفی کرد(خاطرات ارتشبد فردوست-ص 21)
ملتی که سرتاسر مملکتش هنوز یک کتابخانه به اصول جدید دایر نگشته چگونه میتواند از تغییرات زمان و عزل و نصب این و ان(منظور قوانین کشورهای توسعه یافته هست)استفاده کند و خود را در جریان حیات بخش زندگی بیندازد با توجه به اینکه اخلاق سران و سرورانش در دایره فساد سیر می کند(دولت ابادی -حیات یحیی-جلد 1 ص177)
دولت ما بیدار و ناخوش خطرناک است و بزرگان قوم بر اثر عدم شعور لازم بر خطر حالات دولت ملتفت نیستند.برخی هم بواسطه نقص دولتخواهی جرات اضهار نظر ندارند و در رفع امراض دولت غیر کافی بلکه ناقابلند(معدود و انگشت شمارند) اگر بزرگان مملکت به قدر ذره ای تعصب و غیرت ملی دارند بایستی به اصلاح دولت بپردازند(تنظیمات میرزا ملکم خان قسمت مقدمه به نقل از تاریخ اجتماعی ایران-راوندی جلد 2 صفحه 563)
از نوابغ علم و هنر و سیاست دیگر عهدی بر جای نمانده.دولت بیمار است و سلطنت زار و نذار است(شرح عیوب و علاج نواقص مملکتی در ایران به تقل از تاریخ اجتماعی ایران-مرتضی راوندی-جلد2 ص 561)
"در ایران دولت مرکزی قدرتمندی وجود نداشت و به رغم اعلام بی طرفی ایران در جنگ جهانی اول، بیشتر سرزمین ایران را نیروهای بیگانه اشغال کرده بودند. شمال ایران به وسیله روسیه و ترکیه، اغلب مرکز ایران به وسیله روسیه تصرف شده بود. جنوب ایران تحت کنترل انگلیس بود و در عین حال جاسوسان آلمانی قبایل ایرانی را بر ضد تسلط انگلیس در آن مناطق می شوراندند و دولت مرکزی آن چنان بی ثبات بود که در مدت 19 ماه، 6 کابینه دولت تغییر کرد."(1)
"بر اساس ترمینولوژی مدرن، ایران تا سال 1920/1299 (میلادی- شمسی) یک دولت شکست خورده کلاسیک بوده است. حضور وزرا در بیرون از پایتخت اندک بود. دولت نه تنها بر اثر رقابت های متنفذین و برجستگان سنتی و احزاب سیاسی جدید، بلکه به دلیل موافقت نامه سال 1918 ایران- انگلیس کاملا فلج شده و از کار افتاده بود. برخی ولایات در اختیار جنگ سالاران و برخی دیگر زیر سلطه شورشیان مسلح بود. به گفته انگلیسی ها شاه دیگر در برابر عقل و منطق نفوذناپذیر شده و به منظور فرار از کشور در حال بسته بندی جواهرات سلطنتی اش بود. وزیر مختار بریتانیا در تلگرامی به لندن با اعلام شرایط نابسامان ایران که به گفته وی ماحصل عملکرد خود بریتانیا بود، گفت مالکان اموال و دارایی آنقدر ناامید شده اند که در پی نظامی مقتدر با ابزارهای موثر می گردند تا خطر هرج و مرج و سم مهلک بلشویسم را از کشور دفع کند."(2)
"با وجود انقلاب مشروطیت و تبدیل حکومت دیکتاتوری به رژیم پارلمانی، هنوز اکثریت دهات ایران به شیوه قدیم با نظام فئودالی اداره می شود و بیشتر املاک به عنوان املاک سلطنتی، موقوفه، خالصه و تیول خوانین و ثروتمندان، در اختیار اشراف و زمین داران بزرگ و ملاهای با نفوذ است. در این روستاها مردم بیچاره درون خانه های خشت و گلی کثیف و غیر بهداشتی به صورت ابتدایی زندگی می کنند. این مردم خرافاتی و عقب مانده تعصبات و رفتاری محافظه کارانه دارند که ناشی از نادانی آنها است. روستائیان گمان می کنند خواست خدا چنین بوده که زندگی مشقت بار داشته باشند. دختران درس خوانده اغلب از اقلیت های مذهبی مانند ارمنیان هستند و 98 درصد زنان ایران بی سوادند و دختران ایرانی هم در 10-12 سالگی ازدواج می کنند."(3)
"خطر جدی گیلان، تحولات آذربایجان، جنگهای پی در پی میان قبایل، حضور ارتش سرخ در شمال و ارتش انگلیس در جنوب، بروز شورشهایی در ژاندارمری و دیویزیون قزاق و ناتوانی حکومت در تشکیل مجلسی که بتواند قرارداد منفور 1919 ایران-انگلیس را تصویب کند، همگی منجر به بحران حاد سیاسی در پایتخت شد. وزیر مختار انگلیس به وزارت خارجه تلگراف زد که تعویض شش کابینه در مدت نوزده ماه بعد از انتشار قرارداد نتوانسته است مردم را به پای صندوق های رای بیاورد. اتباع اروپایی تهران را ترک می کنند و به مناطق امن جنوب می گریزند. اندک سیاستمداران باقی مانده طرفدار انگلیس علنا قرارداد را محکوم می کنند و پنهانی از سفارت می خواهند تا آن را لغو کند."(4)
"پس از انقلاب 1917 روسیه، نیروهای تزاری مستقر در ایران مضمحل شدند. در این زمان انگلیسی ها بر ایران مسلط شده و با وادار کردن ایران به پذیرش قرارداد 1919 کنترل کامل دولت را در اختیار گرفتند. هنگامی که قوای بلشویک در تعقیب نیروهای ارتش سفید در 1920 سواحل گیلان را اشغال کردند، این قرارداد منفور هنوز به تصویب مجلس نرسیده بود. نیروهای سرخ با شورشی های محلی متحد شده و تاسیس جمهوری انقلابی(به رهبری میرزا کوچک خان) را اعلام کردند. واحدهای قزاق که برای سرکوب آنها فرستاده شده بود، توسط بلشویک ها و متحدان محلی شان در هم شکست. در این زمان فرماندهی قزاق های ایرانی به یک سرتیپ ناسیونالیست و جاه طلب به نام رضاخان داده شد. گرچه وی از آموزش چشمگیر و حتی سواد درستی برخوردار نبود ولی از مشاهده عملکرد حکومتهای فاسد و واپس گرای ایرانی و مداخلات قدرتهای بیگانه به تنگ آمده بود. وی همراه با برخی از روشنفکران ناراضی ایران از جمله سید ضیاءالدین طباطبایی طرح یک کودتا را ریخت."(5)
(1) نعمت الله قاضی، علل سقوط حکومت رضاشاه، ص 27-37
(2) یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ص 122
(3) ف.ل. برد و هارولد ف. وستون، گشت و گذاری در ایران بعد از مشروطیت، ص 107- 112
(4) یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص 146
(5) ریچارد استوارت، در آخرین روزهای رضاشاه، ص 12
در اواخر 1918 دولت بریتانیا سالی 30 میلیون لیره در ایران خرج می کرد.که بخشی از ان صرف نگهداری قوای اشغالگر ان کشور و بخش دیگری صرف کمک به ایران و ارتش قزاق می گردید که دولت روس مسولیت انرا قبلا به عهده داشت (اینگلیسها در میان ایرانیان -سر دنیس رایت-ص389)
کاکس(نماینده دولت بریتانیا در ایران)به این نتیجه رسید که موافقت با میل شاه برای سفر به انگلستان فواید بیشتری دارد از این رو از اوایل فوریه 1919 تلگرامی فرستاد که با مسافرت شاه اعلام موافقت شود.لرد کرزن در حاشیه تلگرام کاکس نوشت که او باید دور نگه داشته شود(منظور شاه ایران از فرانسه است که اینگلیسها از رابطه برقرار کردن ایران با فرانسه وحشت داشتند)... در اوایل ماه اوت احمد شاه ایران را ترک گفت(اینگلیسها در میان ایرانیان -سر دنیس رایت-ص389)
لرد کرزن در سخنرانی خود در تالار شهرداری از موهبتهای اخلاقی و هوشمندی شاه ایران سخن گفت و ابراز داشت که این فضایل موفقیتهای اینده شاه را در سالهای اینده کشورش را نوید می دهد(اینگلیسها در میان ایرانیان-سر دنیس رایت-ص394)
احمد شاه مذاکرات سیاسی را به عهده وزیر امور خارجه ایران گذاشت و او بسیاری از مسایل جاری را با لرد کرزن مورد گفتگو گذاشت(اینگلیسها در میان ایرانیان-سر دنیس رایت-ص395)
سرانجام پس از گذشت 10 ماه از اغاز سفرش(سفر احمد شاه قاجار)و پس از اینکه به وزیران کابینه موجبات کافی برای شکایت از ولخرجی هایش داده شد به ایران بازگشت چند ماه بعد در فوریه 1921/اسفند 1299 کودتای رضا خان سیمای سیاسی ایران را دگرگون ساخت و ناقوس مرگ قرارداد اینگلیسها و ایرانیان را به صدا در اورد(اینگلیسها در میان ایرانیان-سر دنیس رایت-ص396)
این سه که بحکام ثلاثه معروف بودند می دانستند که قرار داد مورد بحث(قرار داد 1919)که دستپخت انها با اینگلیسها است موقعیت ممتازی برای دولت بریتانیا در ایران فراهم می اورد و هرگاه افشا شود ممکن است اسباب گرفتاری شود از این رو برای حفظ جان خود خواستار تضمین نامه ای از اینگلیسها شدند(اینگلیسها در میان ایرانیان-سر دنیس رایت-ص366)
وثوق الدوله 60 هزار لیره و صارم الدوله 40 هزار لیره و نصرت الدوله 30 هزار لیره از اینگلیسها(دستمزد قرارداد 1919)ناز شست گرفته بودند که رضا شاه وقتی به سلطنت نشست این پولها را از اینها پس گرفت(شرح حال رجال ایران ص 350)
وثوق الدوله 200 هزار تومان نصرت الدوله و صارم الدوله صد هزار تومان پول برای معاهده 1919 دریافت کردند(اسناد محرمانه وزارت خارجه بریتانیا منتشره شیخ السلامی قسمت مقدمه ص 18)
دولت ناسیونالیست سید ضیا الدین که پس از کودتای 1299 بر سر کار امد تنها پس از چند ماه قرار داد را بی اعتبار کرد...هرچند سید ضیا الدین و رضا خان رابطه نزدیکی با اینگلیسها داشتند که برای همین عده ای معتقدند که اینگلیسها در کودتا نقش داشتند ولی وقتی به قدرت رسیدند ملاحظه منافع بریتانیا را نکردند و امتیازات اینگلیسها و روسها را یک به یک لغو کردند (اینگلیسها در میان ایرنیان-سر دنیس رایت-ص 367)
روابط نزدیک اینگلیسها با بختیاری ها به سال 1888 و گشایش رود کارون بروی کشتیرانی خارجی بر می گردد.این روابط با ساختن راه کارون رو اهواز به اصفهان که از مناطق وحشی و کوهستانی بختیاری می گذشت(توسط شرکت برادران لینچ) ادامه یافت و با کشف نفت به مقدار قابل بهره برداری توسط اینگلیسها در مسجد سلیمان در سال 1908 که بازهم در قلمرو بختیاری ها بود گرمتر و محکمتر شد.هیچ یک از این دو پروژه بدون حسن نیت و همکاری خوانین بختیاری امکان پذیر نبود.چون در این مناطق دوردست دستخط خوانین از فرامین دولت مرکزی اعتبار بیشتری داشت(اینگلیسها در میان ایرانیان-سر دنیس رایت-ص292)
پیش پرداختی معادل 5 هزار لیره به هرکدام از دو ایل بختیاری(هفت لنگ و چهار لنگ) داده شده بود و اینگلیسها وعده داده بودند در پایان جنگ به هریک از دو ایل 10 هزار لیره دیگر بدهند مشروط بر اینکه بختیاری ها هم تعهدات خود را انجام دهند به این ترتیب بختیاری ها نیز به جمع افراد نور چشمی و مورد حمایت اینگلیسها پیوستند.این خوانین نیز فهمیدند که سر بزنگاه اینگلیسها قادر به حفظ انها در برابر عزم راسخ رضا شاه برای مسلط شدن بر سر تاسر ایران نیستند(اینگلیسها در میان ایرانیان-سر دنیس رایت-ص365)
همه میدانستند که جمع اوری عایدات گمرکات با شیخ خزعل است در 1902 هاردینگ وزیر مختار بریتانیا اجازه دادن تضمین نامه ای با مضمونه اینکه تا زمانی که شیخ بر سر تعهدات خودش با اینگلیسها بماند انها نیز از نفوذشان در تهران استفاده خواهند کرد که ایشان و خانواده ایشان از رسوم موروثی خود بهرمند گردند(منظور مقام شیخ خزعل بصورت مورثی منتقل شود)(اینگلیسیها در میان ایرانیان-سر دنیس رایت-ص362)
با این حال رضا خان لشکر بر سر شیخ خزعل فرستاد که در این قضیه حسن مدرس مخالف شاه بود و پنهانی و اشکارا به خزعل حمایت می رساندبا اینحال رضا شاه را الت دست اینگلیسها می خوانند و مدرس را قهرمان می نامند(کسروی -سرنوشت ایران چه خواهد شد ص20)
اردشیر ریپورتر اسرار دارد که عامل معرفی رضا خان به ایرونساید وی بوده در حالی که در ایرونساید در خاطرات خود به چنین چیزی اشاره نمی کند... کامیبابی رضا خان پی امد اراده و توانایی و شرایط داخلی و خارجی بود و انگیزه اش وطن پرستید(قدرت سلطنت و دیکتاتوری-میخایل روزینسکی-ص 249)
با ورود ایرونساید و اخراج روسها روزی ایرونساید همه فرمانده هان را جمع می کند و توصیه میکند که خلع صلاح شوند.در جوی که همه فرماندها از صلابت این دستور خاموش بودند رضا خان بر می خیزد و با صدای رسا یاداوری می کند که انها تنها تحت امر پادشاه ایران هستند و دستور افسران اینگلیسی را اجرا نخواهند کرد(خاطرات ایرونساید به نفل از تاریخ 20 ساله ایران حسین برمکی)
پس از رفتن هنتسز جای او را در قزاق خانه اسمایس می گیرد و با سید ضیا الدین طباطبایی و کمیته او دست اتحاد می دهد...بالخره با رضا خان امیر پنجه مازندارنی مذاکره می کند و او می پذیرد(حیات یحیی-دولت ابادی-جلد 4 ص 222)
ایرونساید در خاطرات خود چنین می نویسد:
رضا خان عجله دارد که وارد عمل شود او از بیکاری خسته شده...اول می خواستم از او تعهد کتبی بگیرم ولی دیدم بی فایده هست...دو مطلب را برایش روشن ساختم یکی اینکه بخیال نیفتد که ما را از پشت هدف حمله قرار دهد(اینگلیسها را پس از کودتا دور بزند)و دیگری پس از ورود به تهران شاه را از سلطنت بر ندارد
دکتر مصدق در خاطرات خود می نویسد: (رضا شاه بدو چنین گفته)
مرا اینگلیسها روی کار اوردند ولی ندانستند با چه کسی طرف هستند
"نیروی پیاده نظام رو 2 اسفند به حومه تهران رسید. رضاخان به آنها می گوید رعایت احتیاط کنند چون انتظار می رود ژاندارمری مقاومت ورزد. بعد از ظهر آن روز چندین نفر از تهران به اردوی موقت قزاقها آمدند و از رضاخان خواستند توقف کند. این هیئت عبارت بود از معین الملک، منشی خصوصی شاه، ادیب السلطنه(حسین سمیعی) معاون نخست وزیر، کلنل هیگ کفیل مستشار سفارت انگلیس و کلنل هادلستن افسر عالی رتبه انگلیسی که طبق قرارداد 1919 جزو گروه نظامی بریتانیا به ایران آمده بود. رضاخان به درخواست آنها وقعی نمی گذارد و می گوید: مجبوریم به تهران نزد عائله خود بیائیم."(1)
"رضاخان پیش از حرکت به سوی تهران، به آیرون ساید، ژنرال انگلیسی که به تازگی به فرماندهی قزاق ها منصوب شده و افسران ایرانی را جایگزین روسها کرده بود، دو وعده داد: نخست این که عقب نشینی نیروهای انگلیسی را تسهیل کند و دوم این که احمدشاه را سرنگون نکند."(2)
"در روسیه نظری وجود داشت که بر اساس آن کودتای رضاخان را مظهر دگرگونی اجتماعی می دانستند. بنابر همان نظریه این کودتا انقلاب طبقه متوسط شمرده میشد و ارتش هم که از عناصر میهن پرست و روشن همین طبقه که ضد فئودالیته و مخالف شدید نفوذ بریتانیا بودند تشکیل یافته، از نظر مارکسیست ها قدمی رو به جلو بود و به قدرت رسیدن رضاشاه و مبارزه او بر علیه اشراف و اعیان و آخوندها و انگلیسیها را نباید فراموش کرد."(3)
"در 1925 شیخ محمره(خوزستان) که تبعیت از انگلیس ها می کرد شورشی به راه انداخت. رضاخان او را اسیر کرده و به تهران آورد. بعضی می گفتند سردار سپه باید پشتگرمی به روسها داشته باشد. برعکس عده ای دیگر می گفتند بدون رضایت انگلیس ها، سردار سپه نمی توانست شیخ را بگیرد و در حالی که مردم سرگرم این حدسیات مختلف و متناقض بودند، رضاخان حساب ها را بهم زده و توطئه ها را بی اثر کرده و بطرف مقصد پیش می رود."(4)
(1) سیروس غنی، ایران برآمدن رضاخان، ص 195
(2) یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ص 124
(3) جورج لنزوسکی، روسیه و غرب در ایران، ص 123
(4) موریس پرنو، در زیر آسمان ایران، ص 14
رضا خان یک عامل اینگلیسی بود کودتای 1299 طبق اسنادی که دیده ایم و شنیده ایم در ملاقات ژنرال ایرونساید اینگلیسی با رضا خان با حضور سید ضیا الدین طباطبایی برنامه ریزی شده بود...شاپور جی روزی کتابی محرمانه را به من نشان داد که در یک بند ان نوشته شده بود که نایب السلطنه هندوستان می خواست فرد مناسبی برای ایرن پیدا کند و به دستور او شاپور جی رضا خان را پیدا کرد و به نایب السلطنه معرفی کرد(خاطرات ارتشبد فردوست-ص 21)