07-12-2013, 01:33 AM
درود داریوش جان!
به یاد مزدک, بر پاد خواهش درونی ام! که این روزها بسی تنآسا شده و انگیزهیِ گفتمان ندارم, همراه با پوزش از دیرکرد میکوشم پاسخ درخوری بدهم.
راست اش پیش از نوشتن دوبار نوشته شما را خوانده و زیر و رو کردم, ولی باز نگرفتم که براستی دشواری یا فرهشت[sup][1][/sup] چیزیکه میگویید چیست و چرا از رفتار من گلایه میکنید.
بگونهای گویا سخن مرا گرفتهاید, ولی هنوز در ترازی ناخودآگاه به پیامدها و دلالتهایِ آن پی نبردهاید.
این مرا یاد این جوکی میاندازد که یک کسی میپنداشت دانهیِ «گندم» است و هر چه به او
میگفتند که تو گندم نیستی و آدم هستی نمیباورید, جوریکه ناچار او را به آسایشگاه روانی بردند.
پس از چندین ماه کار و کوشش سخت چند پزشک و روانکاو, سرانجام وی قانع میشود که آری گندم نیست و
آدم است و کارکنان آسایگاه, خرسند از خود وی را آزاد میکنند, با این بدبختی که چند ساعت
از آزادی نگذشته او ترسان و دوان دوان دوباره به آسایگاه برگشته و میگوید که یک مرغ آن بیرون میخواهد او را نوک زده و بخورد!
روانکاوی که چند ماه با او کار کرده برگشته میپرسد: ولی تو که دریافته بودی دانهیِ گندم نیستی؟ از چه میترسی!؟
کس در پاسخ میگوید: درسته که من میدانم گندم نیستم, ولی آیا مرغ هم این را میداند!!؟
اکنون شما هم میگویید من میدانم چرا تکنولوژی بده, ولی نمیدانم چرا خوشی بردن از اینترنت و پرداختن به خردگرایی (خردگرایی —> پیشرفت دانش و صنعت —> گسترش تکنولوژی) هم بده! ((:
بگذارید برای نگرش باریکتر از نمونهیِ ملموسی که آورده بودید بهره بگریم:
پیش از هر چیز من میاندیشم شما رویکرد من در رویاروی با دشواریها را بگونهای راهکار من گرفتهاید, گرچه من بالا گفته ام که هیچ راهکاری ندارم.
دیگر اینکه من نگرفتم شما چگونه از این سخن که «من فرومنویسی و گسترش خردگرایی را بیهوده[sup][2][/sup]
و هتا زیانآور میدانم» به اینکه من گوشهگزین شدهام یا اینترنت نمیایم و یا در تنهایی به کنج عزلت فرورفتهام رسیدهاید.
در دنبالهیِ سخن, دوباره به اینکه چرا اینترنت نیاییم (آیا من کسی را به اینترنت نیامدن خواندهام؟) یا چرا گوشهگیر
شویم (من کسی را به عزلتنشینی نخواندهام؟), یا چرا برخی کارهای دیگر نکنیم پرداخته و از من خواهان دلیل برای اینها شدهاید!
من براستی از کجا بدانم شما داریوش جان برای چه از بیخ دفترچه میایید یا چرا از این کارها خوشی میبرید که بخواهم دلیل بیاورم که نکنید!!
تازه اگر نکنید, چه سودی دیگر هنگامیکه راهکارِ خوبی در دست نیست و هنوز جای اندیشهیِ بسیار در همه چیز میرود دارد؟ من من هستم و
راهکار و بی راهکار کار خود ام را میکنم, ولی چرا باید از دیگران بخواهم زمانیکه خود ام نمیدانم چه باید کرد, به دنبال من از رفتار ام پیروی کنند!؟
برای من پیچیدهتر از این نیست:
به سخن کوتاهتر, من خوشیِ کار ام را زمانی میگیریم که آنرا درست بدانم. اگر چیزی نادرست باشد, من خوشیِ آنرا به درد میدگرانم[sup][3][/sup] و کار خرددوستانه نیز همین است.
نمونهوار, به مازوخیستهایی بنگرید که از بُریدن خود اشان با کارد و تیغ خوشی میبرند; رفتار خرددوستانه اینجا زدایش این خوشی و آسیب نرساندن به خود است.
جدا از این هم نیست, اینکه شما کتاب خواندن دوست دارید, مایهیِ اینکه بخواهید برای خوشیِ آن مایهیِ نابودیِ نژاد اتان شوید نیست.
من راهکار کازینسکی را برایتان نام بردم که برگشت به دوران نخستینی[sup][4][/sup] (primitive) بود, نه برای
اینکه کازینسکی این دوران را زرّین و برین[sup][5][/sup] و بهترین میداند, بساکه بدرستی راهکار دردست برای فرازیستِ[sup][6][/sup] نژاد آدمی میبیند.
داریوش نازنین, به مانند بالا, من هرگز کاری را نمیکنم چون خوشیآور است, کاری را میکنم که هودهمند و درست بیابم (و در کنار اش بیشتر زمانها خوشی نیز میبرم).
اینکه شما در کنار زندگی روزانه اتان از داشتن یک جمع فرهیخته در گوشهای از اینترنت خوشی میبرید و با آمدن اینجا و اندکی
گپ زدن با این و آن احساس بهتری نسبت به زندگی اتان میابید و شاید جای کمبود برخی چیزها را نیز برایتان پر میکند, همگی چیزهایی درست و بجا هستند.
هر آینه اگر من بخواهم ترس و نگرانیِ بجایِ خود از آینده و ناتوانی ام در کنترل سرنوشت ام را با فرومنویسی و گپ
با فرهیختگان هتا اندکی بلاپوشانم, پس کارِ من بمانند بیماری خواهد ماند که بجای درمان و چارهجوییِ سردرد اش, به خوردن آرامبخش روی میاورد.
درد در نزد یک خردگَـر بهترین دوست و والاترین یار است.
پس در پاسخ به اینکه شما از دیدگاه فلسفی چرا نباید کارهایی که بهتان خوشی میدهد را بکنید, شاید چون نباید بهتان خوشی بدهند و
شاید چون دردی که در نیانجامیدن اینکارها پدیدار* میشود همان نِشالی[sup][7][/sup] است که باید به آن گوش فراداده و رویکرد اتان را بدگرانید[sup][3][/sup].
اگر سرتان درد میکرد, آرامبخش نخورید, گرچه در آغاز نمیدانید چرا میدردد, ولی با یادآوریِ پیوستهیِ درد, به یاد خواهید داشت که جویایِ چاره باشید.
* کازینسکی بزیبایی هر چه بیشتر فرایند را در کتاب خود توضیح داده است. جامعهای را بیانگارید که از شما رفتار ویژه و فرمانبُردارانهای میخواهد که
پیروی از همهیِ ضابطهها و بایدها و نبایدهای آن شما را کم کم ولی پیوسته افسرده و خسته از زندگی میکند. سپس این جامعه افسردگی شما را "بیماری" تشخیص داده و با برنامههایِ
گسترده و گوناگون و براه ابزارهایی از entertainment (فیلم و سریال و آهنگسازی, ...) گرفته تا روانکاوی و روانپزشکی (قرص) تا هتا آموزش خود-یاری (Self-help - WiKi) میکوشد این خستگی و افسردگی شما را زدوده و شما را یک شهروند خوب و سخنشنو نگه دارد.
اگر نیک بنگرید, امروز کار بجایی رسیده که همهیِ ما ته ذهنمان اینجور برداشت میکنیم که یک «آدم» به خودیِ خود هرگز خوشنود
نخواهد بود و همواره در زندگی چیزی بیشتر خواهد خواست[sup][8][/sup]; یا پذیرفتهایم که افسردگی و ملالت, بخشهایی نازدودنی و "طبیعی" از زندگی هستند.
کازینسکی با نگاهی واقعگرایانه همبودهایِ[sup][9][/sup] نخستینی[sup][4][/sup] را واکافته[sup][10][/sup] (اگر نوشتههایِ برخی از این anarcho primitivistها را خوانده باشید, برایتان یک دورنمای پردیسنما از
گذشته آوردهاند که نمیدانم زنامرد در برابری کامل یکدیگر و در هارمونی با طبیعت بخوشنودی[sup][11][/sup] میزیستهاند و برای خورد و خوراک نمیدانم یک ساعت در روز میرفتهاند جنگل و از روی زمین میوه برداشته میخوردهاند و ...)
و با برشمردن تک تک بدیها (که بسیار اند) به خوبیهایِ آن نیز میپردازد و یکی از آنها که خود مرا نخستین بار شگفتزده کرد, دریافت همین بود که آدم همان جاندار فزونخواه و آزمندی و همیشه ناخرسندی نیست که امروزه به ما پذیراندهاند.
درود بر آرشِ[sup][12][/sup] کوشا!
این بخش یکم سخنان ات را پیشتر شنیدهایم آرش جان. از ترس نابودی یک شهابسنگ که شاید ٥٠ میلیون سال دیگر ما را نابود کند, بیایید تا دویست سال دیگر خود خود امان را نابود کنیم.
بگوییم شما میخواهید یک کاسه آب را گرم کنید, بی اینکه آنرا بجوشانید. شما نمیدانید در چه بلندایی از زمین ایستادهاید و پس ناآگاه[sup][13][/sup] به نقطهیِ جوشش[sup][14][/sup] آب در چند سانتیگرادیِ آن هستید.
اگر شما آب را تا یک اندازهای شانسی گرم کردید جوریکه که همهیِ نیاز اتان به آن را برآورده[sup][15][/sup] میکرد, آیا میتوانیم بگوییم "گام نخست" شما برای گرم کردن آب نادرست بوده؟
اگر پاسخ نه بود, پس میتوان دید که تکنولوژی نیز بسان جوشاندن آب, دارای روندی گسسته اس.,شما میتوانید با تکنولوژی همینجور
پیش رفته و سود بیشتری باندوزید (بی اینکه کار نادرستی هم کرده باشید), تا زمانیکه به آن آستانه رسیده و تکنولوژی ناگهان شما را نابود سازد.
ما تنها در اینجا این «آستانه» را تعریف کردیم که همانا «دامنهیِ آسیبرسانی/آسیبزایی» یک تکنولوژی میباشد, که بآسانی اندازهپذیر است.
برای آنکه بهتر دریافت شود, اگر من (مهربد وارسته) تنها کسی بودم که میتوانستم به تکنولوژی راستا داده و پیش ببرم
اش, آنگاه شاید بی آنکه گند[sup][16][/sup] بزرگی بار آورم همهیِ وعدههایِ آن را جامهیِ عمل پوشانده و آدمی را به بالاترین تراز[sup][17][/sup] هستی و شکوفایی میبردم.
ولی از آنجاییکه تنها من آنجا نیستم و شما هم هستید و احمدینژاد هم هست, پس ما نمیتوانیم هرگز در روند کنونی از یک ترازی از تکنولوژی فرارفته و نابود هم نشویم.
ما آدمها آزاد و خودمختار زاده میشویم. مغزهایِ ما جدا و خودآگاهی امان گسسته از دیگران است; این خودآگاهی
گسسته به منشهایِ[sup][18][/sup] گوناگون میانجامد. یکی میشود ریچارد داوکینز, یکی میشود احمدینژاد و این بدرستی همان چیزی است که ما «آزادی» مینامیم.
این آزادی در بستری شدنی است که هیچکدام از ما نتواند از یک اندازهای توانمندتر از دیگران باشد, زیرا چنانکه در بالا هم اشاره کردیم, گوناگونی مردم به
گوناگونی رفتارها میرسد و گوناگونی رفتارها بی هیچ کم و کاستی به سوء استفاده از تکنولوژی خواهید انجامید. ما تنها زمانی در امنیت نسبی هستیم که هیچکس نتواند
از یک اندازهای بیشتر ویرانگر باشد:
این سخن را از «آیندهیِ جهان» به «آیندهیِ یک شخص» میاوریم; هرکس میداند یک روزی خواهد مرد (نژاد بشر یک روزی شاید نابود شود), پس چرا سیگار نکشد؟ یا چرا رولت روسی بازی نکند؟
----
1. ^ far+hešt::Farhešt || فرهشت: تم; زمینه; موضوع; مضمون Dehxodâ theme
2. ^ Bihudan || بیهودن: باطل گفتن; یاوه خواندن Ϣiki-En, Dehxodâ to refute
3. ^ آ ب Degarânidan <— Degarândan || دگرانیدن: تغییر دادن to change
4. ^ آ ب noxost+in+i::Noxostini || نخستینی: بدوی Ϣiki-En primitive
5. ^ bar+in::Barin || برین: عالی; والا Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ excellent; superb; outstanding
6. ^ farâ+zist::Farâzist || فرازیست: بقاء; بجا ماندگی; Ϣiki-En survival
7. ^ neš+âl+idan::Nešâlidan || نشالیدن: سیگنال دادن ⚕Heydari, Ϣiki-En to signalize
8. ^ Xwâst || خواست: اراده Ϣiki-En, Ϣiki-De, ϢDict-Pâ, Dehxodâ will Wille
9. ^ ham+bud::Hambud || همبود: اجتماع Ϣiki-En society
10. ^ vâ+kâftan::Vâkâftan || واکافتن: تجزیه و تحلیل کردن Ϣiki-En to analyze
11. ^ Xušnudan || خوشنودن: راضی کردن to satisfy
12. ^ Âreš || آرش: معنی Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ meaning; sense
13. ^ âgâh+idan::Âgâhidan || آگاهیدن: آگاه شدن Dehxodâ to be informed
14. ^ Jušidan || جوشیدن: تبخیر: دگرستن از ایستار آبسان به ایستار بادسان Ϣiki-En to boil
15. ^ bar+âvardan::Barâvardan || براوردن: تخمین زدن Ϣiki-En to estimate || براوردن: برطرف کردن to fullfill | || براوردن: بالا آوردن; بربردن Dehxodâ
16. ^ Gen <— Gend || گن: جنس Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ genus; sex
17. ^ tarâx+tan::Tarâxtan || تراختن: ترتیب دادن Dehxodâ, Ϣiki-En to arrange arrangieren
18. ^ Maneš || منش: شخصیت; خوی و سرشت Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-En character; nature
به یاد مزدک, بر پاد خواهش درونی ام! که این روزها بسی تنآسا شده و انگیزهیِ گفتمان ندارم, همراه با پوزش از دیرکرد میکوشم پاسخ درخوری بدهم.
راست اش پیش از نوشتن دوبار نوشته شما را خوانده و زیر و رو کردم, ولی باز نگرفتم که براستی دشواری یا فرهشت[sup][1][/sup] چیزیکه میگویید چیست و چرا از رفتار من گلایه میکنید.
بگونهای گویا سخن مرا گرفتهاید, ولی هنوز در ترازی ناخودآگاه به پیامدها و دلالتهایِ آن پی نبردهاید.
این مرا یاد این جوکی میاندازد که یک کسی میپنداشت دانهیِ «گندم» است و هر چه به او
میگفتند که تو گندم نیستی و آدم هستی نمیباورید, جوریکه ناچار او را به آسایشگاه روانی بردند.
پس از چندین ماه کار و کوشش سخت چند پزشک و روانکاو, سرانجام وی قانع میشود که آری گندم نیست و
آدم است و کارکنان آسایگاه, خرسند از خود وی را آزاد میکنند, با این بدبختی که چند ساعت
از آزادی نگذشته او ترسان و دوان دوان دوباره به آسایگاه برگشته و میگوید که یک مرغ آن بیرون میخواهد او را نوک زده و بخورد!
روانکاوی که چند ماه با او کار کرده برگشته میپرسد: ولی تو که دریافته بودی دانهیِ گندم نیستی؟ از چه میترسی!؟
کس در پاسخ میگوید: درسته که من میدانم گندم نیستم, ولی آیا مرغ هم این را میداند!!؟
اکنون شما هم میگویید من میدانم چرا تکنولوژی بده, ولی نمیدانم چرا خوشی بردن از اینترنت و پرداختن به خردگرایی (خردگرایی —> پیشرفت دانش و صنعت —> گسترش تکنولوژی) هم بده! ((:
بگذارید برای نگرش باریکتر از نمونهیِ ملموسی که آورده بودید بهره بگریم:
Dariush نوشته: پرسش را اگر بخواهم به گونهای دیگر با نمونهای ملموستر بیان کنم اینطور میشود که راهکارِ شما مثلِ این است که بگوییم ما دیگر دست به اسلحه نخواهیم زدن، چرا که آدمانی هستند بر گردِ گیتی که با آن انسان همی بکشند و جنایت همی بکنند. در اینکه نابخردانی هستند که اکنون سلاحهایی بس خطرناک در دست دارند، یا سلاحهای خطرناکی هستند که گرایند میرود که روزی به دستِ نابخردان بیافتد و تکنولوژی اگرچه تاکنون بیش از آنکه روی زشتاش را به ما نمایانده باشد، روی خوباش را نمایانده و اگر روزی بخواهد پرده از روی دژخیمانهی خویش بردارد، دیگر نه انسانی زیستن در زمین تواند کرد و نه احتمالا زمینی بماند، سخنی نمیرود؛ ولی، راهکاری اگر هست، چه باشد؟ اگر نیست، پس هرآینه کنارهگیری از تکنولوژی در این باره، چیزی بیش از سفسطه Ignorance [یا کنشی احساسی] نباشد. چنانکه گویی به سبب نداشتنِ راهکارِ مشخص در برابرِ دورنمایِ تاریک و ناامیدکنندهی گسترشِ مهارگسیختهی تکنولوژی، گوشهگزینی از آن را درست توانیم شمردن. اگر دست از گسترشِ آن بشوییم، یک چیزی، اما کنارهگیری از آن، شگفتآور مینماید.
پیش از هر چیز من میاندیشم شما رویکرد من در رویاروی با دشواریها را بگونهای راهکار من گرفتهاید, گرچه من بالا گفته ام که هیچ راهکاری ندارم.
دیگر اینکه من نگرفتم شما چگونه از این سخن که «من فرومنویسی و گسترش خردگرایی را بیهوده[sup][2][/sup]
و هتا زیانآور میدانم» به اینکه من گوشهگزین شدهام یا اینترنت نمیایم و یا در تنهایی به کنج عزلت فرورفتهام رسیدهاید.
در دنبالهیِ سخن, دوباره به اینکه چرا اینترنت نیاییم (آیا من کسی را به اینترنت نیامدن خواندهام؟) یا چرا گوشهگیر
شویم (من کسی را به عزلتنشینی نخواندهام؟), یا چرا برخی کارهای دیگر نکنیم پرداخته و از من خواهان دلیل برای اینها شدهاید!
من براستی از کجا بدانم شما داریوش جان برای چه از بیخ دفترچه میایید یا چرا از این کارها خوشی میبرید که بخواهم دلیل بیاورم که نکنید!!
تازه اگر نکنید, چه سودی دیگر هنگامیکه راهکارِ خوبی در دست نیست و هنوز جای اندیشهیِ بسیار در همه چیز میرود دارد؟ من من هستم و
راهکار و بی راهکار کار خود ام را میکنم, ولی چرا باید از دیگران بخواهم زمانیکه خود ام نمیدانم چه باید کرد, به دنبال من از رفتار ام پیروی کنند!؟
برای من پیچیدهتر از این نیست:
من خردگرایی را کار درستی میدانم —> گسترش خردگرایی به من خوشی میدهد —> فروم مینویسم.
من خردگرایی را بیهوده میابیم —> گسترش خردگرایی به من خوشی نمیدهد —> فروم نمینویسم.
من خردگرایی را بیهوده میابیم —> گسترش خردگرایی به من خوشی نمیدهد —> فروم نمینویسم.
به سخن کوتاهتر, من خوشیِ کار ام را زمانی میگیریم که آنرا درست بدانم. اگر چیزی نادرست باشد, من خوشیِ آنرا به درد میدگرانم[sup][3][/sup] و کار خرددوستانه نیز همین است.
نمونهوار, به مازوخیستهایی بنگرید که از بُریدن خود اشان با کارد و تیغ خوشی میبرند; رفتار خرددوستانه اینجا زدایش این خوشی و آسیب نرساندن به خود است.
Dariush نوشته: از سویی دیگر، چرا تنها اینترنت؟ من براحتی میتوانم این نگرش را هتا به صنعتِ چاپِ کتاب هم تسری بدهم. مگر نمیشود از همین کتاب برای آموزشِ سلاحهای پلید و روشهای نابودی شماری گسترده از آدمها را با ابزارهایی ساده گسترانید(هماکنون هم این کتابها در جهان هستند؛ همچون سلاحهای بیولوژیک و...)؟ و اگر روزی دستِ مشتی انسانهای دیوسیرت بدانها رسد، چه خواهد شد؟ پس چرا از کتاب خواندن کناره نگیریم؟ همینگونه که پیش بروید، درخواهیدیافت که همچون همیشهی تاریخ، انسان(گونه) در مخاطرهای همهجانبه است؛ امروز تنها وسعتاش بیشتر شده. در بیشینهی زمانها با شانس از آنها رهایی یافته در کمینهشان هم با درایت. و اگر بخواهیم با راهکارِ کنارهگیری پیش برویم اندک اندک باید برویم از قبائلِ مائومائو کلبهای اجاره کرده، در آنجا سکنا گزینیم و یا اینکه کلا از زمین خارج شده، و هر کس( یا دستِ کم هر گروهی از آدمها) یک سیاره را برگزیده و جدا از انسانهای دیگر بزیید. این از نگاهِ من، نگرانیایست شبیه به اینکه هر دم ممکن است زمین به وسیلهی پدیدهای بیرونی، همچون شهابسنگ یا هرچیزی شبیه به آن نابود شود(شاید اندازهی این نگرانی کمتر از آن یکی باشد، اما جنسشان یکی است).
جدا از این هم نیست, اینکه شما کتاب خواندن دوست دارید, مایهیِ اینکه بخواهید برای خوشیِ آن مایهیِ نابودیِ نژاد اتان شوید نیست.
من راهکار کازینسکی را برایتان نام بردم که برگشت به دوران نخستینی[sup][4][/sup] (primitive) بود, نه برای
اینکه کازینسکی این دوران را زرّین و برین[sup][5][/sup] و بهترین میداند, بساکه بدرستی راهکار دردست برای فرازیستِ[sup][6][/sup] نژاد آدمی میبیند.
Dariush نوشته: در پایان، انگیزهی شما برای دست شستن از اینترنت و فرومها و همچنین اینجا هر چه که باشد برایم محترم است و من کاری به آن ندارم، بلکه موضوع برای خودم تنها از همان نگاهِ فلسفی قابل بررسیدن است که اینکار چه معنایی میتواند داشته باشد. منظور این است که اگر شما بگویید که من به دلایلِ شخصی اینجا و اینترنت را رها میکنم، من بهترین آرزوها را به بدرقهی شما خواهم فرستاد و شما را بدرود خواهم گفت اما اینکه چنین نگرشی را پایهای برای چنان کنشی(یا بهتر بگوییم پادکنش) میگیرید و اعلامش میدارید، من نیز میخواهم در موردش بدانم که اگر براستی چنین میتواند باشد، پس هرآینه بودنِ من نیز بیوجه خواهد بود پس با شما همراه شده، تارَکِ اینترنت شوم. سخن این است که به هر رو آنگاه که ما نگرشی را اعلام میداریم، خواهی نخواهی، انتظار داریم که دیگران نیز در آن مورد بیاندیشند و اگر آنرا درست یافتند با ما همراه شوند.
داریوش نازنین, به مانند بالا, من هرگز کاری را نمیکنم چون خوشیآور است, کاری را میکنم که هودهمند و درست بیابم (و در کنار اش بیشتر زمانها خوشی نیز میبرم).
اینکه شما در کنار زندگی روزانه اتان از داشتن یک جمع فرهیخته در گوشهای از اینترنت خوشی میبرید و با آمدن اینجا و اندکی
گپ زدن با این و آن احساس بهتری نسبت به زندگی اتان میابید و شاید جای کمبود برخی چیزها را نیز برایتان پر میکند, همگی چیزهایی درست و بجا هستند.
هر آینه اگر من بخواهم ترس و نگرانیِ بجایِ خود از آینده و ناتوانی ام در کنترل سرنوشت ام را با فرومنویسی و گپ
با فرهیختگان هتا اندکی بلاپوشانم, پس کارِ من بمانند بیماری خواهد ماند که بجای درمان و چارهجوییِ سردرد اش, به خوردن آرامبخش روی میاورد.
درد در نزد یک خردگَـر بهترین دوست و والاترین یار است.
پس در پاسخ به اینکه شما از دیدگاه فلسفی چرا نباید کارهایی که بهتان خوشی میدهد را بکنید, شاید چون نباید بهتان خوشی بدهند و
شاید چون دردی که در نیانجامیدن اینکارها پدیدار* میشود همان نِشالی[sup][7][/sup] است که باید به آن گوش فراداده و رویکرد اتان را بدگرانید[sup][3][/sup].
اگر سرتان درد میکرد, آرامبخش نخورید, گرچه در آغاز نمیدانید چرا میدردد, ولی با یادآوریِ پیوستهیِ درد, به یاد خواهید داشت که جویایِ چاره باشید.
* کازینسکی بزیبایی هر چه بیشتر فرایند را در کتاب خود توضیح داده است. جامعهای را بیانگارید که از شما رفتار ویژه و فرمانبُردارانهای میخواهد که
پیروی از همهیِ ضابطهها و بایدها و نبایدهای آن شما را کم کم ولی پیوسته افسرده و خسته از زندگی میکند. سپس این جامعه افسردگی شما را "بیماری" تشخیص داده و با برنامههایِ
گسترده و گوناگون و براه ابزارهایی از entertainment (فیلم و سریال و آهنگسازی, ...) گرفته تا روانکاوی و روانپزشکی (قرص) تا هتا آموزش خود-یاری (Self-help - WiKi) میکوشد این خستگی و افسردگی شما را زدوده و شما را یک شهروند خوب و سخنشنو نگه دارد.
اگر نیک بنگرید, امروز کار بجایی رسیده که همهیِ ما ته ذهنمان اینجور برداشت میکنیم که یک «آدم» به خودیِ خود هرگز خوشنود
نخواهد بود و همواره در زندگی چیزی بیشتر خواهد خواست[sup][8][/sup]; یا پذیرفتهایم که افسردگی و ملالت, بخشهایی نازدودنی و "طبیعی" از زندگی هستند.
کازینسکی با نگاهی واقعگرایانه همبودهایِ[sup][9][/sup] نخستینی[sup][4][/sup] را واکافته[sup][10][/sup] (اگر نوشتههایِ برخی از این anarcho primitivistها را خوانده باشید, برایتان یک دورنمای پردیسنما از
گذشته آوردهاند که نمیدانم زنامرد در برابری کامل یکدیگر و در هارمونی با طبیعت بخوشنودی[sup][11][/sup] میزیستهاند و برای خورد و خوراک نمیدانم یک ساعت در روز میرفتهاند جنگل و از روی زمین میوه برداشته میخوردهاند و ...)
و با برشمردن تک تک بدیها (که بسیار اند) به خوبیهایِ آن نیز میپردازد و یکی از آنها که خود مرا نخستین بار شگفتزده کرد, دریافت همین بود که آدم همان جاندار فزونخواه و آزمندی و همیشه ناخرسندی نیست که امروزه به ما پذیراندهاند.
***
undead_knight نوشته: چیزی که مهربود عزیز در مورد پیامد و خطرات پیشرفت تکنولوژی گفت تقریبا بی کم و کاست درست هست ولی از دید من توجه به چند نکته لازم هست:
1-خطرات طبیعی که به خود بشر ارتباطی ندارند معمولا دست کم گرفته میشند.چه خطراتی که از جانب فضا هستند(از شهاب سنگ ها و ستارگان دنباله دار گرفته تا پدیدار شدن یک سوپرنوا در فاصله خطرناک نسبت به زمین یا حتی تمدن های بیگانه خطرناک فضایی و...) و چه خطراتی که به خاطر شرایط جیولوژیکی خود زمین میتونند رخ بدند(ابرسونامی های جهانی،زلزله هایی در مقیاس بسیار بزرگ یا فوران های آتشفانی در مقیاس جهانی و...)هرچند تکنولوژی ما رو کم کم داره به جایی میبره که بسیاری از این خطرات رو رفع کنیم ولی تا آینده های دور ما در معرض تهدید همه جانبه و دائم این خطرات هستیم(و شماری از اینها همیشه میتونند نسل بشر رو تهدید بکنند) و متوجه نیستیم که تا چه اندازه خوش شانس هستیم که تا به حال رو زمین دووم آوردیم.
درود بر آرشِ[sup][12][/sup] کوشا!
این بخش یکم سخنان ات را پیشتر شنیدهایم آرش جان. از ترس نابودی یک شهابسنگ که شاید ٥٠ میلیون سال دیگر ما را نابود کند, بیایید تا دویست سال دیگر خود خود امان را نابود کنیم.
undead_knight نوشته: 2-دانش و آگاهی در مورد انسان و طبیعت ذاتا یک شمشیر دولبست و جنبه های مفید و خطرناک رو با هم داره و تکنولوژی به عنوان محصول این آگاهی هر دو جنبه رو تقویت میکنه.ترس از فناوری همونطور که داریوش عزیز به خوبی اشاره کرد ترس از ناشناخته هاست، اینکه "ما نمیدانیم چه میشود"یا اینکه با افزایش سودمندی های فناوری جنبه های خطرناکش هم قوی تر میشند به این معنا نیست که لزوما اینها باعث نابودی بشر میشند(هرچند من میپذیرم نابود کردن همیشه ساده تر ساختنه)در واقع در هر چیز جدید و نو میتونه خطرات زیادی نهفته باشه و اگر قرار باشه ما به خاطر این خطرات احتمالی از دانستن باز بمونیم حتی اولین قدم های بشر برای شناخت جهان اشتباه بوده! :)
بگوییم شما میخواهید یک کاسه آب را گرم کنید, بی اینکه آنرا بجوشانید. شما نمیدانید در چه بلندایی از زمین ایستادهاید و پس ناآگاه[sup][13][/sup] به نقطهیِ جوشش[sup][14][/sup] آب در چند سانتیگرادیِ آن هستید.
اگر شما آب را تا یک اندازهای شانسی گرم کردید جوریکه که همهیِ نیاز اتان به آن را برآورده[sup][15][/sup] میکرد, آیا میتوانیم بگوییم "گام نخست" شما برای گرم کردن آب نادرست بوده؟
اگر پاسخ نه بود, پس میتوان دید که تکنولوژی نیز بسان جوشاندن آب, دارای روندی گسسته اس.,شما میتوانید با تکنولوژی همینجور
پیش رفته و سود بیشتری باندوزید (بی اینکه کار نادرستی هم کرده باشید), تا زمانیکه به آن آستانه رسیده و تکنولوژی ناگهان شما را نابود سازد.
ما تنها در اینجا این «آستانه» را تعریف کردیم که همانا «دامنهیِ آسیبرسانی/آسیبزایی» یک تکنولوژی میباشد, که بآسانی اندازهپذیر است.
برای آنکه بهتر دریافت شود, اگر من (مهربد وارسته) تنها کسی بودم که میتوانستم به تکنولوژی راستا داده و پیش ببرم
اش, آنگاه شاید بی آنکه گند[sup][16][/sup] بزرگی بار آورم همهیِ وعدههایِ آن را جامهیِ عمل پوشانده و آدمی را به بالاترین تراز[sup][17][/sup] هستی و شکوفایی میبردم.
ولی از آنجاییکه تنها من آنجا نیستم و شما هم هستید و احمدینژاد هم هست, پس ما نمیتوانیم هرگز در روند کنونی از یک ترازی از تکنولوژی فرارفته و نابود هم نشویم.
ما آدمها آزاد و خودمختار زاده میشویم. مغزهایِ ما جدا و خودآگاهی امان گسسته از دیگران است; این خودآگاهی
گسسته به منشهایِ[sup][18][/sup] گوناگون میانجامد. یکی میشود ریچارد داوکینز, یکی میشود احمدینژاد و این بدرستی همان چیزی است که ما «آزادی» مینامیم.
این آزادی در بستری شدنی است که هیچکدام از ما نتواند از یک اندازهای توانمندتر از دیگران باشد, زیرا چنانکه در بالا هم اشاره کردیم, گوناگونی مردم به
گوناگونی رفتارها میرسد و گوناگونی رفتارها بی هیچ کم و کاستی به سوء استفاده از تکنولوژی خواهید انجامید. ما تنها زمانی در امنیت نسبی هستیم که هیچکس نتواند
از یک اندازهای بیشتر ویرانگر باشد:
undead_knight نوشته: 3-دیدگاه فلسفی ما به حیات و مخصوصا انسان هم اینجا مهمه.اینکه انسان ها چقدر در این جهان دووم میتونند بیارند برای ما مشخص نیست ولی اینکه در زمان نامعلومی(جتی مثلا برای یک هزار سال آینده) کل نسل بشر از میون بره مثلا به خاطر تکنولوژی دلیل برای بریدن از تکنولوژی و احساس یاس و ناامیدی نیست.شخصا هم متوجه نمیشم کسی که زندگی جاودان و پس از مرگ باور نداره و میدونه بعد از مرگش کاملا از بین میره،به سرنوشت انسان ها پس از مرگش برای اهمیت زیادی داشته باشه(البته باید بگم من به هیچ وجه خواستار نابودی انسان ها نیستم) چون اصولا کسی که مرده ادراکی نسبت به این جهان نداره.اگر این دیدگاه فردگرایانه رو هم کنار بزاریم باز حتی در خوشبینانه ترین سناریوها هم انسان ها تا ابد نمیتونند در جهان زندگی کنند و بلاخره نسل انسان نابود میشه،با این حال این دلیلی نمیشه که زندگی حاضر و موجودمون تحت تاثیر این آینده حتمی قرار بگیره:)
این سخن را از «آیندهیِ جهان» به «آیندهیِ یک شخص» میاوریم; هرکس میداند یک روزی خواهد مرد (نژاد بشر یک روزی شاید نابود شود), پس چرا سیگار نکشد؟ یا چرا رولت روسی بازی نکند؟
----
1. ^ far+hešt::Farhešt || فرهشت: تم; زمینه; موضوع; مضمون Dehxodâ theme
2. ^ Bihudan || بیهودن: باطل گفتن; یاوه خواندن Ϣiki-En, Dehxodâ to refute
3. ^ آ ب Degarânidan <— Degarândan || دگرانیدن: تغییر دادن to change
4. ^ آ ب noxost+in+i::Noxostini || نخستینی: بدوی Ϣiki-En primitive
5. ^ bar+in::Barin || برین: عالی; والا Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ excellent; superb; outstanding
6. ^ farâ+zist::Farâzist || فرازیست: بقاء; بجا ماندگی; Ϣiki-En survival
7. ^ neš+âl+idan::Nešâlidan || نشالیدن: سیگنال دادن ⚕Heydari, Ϣiki-En to signalize
8. ^ Xwâst || خواست: اراده Ϣiki-En, Ϣiki-De, ϢDict-Pâ, Dehxodâ will Wille
9. ^ ham+bud::Hambud || همبود: اجتماع Ϣiki-En society
10. ^ vâ+kâftan::Vâkâftan || واکافتن: تجزیه و تحلیل کردن Ϣiki-En to analyze
11. ^ Xušnudan || خوشنودن: راضی کردن to satisfy
12. ^ Âreš || آرش: معنی Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ meaning; sense
13. ^ âgâh+idan::Âgâhidan || آگاهیدن: آگاه شدن Dehxodâ to be informed
14. ^ Jušidan || جوشیدن: تبخیر: دگرستن از ایستار آبسان به ایستار بادسان Ϣiki-En to boil
15. ^ bar+âvardan::Barâvardan || براوردن: تخمین زدن Ϣiki-En to estimate || براوردن: برطرف کردن to fullfill | || براوردن: بالا آوردن; بربردن Dehxodâ
16. ^ Gen <— Gend || گن: جنس Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ genus; sex
17. ^ tarâx+tan::Tarâxtan || تراختن: ترتیب دادن Dehxodâ, Ϣiki-En to arrange arrangieren
18. ^ Maneš || منش: شخصیت; خوی و سرشت Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-En character; nature
.Unexpected places give you unexpected returns