07-10-2013, 03:13 AM
مهربد گرامی، من تاکنون در اینباره بگونهای بسنده نیاندیشیدهام و بیتردید در نخستین مجال میکوشم پیراموناش بیشتر مطالعه کرده و تعمق کنم. با همهی اینها ولی، آنچه اکنون فکر مرا به خود مشغول کرده این است که اگر چه من نیز چندان به پیشرفتِ افسارگسیخته [و البته اکنون دیگر مهارناشدنی] ِ فناوری خوشبین نیستم، و اگر چه تصور میکنم که میدانم در این مورد چه میاندیشید، اما هرآینه نمیتوانم اندیشه کنم که راهکار روزهی تکنولوژی یا دستِ کم اینترنت گرفتن در این مورد چگونه تواند هتا چکه آبی بر این آتشفشانِ برافروخته بچکاند و اصلا چه ربطی باید یا میتواند داشته باشد؟ پرسش را اگر بخواهم به گونهای دیگر با نمونهای ملموستر بیان کنم اینطور میشود که راهکارِ شما مثلِ این است که بگوییم ما دیگر دست به اسلحه نخواهیم زدن، چرا که آدمانی هستند بر گردِ گیتی که با آن انسان همی بکشند و جنایت همی بکنند. در اینکه نابخردانی هستند که اکنون سلاحهایی بس خطرناک در دست دارند، یا سلاحهای خطرناکی هستند که گرایند میرود که روزی به دستِ نابخردان بیافتد و تکنولوژی اگرچه تاکنون بیش از آنکه روی زشتاش را به ما نمایانده باشد، روی خوباش را نمایانده و اگر روزی بخواهد پرده از روی دژخیمانهی خویش بردارد، دیگر نه انسانی زیستن در زمین تواند کرد و نه احتمالا زمینی بماند، سخنی نمیرود؛ ولی، راهکاری اگر هست، چه باشد؟ اگر نیست، پس هرآینه کنارهگیری از تکنولوژی در این باره، چیزی بیش از سفسطه Ignorance [یا کنشی احساسی] نباشد. چنانکه گویی به سبب نداشتنِ راهکارِ مشخص در برابرِ دورنمایِ تاریک و ناامیدکنندهی گسترشِ مهارگسیختهی تکنولوژی، گوشهگزینی از آن را درست توانیم شمردن. اگر دست از گسترشِ آن بشوییم، یک چیزی، اما کنارهگیری از آن، شگفتآور مینماید.
ولی از آنسوی، شاید بتوان گفت که چه فایدهای تواند داشت اینترنتگردی یا روشنگری و یا فرومنگاری زمانی که در آیندهای پیشرو انسانی و جهانی نخواهد بود؟ نگاه به این موضوع از این نگرگاه را من نمیپسندم و پرسش درست را این میدانم که اینها چه ایرادی دارند؟ برای من، خودم، اینها اگر فایدهای همگانی نداشته باشند، فوایدِ شخصی، بس دارند. از یافتنِ دوستان و هماندیشهایی در سراسرِ گیتی بگیرید تا آموختن و دانستنِ بسیار چیزهایی که از دانستنشان خوشی میبرم و خرسند میشوم و تا درکِ انتزاعی بسیار نزدیک به واقعیت از بیمرزی میانِ انسانها. همهی اینها ارزشِ هفتهای چندین ساعت زمان گذاشتن را برایم دارد. چنانکه اگر نبود همین اینترنت، به بخشِ گستردهای از آنچه که اکنون میدانم، دسترسی نداشتم و دوستانِ فراوانی که از اینسو و آنسوی جهان یافتهام را هرگز نمییافتم و همچنین در مجموع روشهای جدید خوشیِ بردن و کسبِ لذت را درنمییافتم . اکنون بیاندیشیم که من همان روزهای نخستی که با اینترنت آشنا شدم، نگرشی که اکنون شما دارید را مییافتم و از آن دست میشستم. خب چه میشد؟ آیا در گسترشِ اینترنت و تکنولوژی ایستی پدید میآمد؟ آیا میتوانستم کسانی را با خود همراه کنم که آنها نیز همچون من دست از تکنولوژی و اینترنت بشویند و امیدوار شوم به اینکه روزی این کسان آنقدر زیاد میشوند که بخواهند دگرگونیای در روند کنونی بدهند؟ آیا جز این بود که خود را تنها از بسی چیزهای گرانبها و نگرشهای ارزشمند و انسانهای بزرگ محروم میکردم و در عوض هیچ به دست نمیآوردم؟
از سویی دیگر، چرا تنها اینترنت؟ من براحتی میتوانم این نگرش را هتا به صنعتِ چاپِ کتاب هم تسری بدهم. مگر نمیشود از همین کتاب برای آموزشِ سلاحهای پلید و روشهای نابودی شماری گسترده از آدمها را با ابزارهایی ساده گسترانید(هماکنون هم این کتابها در جهان هستند؛ همچون سلاحهای بیولوژیک و...)؟ و اگر روزی دستِ مشتی انسانهای دیوسیرت بدانها رسد، چه خواهد شد؟ پس چرا از کتاب خواندن کناره نگیریم؟ همینگونه که پیش بروید، درخواهیدیافت که همچون همیشهی تاریخ، انسان(گونه) در مخاطرهای همهجانبه است؛ امروز تنها وسعتاش بیشتر شده. در بیشینهی زمانها با شانس از آنها رهایی یافته در کمینهشان هم با درایت. و اگر بخواهیم با راهکارِ کنارهگیری پیش برویم اندک اندک باید برویم از قبائلِ مائومائو کلبهای اجاره کرده، در آنجا سکنا گزینیم و یا اینکه کلا از زمین خارج شده، و هر کس( یا دستِ کم هر گروهی از آدمها) یک سیاره را برگزیده و جدا از انسانهای دیگر بزیید. این از نگاهِ من، نگرانیایست شبیه به اینکه هر دم ممکن است زمین به وسیلهی پدیدهای بیرونی، همچون شهابسنگ یا هرچیزی شبیه به آن نابود شود(شاید اندازهی این نگرانی کمتر از آن یکی باشد، اما جنسشان یکی است).
مدرنیته و جهانِ پسامدرنیته، اگرچه نگرهای تاریک و هراسناک پیشِ رویِ انسانِ امروزی گسترده است؛ چنانکه هرچه فلسفه است در این دوره ما را کم میآید، هرچه خوشی و خوشبینی است ما را راضی نتواند کرد، هرچه دانش است ما را سیر نمیکند و تنها سرگشته و حیران، به اینسو و آنسو مینگریم که اینها را چگونه میتوان دریافتن و انسان را رو به سوی کجاست؟ولی اگر امیدوار بودن به اینکه انسان را از این دام گریختن شانسی خواهد بود، خوشبینیِ بیخود به حساب میآید، کنارهگیری از مظاهرِ مدرنیته یا رویای بازگشت به جهانِ پیش از آن نیز به همان نسبت و از نگاه من، بیشتر کودکانه مینماید. به هر رو ما در برابرِ این مدرنیته هرچه بخواهیم کنیم، بازهم خواه ناخواه به خودش باید دست یازیم.
حالتِ کنونیِ جهان، گریزناپذیز بود؛ چنانکه اگر امروز بدین لبهی پرتگاه رسیدهایم، باید بدان میرسیم و سپس یا چارهای برایش اندیشه میکردیم و یا به ژرفنای پرتگاه میافتادیم. گمانِ من این است که انسانِ پیشامدرن نمیتوانست پرترهی زیبای مدرنیته و تکنولوژی را نبیند و به پرسپکتیوش نگاه کند و اینسان از آن اجتنابی برآمده از دلهرهای بهمانندِ دلهرهی امروزیِ ما از دورنمایِ پیش روی گسترشِ بیدرنگ، بیمهار، بیکرانه، بیسرانجام و هتا بیهدفِ فناوری داشته باشد. انسانی که برای هزارهها تشنهی تکنولوژی پیشرفته بوده، هرگز هتا تصور هم نمیکرد که پس از گشودنِ دروازهاش، روزی به چنین سرگشتگی و دلهرهای دچار خواهد شد؛ چنین خواستهای هم از او نمتوان داشت. و این را اگر شما به نامِ بیخردیِ انسانِ در آستانهی مدرنیته میخوانید، من آنرا چنین نمیبینم و اگرچه در آن دانایی نمیبینم اما راه گریزی یا چارهای نمیبینم. و همچون نیچه آن را ناشی از نبودنِ معرفتشناسیای در خورِ خودش میبینم.
در پایان، انگیزهی شما برای دست شستن از اینترنت و فرومها و همچنین اینجا هر چه که باشد برایم محترم است و من کاری به آن ندارم، بلکه موضوع برای خودم تنها از همان نگاهِ فلسفی قابل بررسیدن است که اینکار چه معنایی میتواند داشته باشد. منظور این است که اگر شما بگویید که من به دلایلِ شخصی اینجا و اینترنت را رها میکنم، من بهترین آرزوها را به بدرقهی شما خواهم فرستاد و شما را بدرود خواهم گفت اما اینکه چنین نگرشی را پایهای برای چنان کنشی(یا بهتر بگوییم پادکنش) میگیرید و اعلامش میدارید، من نیز میخواهم در موردش بدانم که اگر براستی چنین میتواند باشد، پس هرآینه بودنِ من نیز بیوجه خواهد بود پس با شما همراه شده، تارَکِ اینترنت شوم. سخن این است که به هر رو آنگاه که ما نگرشی را اعلام میداریم، خواهی نخواهی، انتظار داریم که دیگران نیز در آن مورد بیاندیشند و اگر آنرا درست یافتند با ما همراه شوند.
ولی از آنسوی، شاید بتوان گفت که چه فایدهای تواند داشت اینترنتگردی یا روشنگری و یا فرومنگاری زمانی که در آیندهای پیشرو انسانی و جهانی نخواهد بود؟ نگاه به این موضوع از این نگرگاه را من نمیپسندم و پرسش درست را این میدانم که اینها چه ایرادی دارند؟ برای من، خودم، اینها اگر فایدهای همگانی نداشته باشند، فوایدِ شخصی، بس دارند. از یافتنِ دوستان و هماندیشهایی در سراسرِ گیتی بگیرید تا آموختن و دانستنِ بسیار چیزهایی که از دانستنشان خوشی میبرم و خرسند میشوم و تا درکِ انتزاعی بسیار نزدیک به واقعیت از بیمرزی میانِ انسانها. همهی اینها ارزشِ هفتهای چندین ساعت زمان گذاشتن را برایم دارد. چنانکه اگر نبود همین اینترنت، به بخشِ گستردهای از آنچه که اکنون میدانم، دسترسی نداشتم و دوستانِ فراوانی که از اینسو و آنسوی جهان یافتهام را هرگز نمییافتم و همچنین در مجموع روشهای جدید خوشیِ بردن و کسبِ لذت را درنمییافتم . اکنون بیاندیشیم که من همان روزهای نخستی که با اینترنت آشنا شدم، نگرشی که اکنون شما دارید را مییافتم و از آن دست میشستم. خب چه میشد؟ آیا در گسترشِ اینترنت و تکنولوژی ایستی پدید میآمد؟ آیا میتوانستم کسانی را با خود همراه کنم که آنها نیز همچون من دست از تکنولوژی و اینترنت بشویند و امیدوار شوم به اینکه روزی این کسان آنقدر زیاد میشوند که بخواهند دگرگونیای در روند کنونی بدهند؟ آیا جز این بود که خود را تنها از بسی چیزهای گرانبها و نگرشهای ارزشمند و انسانهای بزرگ محروم میکردم و در عوض هیچ به دست نمیآوردم؟
از سویی دیگر، چرا تنها اینترنت؟ من براحتی میتوانم این نگرش را هتا به صنعتِ چاپِ کتاب هم تسری بدهم. مگر نمیشود از همین کتاب برای آموزشِ سلاحهای پلید و روشهای نابودی شماری گسترده از آدمها را با ابزارهایی ساده گسترانید(هماکنون هم این کتابها در جهان هستند؛ همچون سلاحهای بیولوژیک و...)؟ و اگر روزی دستِ مشتی انسانهای دیوسیرت بدانها رسد، چه خواهد شد؟ پس چرا از کتاب خواندن کناره نگیریم؟ همینگونه که پیش بروید، درخواهیدیافت که همچون همیشهی تاریخ، انسان(گونه) در مخاطرهای همهجانبه است؛ امروز تنها وسعتاش بیشتر شده. در بیشینهی زمانها با شانس از آنها رهایی یافته در کمینهشان هم با درایت. و اگر بخواهیم با راهکارِ کنارهگیری پیش برویم اندک اندک باید برویم از قبائلِ مائومائو کلبهای اجاره کرده، در آنجا سکنا گزینیم و یا اینکه کلا از زمین خارج شده، و هر کس( یا دستِ کم هر گروهی از آدمها) یک سیاره را برگزیده و جدا از انسانهای دیگر بزیید. این از نگاهِ من، نگرانیایست شبیه به اینکه هر دم ممکن است زمین به وسیلهی پدیدهای بیرونی، همچون شهابسنگ یا هرچیزی شبیه به آن نابود شود(شاید اندازهی این نگرانی کمتر از آن یکی باشد، اما جنسشان یکی است).
مدرنیته و جهانِ پسامدرنیته، اگرچه نگرهای تاریک و هراسناک پیشِ رویِ انسانِ امروزی گسترده است؛ چنانکه هرچه فلسفه است در این دوره ما را کم میآید، هرچه خوشی و خوشبینی است ما را راضی نتواند کرد، هرچه دانش است ما را سیر نمیکند و تنها سرگشته و حیران، به اینسو و آنسو مینگریم که اینها را چگونه میتوان دریافتن و انسان را رو به سوی کجاست؟ولی اگر امیدوار بودن به اینکه انسان را از این دام گریختن شانسی خواهد بود، خوشبینیِ بیخود به حساب میآید، کنارهگیری از مظاهرِ مدرنیته یا رویای بازگشت به جهانِ پیش از آن نیز به همان نسبت و از نگاه من، بیشتر کودکانه مینماید. به هر رو ما در برابرِ این مدرنیته هرچه بخواهیم کنیم، بازهم خواه ناخواه به خودش باید دست یازیم.
حالتِ کنونیِ جهان، گریزناپذیز بود؛ چنانکه اگر امروز بدین لبهی پرتگاه رسیدهایم، باید بدان میرسیم و سپس یا چارهای برایش اندیشه میکردیم و یا به ژرفنای پرتگاه میافتادیم. گمانِ من این است که انسانِ پیشامدرن نمیتوانست پرترهی زیبای مدرنیته و تکنولوژی را نبیند و به پرسپکتیوش نگاه کند و اینسان از آن اجتنابی برآمده از دلهرهای بهمانندِ دلهرهی امروزیِ ما از دورنمایِ پیش روی گسترشِ بیدرنگ، بیمهار، بیکرانه، بیسرانجام و هتا بیهدفِ فناوری داشته باشد. انسانی که برای هزارهها تشنهی تکنولوژی پیشرفته بوده، هرگز هتا تصور هم نمیکرد که پس از گشودنِ دروازهاش، روزی به چنین سرگشتگی و دلهرهای دچار خواهد شد؛ چنین خواستهای هم از او نمتوان داشت. و این را اگر شما به نامِ بیخردیِ انسانِ در آستانهی مدرنیته میخوانید، من آنرا چنین نمیبینم و اگرچه در آن دانایی نمیبینم اما راه گریزی یا چارهای نمیبینم. و همچون نیچه آن را ناشی از نبودنِ معرفتشناسیای در خورِ خودش میبینم.
در پایان، انگیزهی شما برای دست شستن از اینترنت و فرومها و همچنین اینجا هر چه که باشد برایم محترم است و من کاری به آن ندارم، بلکه موضوع برای خودم تنها از همان نگاهِ فلسفی قابل بررسیدن است که اینکار چه معنایی میتواند داشته باشد. منظور این است که اگر شما بگویید که من به دلایلِ شخصی اینجا و اینترنت را رها میکنم، من بهترین آرزوها را به بدرقهی شما خواهم فرستاد و شما را بدرود خواهم گفت اما اینکه چنین نگرشی را پایهای برای چنان کنشی(یا بهتر بگوییم پادکنش) میگیرید و اعلامش میدارید، من نیز میخواهم در موردش بدانم که اگر براستی چنین میتواند باشد، پس هرآینه بودنِ من نیز بیوجه خواهد بود پس با شما همراه شده، تارَکِ اینترنت شوم. سخن این است که به هر رو آنگاه که ما نگرشی را اعلام میداریم، خواهی نخواهی، انتظار داریم که دیگران نیز در آن مورد بیاندیشند و اگر آنرا درست یافتند با ما همراه شوند.
کسشر هم تعاونی؟!