07-01-2013, 12:21 AM
Russell نوشته: داریوش عزیز اینجور نگویید و غم ما را بیشتر نکنید.
بعد هم شما که با جدیدتر هستید،امید ما به دوستانی چون شماست.البته جای دوستان همیشه اینجا خالی خواهد بود،ولی با اینکه ناراحت کننده است بنظر من کاریش نمیشود کرد،بالاخره دوستان مشغله دارند و هر از چندی چنین اتفاقاتی میافتد ولی از آن طرف دوستان فرهیخته جدیدی چون خود شما هم بودهاند که به جمع اضاقه شدهاند ،بزودی خردگرایان را هم راه میاندازیم و جای خالی دوستان قدیمی را با تلاش بیشتر برای گسترش خردگرایی و گرداوردن دوستان علاقمند به آن پر خواهیم کرد.
لطف دارید راسلِ عزیز. بیشک دوستانی چون شما و دیگر عزیزان، وجودشان آنقدر ارزشمند هست که من برای بودن در کنارشان، به خود شک راه نخواهم داد و البته حقیقتا گمان نمیکنم آنچنان وجودِ ارزشمندی در اینجا داشته باشم چنانکه که هر یک از شما براحتی میتوانید جای خالی مرا پر کنید. با اینحال، راسلجان به هر رو کمی ناامیدکننده است که از جمعیتِ چندمیلیونیِ کاربرانِ ایرانی، که تنها یک و نیم میلیونشان در فیسبوک هستند، انگشتشمار کسانی یافت میشوند که میتوانند حضور در اینجا را تحمل کنند و آنها هم یک به یک با ما وداع میگویند! بودنِ من در اینجا تنها در چند حالت تضمین شده نیست: بمیرم؛ شدیدا گرفتار باشم(همچون دو سه دفعه پیشین)؛ به اینترنت دسترسی نداشته باشم و اینکه حضورم در اینجا نخواستنی باشد. اما خب نمیتوانم نگویم که از رفتنِ دوستانی چون امیرِ یا مهربدِ گرامی، که علارغم بحثهایی که شاید میانِ ما پیش میآمد، مقدم بر همه چیز، برای من همیشه در مقامِ یک «دوست» جایگاهِ والایی داشتند، متاثر نگشتهام. مطمئنا شما نیز چون من تنهایی فکری را تجربه کردهاید که در این جامعه و زمانی که ما در این سرزمین، دروناش میزییم، بس گران است و همینکه دوستانی در نزدیکیِ خود نمییابیم که بتوانیم کمی جدی و در سطحِ «خودمان» با آنها گفتگو کنیم و همینکه بطورِ عملی و سیستمی در جهتِ انزوای ما گام برداشتهاند و همینقدر که تا این اندازه موفق شدهاند که شخصی چون مرا از همهی انجمنهای بیرونیِ زنده، گروهها، نادر دوستانِ همفکر، پیوندهای فکریِ بیرونی و هتا [...]، اینچنین منزوی کنند، سبب گشته که همینکه یک همفکر، هماندیش و یا به قولِ امیر، شخصی همقدِ خود را در فضای مجازی مییابیم، با تمامِ کاستیهایی که فضایی اینچنینی برای امثالِ ما در ایران دربردارد، رابطهای عاطفی میانِ ما برقرار شود؛ رابطهای که شاید بیوجه به نگر آید، اما برای من، تنهایی فکری همیشه آنقدر شکننده بوده که به هر روزنهای امیدوار شدهام و اگرچه بسیار اوقات سرخورده و مایوس گشتهام اما هنوز هم گاهی خود را رها میکنم و بیمهابا به دامانِ همان «یک درصد» امید میسپارم. در اینترنت هم، اکنون دهسالی هست که گذار میکنم، تقریبا چهارسال پیش، آنچنان از این فضا زده شدم که شاید به ندرت گذرم به سایتهای پارسی میخورد و عمدتا در همان سایتهای خارجی گشت میزدم تا اینکه اینجا را به طورِ شانسی یافتم و بار دگر امیدوار شدم. اما نه امیدوار به جامعه ایرانیانِ مجازی، چرا که وجودِ همین سایت با تعدادِ اندکِ کاربران و گفتگوهایش در برابرِ تمامِ کاربرانِ آن فضا، که به مقداری نزدیک به میلیونیوم میرسید، باعثِ فزونیِ بیش از پیشِ این ناامیدی شد، با اینحال امیدی شخصی بود برای من، همچون کسی که در بیابان، نه دریاچه یا چاه ، بلکه قمقهای مییابد و یا همچون کسی که در سرزمینی چند ده میلیونی، چند ده نفر همزبانِ خود مییابد. شاید باید به جمهوری اسلامی تبریک گفت که موفق شده همه چیز اینچنین علیه ما باشد که همه جا و در همه حال حسِ تنهایی و غربت با ما باشد. گاهی خندهدار میشود این بازی برای من، اما بیشک اصلا خندهی زیبا و شیرینی نیست.
به هر رو، سخن کوتاه میکنم و بر ملالِ شما نمیافزایم، من قیدِ بودن در اینجا را، جز در همان شرایطی که در بالا گفتم، نخواهم زد، اگرچه دلتنگِ دوستان قدیمی میشوم! شاید روزی این کابوس تمام شود و بتوانیم یکدیگر را حضوری ببینیم یا اینکه توانستیم از این باتلاق خارج شده و در جهانِ آزاد رهایی را بچشیم و شما را به ویسکی دعوت کنم، یادی از دوستیهامان در این روزهای شوم کنیم.
کسشر هم تعاونی؟!