06-22-2013, 07:31 PM
این مغالطه غیرصوری که با نامهای دوشاخگی[1]، یا «این یا آن»[2] و دشواری دروغین [3] نیز شناخته میشود، عمدتا از جایگاه استدلال و به عنوانِ مقدمهای برای اثباتِ یک نتیجه ارائه میشود. این مغلطه ناشی از ندیدن، در نظر نگرفتن یا حذفِ همهی گزینههای منطقی و ممکن و قرار دادنِ تنها چند گزینهی محدود (معمولا دوتا) برای رسیدن به یک نتیجه است. از جمله معروفترین مغالطات در این مورد این است : یا با مایی یا بر مایی! این مغلطهی سیاه-سپید است چرا که حداقل دو گزینه را نادیده گرفته : شاید به دو طرفِ موضوع کاملا بیاعتنا باشم و شاید به هنوز فکر نکردهام و تصمیم خودم را نگرفتهام. یک نمونه معروفِ دیگر این است :" یا به وجودِ خدا اعتقاد دارید و یا اعتقاد دارید که خدا وجود ندارد". این نیز یک مغلطه سیاه-سپید است، چرا که گزینهی لاادریگری را نادیده گرفته. علاوه بر این ممکن است اساسا این موضوع را به کلی بیمعنا بدانم چرا که از نگاهِ برخی از فلاسفه تصورِ وجودِ خدا بیمعنیست و نمیتواند درست یا نادرست باشد!
برای مثال، فرض کنید که کسی نمایشی از تواناییهای ظاهری فوقحسی[4] برگزار کند و شخصی در دفاع از او چنین سفسطه کند که «یا او کلاهبردار است و یا واقعا تواناییهای فراحسی دارد، و او کلاهبردار نیست، پس تواناییهای فراحسی دارد». حداقل یک توضیح دیگر در این مورد وجود دارد که او نادیده گرفته : شاید آن مدعی، صادقانه باور دارد که تواناییهای فراحسی دارد اما در واقع اینطور نباشد. افرادِ زیادی مدعی تواناییهای فراحسی هستند اما اگر ادعاهای آنها غلط باشد، الزاما به این معنا نیست که آنها کلاه بردار هستند. ممکن هست که باشند، اما ممکن هم هست که صادقانه باور داشته باشند که با ابعادِ دیگری از واقعیت در ارتباط هستند! در واقع ممکن است آنها اغفال شده باشند و این به معنای بیماری ذهنی در آنها نیست بلکه ممکن است باورهای نادرستِ آنها عمیقا در شخصیتشان رخنه کرده باشد چنانکه هیچ سند یا استدلالی آنها را متقاعد به اشتباهاتشان نمیکند.
شخصی ممکن است به اشتباه، بیاندیشد که زنی به واسطه تجربهای که با استفاده از ابزارهای طبیعی قابل توضیح نیستند، صاحبِ تواناییهای فراحسی است. این ناتوانی در تشریحِ آن تجربه و باور به فراطبیعی بودنِ ، ممکن است توسط دیگران نیز تشدید شود. تجربهی او و تشویقهای دیگران، احتمالا او را به این فکر میاندازد که او یک "موهبت" [5] دارد. چیزهایی که کاملا تصادفی هستند، در نظرِ او روشنبینی[6] تفسیر میشوند.ممکن است او تیزحس[7] باشد و نیازهای دیگران را به سرعت دریافته و برطرف کند؛ همین ممکن است دیگران را به این باور برساند که او تواناییهای فراطبیعی[8] دارد، در حالیکه در واقع او خیلی تیزحس یا هوشیار است. یا اینکه او میتواند در دریافتِ زبانِ بدن یا ایما و اشارات، از قبیل اشاراتِ چشم یا حرکاتِ ریزِ بدنی ، خیلی ماهر باشد.مردم ممکن است از او در موردِ مشاهدات و حسیاتِ او پرسش کنند، به این امید که او میتواند با آینده یا مرگ ارتباط برقرار کند. در برابر این خواستهها ممکن است او مجبور شود که چیزهایی مثل این بگوید که " او از شما برای آن موسیقی سپاسگذار است"، " در سر راهِ شما پول می بینم." یا " به نظر میرسد برادرتان در حالِ تغییری اساسی در زندگی خود است". مردم احتمالا در این عبارات، معانی و نشانههایی مییابند و همین باعثِ شدت در باور او و مردم در داشتنِ قدرتهای فراطبیعی میشود. این همان نیروی محرکهایست که پشتِ مدیومها[9] و مشتریهای باورمند به قدرتهای آنها، وجود دارد. گاهی این قوه، بسیار قدرتمند و احساسیست و در تاثیراتاش در جوامع میتواند مسری باشد. " اون میگه بخاطرِ پتوی کُرکدار ممنونم". ناگهان زنی شدیدا شروع به گریه میکند: " اون دخترمونه! فقط سه سال داشت! عاشقِ پتویِ کرکدارِ خودش بود و من هر شب از اون استفاده میکردم تا اون بتونه تو پتوی موردِ علاقهش دنج بخوابه". پس از این گریه و احساساتی که از سوی تماشاچیِ برنامه ابراز شد، مدیومِ مربوطه باور میکند که بله او ارتباطی با جهانِ پس از مرگ برقرار کرده! چرا؟ در واقع مدیومِ مربوطه یک چیزی را رها کرده و به زن فرصت داد تا آنرا به دختر مرحومِ خودش مربوط کند. تمامِ دادههایی که در مورد پتویِ کرکدار ابراز شده، از سوی آن زن یا آن مشتری بوده و البته این باور را به مدیوم نیز القا میکند که بچهی مرده به شکلی عجیب با یک غریبه سخن گفته( پیامی رمزی در یک انجمنِ عمومی).
پس در واقع کسیکه ادعای دارد که تواناییهای فراحسی دارد، علاوه بر اینکه میتواند واقعا چنین باشد یا کلاهبردار باشد، میتواند اغفالشده نیز باشد. به جای اینکه تواناییِ او در متقاعد ساختنِ خود و دیگران به وجودِ این قدرتهای فراحسی، موجب شود که به آن شک شود یا تقلیل یابد، بیشتر باعثِ تشدیدِ آن میشود! با باور به قدرتهایش و مشوقهای اجتماعی (بیرونی) ِ بیشتر، او از اینکه واقعا یک موهبتی در اختیار دارد، بیشتر مطمئن میشود. وقتی چیزی میگوید که به وضوح اشتباه است یا اینکه مشتری با آن ارتباط برقرار نمیکند، او خواهد گفت که قدرتهایش لغزشناپذیرند و یا اینکه خودش راست میگوید و این مشتریست که نمیتواند درست فکر کند. او ممکن است بدونِ آنکه هتا خودش بداند، به تکنیکهای «تنخوانی»[10] مسلط شود. همچنین باید در نظر داشت که اغفال شدن به معنای احمق بودن یا دیوانه بودن نیست، بلکه شکاکین تقریبا در متقاعد کردن او به اینکه آنچه او میکند، توانای فراحسیست، ناتوان هستند.
نمونهای دگر از مغلطه سیاه-سپید: جهان یا به شانس وجود یافته یا با طرح. به شانس که نبوده. پس باید از یک طرح بوده باشد. اما اینجا حداقل یک امکانِ دیگر نیز هست: جهان به نظر بر اساسِ یک طرح است، اما در واقع اینطور نیست. جهان همیشه بوده است، یا در این شکل یا به شکلی دگر، اما در همه زمانها ترکیبی از رخدادهای تصادفی و قوانین ذاتی و ثابتِ ناظر بر رخدادهای تصادفی بوده است. یکی از اختلافها در این مثال، این نکته است که میگوید یک چیز یا تصادفی است یا هدفمند. در حالیکه هتا مثلا پدیدهای چون فرگشت که آنرا به تصادفی بودن میشناسند، بر اساس دلایل گوناگون رخ میدهد. اختلافِ دیگر در این سفسطه، ادعای این است که هم فرگشت و هم طراحی هوشمند درست است! ممکن است طراحی برای جهان وجود داشته باشد که تکامل را به عنوانِ بخشی از طراحیِ خود در نظر گرفته باشد.
نمونهای دیگر از سفسطه سیاه-سپید: یا آنکس که با چشمِ خود سفینه فضایی بیگانگان را دیده، دروغ میگوید و یا اینکه آنها واقعا وجود دارند. در حالیکه او خیلی ساده، اشتباه کرده.
یکی دیگر: یا این شخص واقعا توسطِ بیگانگان تسخیر شده، یا دیوانه است. دیوانه که نیست، پس حتما بهترین توضیح برای این وضعیت این است که او توسط بیگانگان تسخیر شده. هر کسی میتواند بدون اینکه دیوانه شده باشد، اغفال شده باشد.
یکی دیگر: به عنوانِ یک شکاک، شما یا یک خرافهستیز هستید و یا یک پژوهشگر! حال کسی که با پژوهشهای خود با یک خرافه میستیزد، ناماش چیست؟
نتیجهای از یک مثالِ شخصی: یکبار کسی از من پرسید که آیا این شکگراییای که اینقدر به آن مفتخر هستید، از طریق علمی هم قابل اثبات است یا به خاطرِ انگیزههای شخصی، احساسی، پنهانی است؟
[1] Bifurcation
[2] Either/Or Fallacy
[3] False Dilemma یا False Dichotomy
[4] Psychic
Gift[5]
[6] Clairvoyance
[7] Sensitive
[8] Paranormal
[9] Mediums : میانجی روحی؛ کسی که مدعی توانایی برقراری ارتباط با ارواح یا جهانِ پس از مرگ است.
Cold Reading[10]
برای مثال، فرض کنید که کسی نمایشی از تواناییهای ظاهری فوقحسی[4] برگزار کند و شخصی در دفاع از او چنین سفسطه کند که «یا او کلاهبردار است و یا واقعا تواناییهای فراحسی دارد، و او کلاهبردار نیست، پس تواناییهای فراحسی دارد». حداقل یک توضیح دیگر در این مورد وجود دارد که او نادیده گرفته : شاید آن مدعی، صادقانه باور دارد که تواناییهای فراحسی دارد اما در واقع اینطور نباشد. افرادِ زیادی مدعی تواناییهای فراحسی هستند اما اگر ادعاهای آنها غلط باشد، الزاما به این معنا نیست که آنها کلاه بردار هستند. ممکن هست که باشند، اما ممکن هم هست که صادقانه باور داشته باشند که با ابعادِ دیگری از واقعیت در ارتباط هستند! در واقع ممکن است آنها اغفال شده باشند و این به معنای بیماری ذهنی در آنها نیست بلکه ممکن است باورهای نادرستِ آنها عمیقا در شخصیتشان رخنه کرده باشد چنانکه هیچ سند یا استدلالی آنها را متقاعد به اشتباهاتشان نمیکند.
شخصی ممکن است به اشتباه، بیاندیشد که زنی به واسطه تجربهای که با استفاده از ابزارهای طبیعی قابل توضیح نیستند، صاحبِ تواناییهای فراحسی است. این ناتوانی در تشریحِ آن تجربه و باور به فراطبیعی بودنِ ، ممکن است توسط دیگران نیز تشدید شود. تجربهی او و تشویقهای دیگران، احتمالا او را به این فکر میاندازد که او یک "موهبت" [5] دارد. چیزهایی که کاملا تصادفی هستند، در نظرِ او روشنبینی[6] تفسیر میشوند.ممکن است او تیزحس[7] باشد و نیازهای دیگران را به سرعت دریافته و برطرف کند؛ همین ممکن است دیگران را به این باور برساند که او تواناییهای فراطبیعی[8] دارد، در حالیکه در واقع او خیلی تیزحس یا هوشیار است. یا اینکه او میتواند در دریافتِ زبانِ بدن یا ایما و اشارات، از قبیل اشاراتِ چشم یا حرکاتِ ریزِ بدنی ، خیلی ماهر باشد.مردم ممکن است از او در موردِ مشاهدات و حسیاتِ او پرسش کنند، به این امید که او میتواند با آینده یا مرگ ارتباط برقرار کند. در برابر این خواستهها ممکن است او مجبور شود که چیزهایی مثل این بگوید که " او از شما برای آن موسیقی سپاسگذار است"، " در سر راهِ شما پول می بینم." یا " به نظر میرسد برادرتان در حالِ تغییری اساسی در زندگی خود است". مردم احتمالا در این عبارات، معانی و نشانههایی مییابند و همین باعثِ شدت در باور او و مردم در داشتنِ قدرتهای فراطبیعی میشود. این همان نیروی محرکهایست که پشتِ مدیومها[9] و مشتریهای باورمند به قدرتهای آنها، وجود دارد. گاهی این قوه، بسیار قدرتمند و احساسیست و در تاثیراتاش در جوامع میتواند مسری باشد. " اون میگه بخاطرِ پتوی کُرکدار ممنونم". ناگهان زنی شدیدا شروع به گریه میکند: " اون دخترمونه! فقط سه سال داشت! عاشقِ پتویِ کرکدارِ خودش بود و من هر شب از اون استفاده میکردم تا اون بتونه تو پتوی موردِ علاقهش دنج بخوابه". پس از این گریه و احساساتی که از سوی تماشاچیِ برنامه ابراز شد، مدیومِ مربوطه باور میکند که بله او ارتباطی با جهانِ پس از مرگ برقرار کرده! چرا؟ در واقع مدیومِ مربوطه یک چیزی را رها کرده و به زن فرصت داد تا آنرا به دختر مرحومِ خودش مربوط کند. تمامِ دادههایی که در مورد پتویِ کرکدار ابراز شده، از سوی آن زن یا آن مشتری بوده و البته این باور را به مدیوم نیز القا میکند که بچهی مرده به شکلی عجیب با یک غریبه سخن گفته( پیامی رمزی در یک انجمنِ عمومی).
پس در واقع کسیکه ادعای دارد که تواناییهای فراحسی دارد، علاوه بر اینکه میتواند واقعا چنین باشد یا کلاهبردار باشد، میتواند اغفالشده نیز باشد. به جای اینکه تواناییِ او در متقاعد ساختنِ خود و دیگران به وجودِ این قدرتهای فراحسی، موجب شود که به آن شک شود یا تقلیل یابد، بیشتر باعثِ تشدیدِ آن میشود! با باور به قدرتهایش و مشوقهای اجتماعی (بیرونی) ِ بیشتر، او از اینکه واقعا یک موهبتی در اختیار دارد، بیشتر مطمئن میشود. وقتی چیزی میگوید که به وضوح اشتباه است یا اینکه مشتری با آن ارتباط برقرار نمیکند، او خواهد گفت که قدرتهایش لغزشناپذیرند و یا اینکه خودش راست میگوید و این مشتریست که نمیتواند درست فکر کند. او ممکن است بدونِ آنکه هتا خودش بداند، به تکنیکهای «تنخوانی»[10] مسلط شود. همچنین باید در نظر داشت که اغفال شدن به معنای احمق بودن یا دیوانه بودن نیست، بلکه شکاکین تقریبا در متقاعد کردن او به اینکه آنچه او میکند، توانای فراحسیست، ناتوان هستند.
نمونهای دگر از مغلطه سیاه-سپید: جهان یا به شانس وجود یافته یا با طرح. به شانس که نبوده. پس باید از یک طرح بوده باشد. اما اینجا حداقل یک امکانِ دیگر نیز هست: جهان به نظر بر اساسِ یک طرح است، اما در واقع اینطور نیست. جهان همیشه بوده است، یا در این شکل یا به شکلی دگر، اما در همه زمانها ترکیبی از رخدادهای تصادفی و قوانین ذاتی و ثابتِ ناظر بر رخدادهای تصادفی بوده است. یکی از اختلافها در این مثال، این نکته است که میگوید یک چیز یا تصادفی است یا هدفمند. در حالیکه هتا مثلا پدیدهای چون فرگشت که آنرا به تصادفی بودن میشناسند، بر اساس دلایل گوناگون رخ میدهد. اختلافِ دیگر در این سفسطه، ادعای این است که هم فرگشت و هم طراحی هوشمند درست است! ممکن است طراحی برای جهان وجود داشته باشد که تکامل را به عنوانِ بخشی از طراحیِ خود در نظر گرفته باشد.
نمونهای دیگر از سفسطه سیاه-سپید: یا آنکس که با چشمِ خود سفینه فضایی بیگانگان را دیده، دروغ میگوید و یا اینکه آنها واقعا وجود دارند. در حالیکه او خیلی ساده، اشتباه کرده.
یکی دیگر: یا این شخص واقعا توسطِ بیگانگان تسخیر شده، یا دیوانه است. دیوانه که نیست، پس حتما بهترین توضیح برای این وضعیت این است که او توسط بیگانگان تسخیر شده. هر کسی میتواند بدون اینکه دیوانه شده باشد، اغفال شده باشد.
یکی دیگر: به عنوانِ یک شکاک، شما یا یک خرافهستیز هستید و یا یک پژوهشگر! حال کسی که با پژوهشهای خود با یک خرافه میستیزد، ناماش چیست؟
نتیجهای از یک مثالِ شخصی: یکبار کسی از من پرسید که آیا این شکگراییای که اینقدر به آن مفتخر هستید، از طریق علمی هم قابل اثبات است یا به خاطرِ انگیزههای شخصی، احساسی، پنهانی است؟
[1] Bifurcation
[2] Either/Or Fallacy
[3] False Dilemma یا False Dichotomy
[4] Psychic
Gift[5]
[6] Clairvoyance
[7] Sensitive
[8] Paranormal
[9] Mediums : میانجی روحی؛ کسی که مدعی توانایی برقراری ارتباط با ارواح یا جهانِ پس از مرگ است.
Cold Reading[10]
کسشر هم تعاونی؟!