02-13-2011, 08:25 PM
کمتر از یک هفته پیش یک جا تو بیابون های غرب تهران گیر کرده بودم و به هر دری که میزدم نمیدونستم کجاست! اکثر کوچه هاش بن بست بود یا یک طرفه یا میخورد تو بیابون یا دیوار اتوبان.
طرف های عصر بود و هر چقدر تو مسیر نگاه میکردم مغازه ای یا کسی رو نمیدیدم که ازش آدرس بپرسم.
از یک طرف بد مسیری هم بود و بلد نبودم یک دفعه دیدم یک دختری داره در پیاده رو به سمت پایین حرکت میکنه گفتم برم از این بپرسم. گازشو گرفتم رفتم جلوی پای دختره ترمز کردم شیشه رو دادم پایین گفتم خانوم ببخشید من از اینجا چجوری برم توی اتوبان؟ دختره هم با یک قیافه و لحن خسته که انگار من از صبح خروس خون اومدم تو خیابون دنبالش راه افتادم برگشت گفت : آقا بخدا اینجا در خونمونه توروخدا برو داداشم ببینه شر میشه توروخدا برو!!
من هم گفتم خیلی هم دلت بخواد حالا گریه نکن دارم میرم .. این چه طرز جواب دادنه آدرس پرسیدم خواستگاری که نیومدم!
تو دانشگاه بعضی دخترها وقتی میرفتی طرفشون ازشون جزوه بگیری با یک ناز و ادایی دست میکردن تو کیفشون جزوه رو در میاوردن که آدم دهنش باز میموند! عشوه هایی میومدن که با خودت میگفتی مگه من حرف خاصی زدم یا پیشنهادی دادم؟!
تازه پیشنهاد نداده اینجورین دیگه پیشنهاد بدی ببین چکارت میکنن!!!
البته اون موقع تو دانشگاه بعضی ها اینجوری بودن نه همه..
ولی یک فرهنگ نابهنجاری شده که سال بسال داره بدتر میشه
شاید یکی از دلایل بالا رفتن سن ازدواج همین دیوونه بازی دخترها باشه.
طرف های عصر بود و هر چقدر تو مسیر نگاه میکردم مغازه ای یا کسی رو نمیدیدم که ازش آدرس بپرسم.
از یک طرف بد مسیری هم بود و بلد نبودم یک دفعه دیدم یک دختری داره در پیاده رو به سمت پایین حرکت میکنه گفتم برم از این بپرسم. گازشو گرفتم رفتم جلوی پای دختره ترمز کردم شیشه رو دادم پایین گفتم خانوم ببخشید من از اینجا چجوری برم توی اتوبان؟ دختره هم با یک قیافه و لحن خسته که انگار من از صبح خروس خون اومدم تو خیابون دنبالش راه افتادم برگشت گفت : آقا بخدا اینجا در خونمونه توروخدا برو داداشم ببینه شر میشه توروخدا برو!!
من هم گفتم خیلی هم دلت بخواد حالا گریه نکن دارم میرم .. این چه طرز جواب دادنه آدرس پرسیدم خواستگاری که نیومدم!
تو دانشگاه بعضی دخترها وقتی میرفتی طرفشون ازشون جزوه بگیری با یک ناز و ادایی دست میکردن تو کیفشون جزوه رو در میاوردن که آدم دهنش باز میموند! عشوه هایی میومدن که با خودت میگفتی مگه من حرف خاصی زدم یا پیشنهادی دادم؟!
تازه پیشنهاد نداده اینجورین دیگه پیشنهاد بدی ببین چکارت میکنن!!!
البته اون موقع تو دانشگاه بعضی ها اینجوری بودن نه همه..
ولی یک فرهنگ نابهنجاری شده که سال بسال داره بدتر میشه
شاید یکی از دلایل بالا رفتن سن ازدواج همین دیوونه بازی دخترها باشه.
انسان پیشرو با جامعه همخوانی ندارد هم آهنگی دارد